✨﷽✨
#حکایت
💠جنازهای که کسی بالای سرش حاضر نشد؟!
✍شيخ بهائى مى گويد : از مردى مورد اطمينان شنيدم ، گنهكارى از دنيا رفت ; همسرش براى انجام مراسم تغسيل و تكفين و تدفين از مردم درخواست كمك كرد ، ولى شدت نفرت مردم نسبت به آن گنهكار به اندازه اى بود كه كسى براى انجام مراسم حاضر نشد ، به ناچار كسى را اجير كرد كه جنازه را به مصلاى شهر ببرد ، شايد اهل ايمان به انجام مراسم اقدام كنند ، ولى يك نفر براى حضور در مراسم حاضر نشد !
پس جنازه را به وسيله اجير به صحرا برد تا آن را بى غسل و كفن و نماز دفن كند .نزديك آن صحرا كوهى بود كه در آن كوه زاهدى مى زيست كه همه عمر به عبادت گذرانده بود و ميان مردمى كه در آن نزديكى مى زيستند مشهور به زهد و تقوا بود . همين كه جنازه را ديد از صومعه خود به سوى جنازه رفت تا در مراسم او شركت كند ، اهل آن اطراف وقتى اين مطلب را شنيدند به سرعت خود را به آنجا رساندند تا همراه عابد در مراسم مربوط به ميت حاضر شوند.
مردم سبب شركت كردن عابد را در مراسم آن گنهكار از شخص عابد پرسيدند ، گفت : در عالم رؤيا به من گفتند فردا از محل عبادت خود به فلان موضع از صحرا برو ، در آنجا جنازه اى است كه جز يك زن كسى همراه او نيست ، پس بر او نماز گذار كه او مورد آمرزش و عفو قرار گرفته است .مردم از اين واقعه تعجب كردند و در دريايى از حيرت فرو رفتند . عابد همسر ميّت را خواست و از احوالات ميت پرسيد ، همسر ميت گفت : بيشتر روزها دچار يكى از گناهان بود .
💥عابد گفت: آيا عمل خيرى از او سراغ دارى؟ گفت: آرى سه عمل خير از او مى ديدم:
1️⃣ هر روز پس از ارتكاب گناه، جامه هايش را عوض مى كرد و وضو مى گرفت و خاشعانه به نماز مى ايستاد.
2️⃣ هيچ گاه خانه اش از يتيم خالى نبود و بيش از مقدارى كه به فرزندان خود احسان مى كرد به يتيم احسان مى نمود .
3️⃣ هر ساعت از شب بيدار مى شد مى گريست و مى گفت: پروردگارا! كدام زاويه از زواياى دوزخ را با اين گنهكار پُر خواهى كرد؟!
📚برگرفته از کتاب داستانهای عبرت آموز، نوشته استاد حسین انصاریان
@Rahee_saadat
✨﷽✨
⚜حکایتهای پندآموز⚜
« کریم تهی دست»
✍درویشی تهی دست از کنار باغ کریم خان زند عبور میکرد . چشمش به شاه افتاد و با دست اشارهای به او کرد .کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند . کریم خان گفت : این اشاره های تو برای چه بود ؟ درویش گفت : نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم . آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده ؟
کریم خان در حال کشیدن قلیان بود ؛ گفت چه میخواهی؟ درویش گفت : همین قلیان ، مرا بس است ! چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت .خریدار قلیان کسی نبود جز کسی که می خواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد ! پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد ! روزگاری سپری شد. درویش جهت تشکر نزد خان رفت .
ناگه چشمش به قلیان افتاد و با دست اشارهای به کریم خان زند کرد و گفت : نه من کریمم نه تو ؛ کریم فقط خداست ، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست . . .
📚 حکایتهای معنوی
@Rahee_saadat
✍استاد فاطمی نیا :
عالمی کتابی نوشته بود و نسخهء خطی آن ، پیش از چاپ به دست کسی افتاد و او رفت و آن کتاب را به نام خود چاپ و منتشر کرد ! و پس از مدتی شنید که نویسندهء اصلی کتاب ، دنبال اوست و پیوسته تلاش می کرد از رو به رو شدن با او ، پرهیز کند .
تا این که سرانجام آن عالم در جائی وی را یافت و به او گفت : "غرض و هدف من از نوشتن آن کتاب ، تنها این بود که آن سخنان در جامعه منتشر شود و دنبال تو بودم که بگویم : جلد دومی هم بر آن کتاب نوشته ام ؛ تو که آن کتاب را به نام خود چاپ کردی ، بیا و جلد دومش را هم ببر و به نام خود چاپ کن".
@Rahee_saadat
❣● ســـیـاحـــتـــــــــــــــــ
غـــربــــــــــــــــــ ●❣
※◽◆🔘◆◽※
قسمت ⏪ 〖 16〗
♦ پیمودن راه باریک و پرسنگلاخ
صبح حرکت نمودیم و رفتیم، شاهراه واضح و در دو طرف راه، همه سبزه و گل و ریاحین و آبهای جاری بود و هوا چنان معطّر و مفرّح بود که به وصف نمیآمد. تمام راه به همین اوصاف بود تا اینکه از حدود حومه شهر خارج شدیم؛ کأنّه خوبیهای شهر، ما را تا آنجا مشایعت نموده بودند.
🔺پس از آن، راه باریک و پر سنگلاخ بود و از میان درّه میگذشت و درّه به طرف یمین (راست) و یسار (چپ) پیچ میخورد، اگر از مسافرین در جلو ما نمیبودند، راه را گم میکردیم زیرا راههایی به طرف دست چپ از این راه جدا میشد. در یکی از پیچهای درّه، رو به طرف چپ سیاهان وارد راه ما شدند، چشم من که به سیاه افتاد بس که دیدارش شُوم بود، پایم به سنگی خورد و مجروح شد و من با لنگی پا به سختی راه میرفتم.
مسافرینی که در راه بودند جلو افتادند و دور شدند و من عقب ماندم و سیاه در طرف چپ راه حرکت میکرد، تا رسیدیم به سر دو راهی که یک راه به دست چپ جدا میشد و من متحیّر ماندم که از کدام راه بروم که سیاهک خود را به من رسانید و گفت: چرا ایستادهای؟ به دست چپ اشاره کرد و گفت: راه این است و خودش چند قدمی در آن راه رفت و به من گفت: بیا! من نرفتم، بلکه از راهِ دیگر رفتم و خواندم: «فإنّ الرّشد فی خلافهم هدایت و راه یابی در مخالفت با آنان است».
🔻سیاه هرچه اصرار نمود با او نرفتم، زیرا تجربهها کرده بودم. «من جرّب المجرّب حلّت به النّدامة؛ ⇦هر کس آزموده شده را دوباره بیازماید، پشیمان میگردد».
چیزی نگذشت که آن درّه تمام شد، و زمین مسطّح و چمنزار بود و سیاهی باغات و منزل سوّم پیدا شد.
🔹وعده وصل چون شود نزدیک
آتش شوق شعلهور گردد
حسب الوعده (بر اساس وعدهای که داده بود) هادی باید در اینجا به انتظار من باشد. در رفتن سرعت نمودم، آقای جهالت هم از من مأیوس شد و به من نرسید.
دیدار با هادی و سفارش او
چیزی نگذشت که به در دروازه شهر رسیدم. هادی را که فی الحقیقه روح من بود در آنجا ملاقات نمودم، سلام کردم و مصافحه و معانقه نمودیم (دست دادیم و همدیگر را در آغوش گرفتیم). حیات تازهای به من روی داد، به قصری که برای من مهیّا شده بود داخل شدیم. تمام اسباب تجمّلات در آن جمع بود.
پس از استراحت و اکل و شرب، هادی پرسید: در این سه منزل چطور بر تو گذشت؟ گفتم: «الحمد للَّه علی کل حال»
⚡️ خطراتی که بود از طرف جهالت بود، آن هم بالاخره از ناحیه خودم بود که بی تو بودم. اگر تو با من بودی، او این طور ها گردن کلفتی نمیکرد و هرچه بود بالاخره به سلامت گذشت، تو را دیدم همه دردها دوا شد و غمها زایل گردید.
⇦ هادی گفت: تا به حال چون من با تو نبودم، او به مکر و دروغ تو را از راه بیرون کرد، ولی بعد از اینکه من راه مکر و حیله او را به تو وانمود میکنم، او به اسباب و آلات قویّه دیگری تو را از راه بیرون خواهد نمود. بعد از این در خارج راه عذابهای شدیدی خواهد بود که غالباً به هلاکت میکشد، چون به واسطه وجود من حجّت بر تو تمام است و معذور نخواهی بود و اسباب دفاعیه تو دراین منزل فقط عصایی و سپری است و این نیز کم است، امشب که شب جمعه است نزد اهل بیت خود برو، شاید که به یاد تو خیراتی از آنها صادر شود و اسباب امنیت تو در این مسافرت بیشتر گردد.
↯↯ گفتم: من از آنها مأیوسم، چون اندیشه آنها از شخصیات خودشان تجاوز نمیکند، علی الخصوص که زندهها مردههای خود را به زودی فراموش میکنند و دل سرد میشوند. آن هفته اوّل که فراموش نکرده بودند و کارهایی به اسم من میکردند، در واقع همان اسم بود و روح عملشان برای خودشان بود، حالا همان اسم نیز از یادشان رفته و من هیچ امیدی به آنها ندارم.
🔹گفت: علی ایّ حال (در هر صورت) تو الساعه برخیز! چون پیغمبرصلی الله علیه وآله به آنها سفارش فرموده است: «أذکروا أمواتکم بالخیر؛ مردگان خود را به نیکی یاد کنید». و به رفتن تو غالباً از تو یادآوری میشود، امید است که خداوند همین رفتن تو را سبب قرار دهد برای یاد از تو، و اگر از آنها مأیوسی از خدا نباید مأیوس شد.
🔹گفت: پیغمبر که چون کوبی دری عاقبت زان در برون آید سری «من لجّ ولج؛ هر کس پایداری و استقامت کند، عاقبت پیروز و موفّق میشود».
«لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ»؛ از رحمت خداوند نومید نگردید.
«إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِیبٌ مِنَ المُحْسِنِینَ»؛ رحمت خداوند به نیکوکاران نزدیک است.
◁◁
ادامه دارد...💎💎
📕 سیاحت غرب
#سیاحت_غرب #زندگی_پس_از_مرگ
@Rahee_saadat
✨﷽✨
#حڪـایــت
✍مورچه: خدایا ما نوعے از مخلوقات تو هستیم و از رزق تو بے نیاز نیستیم ما را بہ خاطر گناهان انسانها بہ هلاڪت نرسان. در زمان حضرت سلیمان، بر اثر نیامدن باران، قحطے شدیدے بہ وجود آمـد. بہ ناچار مردم بہ حضور حضرت سلیمان آمدہ و از قحطے شڪایت ڪـردنـد و درخواست نمودند تا حضرت سلیمان براے طلب باران، نماز (استسقا) بخواند.
💠سلیمان بہ آنها گفت: فردا پس از نماز صبح، با هم براے انجام نماز استسقا بہ سوے بیابان حرڪت میڪنیم. فرداے آن روز مـردم جمع شدند و پس از نماز صبح، بہ سوے بیابان حـرڪـت ڪـردنـد. نـاگـهان سلیمان(ع) در راہ مورچہ اے را دید ڪہ پاهایش را روے زمین نهادہ بود و دست هایش را بہ سوے آسمان بـلـنـد نمودہ و میگوید:
💥خدایا ما نوعے از مخلوقات تو هستیم و از رزق تـو بـے نیاز نیستیم، ما را بہ خاطر گناهان انسان ها بہ هلاڪت نرسان. سلیمان رو بہ جمعیت ڪرد و فرمود: بہ خانہ هایتان بازگردید، خـداونـد شـمـا را بہ خاطر غیر شما (مورچگان) سیراب ڪرد. در آن سال آن قدر باران آمد ڪہ سابقہ نداشت.
📚داستان دوستان، ج۴، ص۲۲۱
@Rahee_saadat
🕌فضائل ماه شعبان
رسول الله صلیالله علیه وآله:
شهر شریف وهو شهرى وحمله العرش تعظمه وتعرف حقه وهوشهر تزاد فیه ارزاق المومنین لرمضان وتزین فیه الجنان وانما سمى شعبان لانه تتشعب فیه ارزاق المومنین وهوشهرالعمل فیه تضاعف الحسنه لانه تتشعب فیه ارزاق المومنین وهوشهر العمل ...
الذنب مغفور و الحسنه مقبوله والجبار جل جلاله یباهى فیه بعباده وینظر من عرشه الى صوامه وقامه فیباهى بهم حمله عرشه
شعبان ماه شریفى است
و آن ماهِ من است و فرشتگانى که حامل عرشند آن را بزرگ مىدارند و حقّش را مى شناسند.
و آن ماهى است که در آن روزی مؤمنان به خاطر ماه #رمضان افزون مىشود و بهشت، زینت و آراسته مىگردد.
و به این جهت نامش را شعبان گذاشتند که روزیهاى #مؤمنان در آن تقسیم مىشود.
و آن، ماه عمل است و در آن هر حسنهاى هفتاد برابر مىشود و سیئه پاک و #گناهان آمرزیده مى گردد و عمل نیک، مورد قبول قرار مى گیرد.
پروردگار با عظمت در آن ماه به بندگانش مباهات مىکند و از عرش خویش به روزه داران و عبادت کنندگان خود نظر مىافکند و در برابر حاملان #عرش خود به آنها مباهات مىکند.
🔹 ثواب الأعمال
#فضیلت #ماه_شعبان
■⇨ @Rahee_saadat
✅بعد از مرگ مهمان سفره خودمانیم
همه ی ما می دانیم که پس از مرگ میهمان سفره ی خود هستیم و بعد از مرگ دست پخت خودمان را مقابل ما می گذارند. چیزی غیر از اعمال ما نیست. اگر خوب باشد و آن را در دنیا خوشمزه درست کرده باشیم که کار خودمان است و اگر هم تلخ باشد که باز هم کار خودمان است.
اگر بوته خار است خود کشته ای✨
اگر پرنیان است خود رشته ای✨
مار و مور و حیوانات دیگر عالم قبر و جهنم را از جای دیگری نمی آورند بلکه ما با اعمال خود آنها را درست کرده ایم. ظلمت های قبر ظلم های ما است. در روایتی از پیامبر اکرم (ص) است که همان ظلم هایی که می کنیم ظلمت های روز قیامت می شود. وگرنه اگر اینجا اعمال ما سالم باشد کاری با ما ندارند. دلیلی ندارد که خداوند بخواهد کسی را در فشار قرار دهد.
💠: @Rahee_saadat
✨﷽✨
🔴صبروحوصلهپيامبر(ص)
✍روزي حضرت در مسجد با جماعتي از اصحاب نشسته و مشغول صحبت و گفتگو با آن ها بودند. كنيزكي از انصار وارد مسجد شد و خود را به پيامبر رساند. مخفيانه گوشهي عباي آن حضرت را گرفت و كشيد، چون آن حضرت مطلع شد برخاست و گمان كرد كه آن دختر با ايشان كاري دارد. چون حضرت برخاست كنيز چيزي نگفت، حضرت نيز با او حرفي نزد و در جاي خود نشست. باز كنيزك گوشهي عباي حضرت را كشيد و آن بزرگوار برخاست، تا سه دفعه آن كنيز چنين كرد و حضرت برخاست، و در دفعهي چهارم كه حضرت برخاست آن كنيز از پشت عباي حضرت مقداري بريد و برداشت و روانه شد.
اصحاب از مشاهدهي اين منظره ناراحت شدند و گفتند: اي كنيزك اين چه كاري بود كه كردي؟ جضرت را سه دفعه بلند كردي و هيچ سخني نگفتي، و آخرش عباي حضرت را بريدي. چرا اين كار را كردي؟
كنيزك گفت: در خانهي ما شخصي مريض است، اهل خانه مرا فرستادند كه پارهاي از عباي پيامبر را ببرم كه آن را به مريض ببندند تا شفا يابد، پس هر بار خواستم مقداري از عباي حضرت را ببرم حيا كردمو نتوانستم. در مقابل رسول خدا(ص) بدون هيچ ناراحتيو عصبانيت، كنيزك را بدرقه كرد.
📚بحارالأنوار/ج۷۱/ص۳۷۹
@Rahee_saadat
✨﷽✨
📔#داستان_اسکندر_مقدونی
✍اسکندر مقدونی در 33 سالگی در گذشت روزی که او اين جهان را ترک ميکرد می خواست يک روز ديگر هم زنده بماند- فقط يک روز ديگر- تا بتواند مادرش را ببيند آن 24 ساعت فاصله ای بود که بايد طی ميکرد تا به پايتختش برسد. اسکندر از راه هند به يونان برمیگشت و به مادرش قول داده بود وقتی که تمام دنيا را به تصرف خود درآورد باز خواهد گشت و تمام دنيا را يکپارچه به او هديه خواهد کرد.
بنابراين اسکندر از پزشکانش خواست تا 24 ساعت مهلت برای او فراهم کنند و مرگش را به تعويق اندازند. پزشکان پاسخ دادند که کاری از دستشان بر نمیآيد و گفتند که او بيش از چند دقيقه قادر به ادامه زندگی نخواهد بود!
اسکندر گفت: "من حاضرم نيمی از تمام پادشاهی خود را، يعنی نيمی از دنيا را در ازای فقط 24 ساعت بدهم" آنها گفتند: "اگر همه دنيا را هم که از آن شماست بدهيد ما نميتوانيم کاری براي نجاتتان صورت بدهيم امری غير ممکن است"
آن لحظه بود که اسکندر بيهوده بودن تمامی کوشش هايش را عميقا درک کرد با تمام داراييش که کل دنيا بود نتوانست حتی 24 ساعت را بخرد. سی و سه سال از عمرش را به هدر داده بود برای تصاحب چيزی که با آن حتی قادر به خريدن 24 ساعت هم نبود.
از قناعت هیچکس بی جان نشد
از حریصی هیچکس سلطان نشد
@Rahee_saadat
🔴 زندگی کَلَمی
✍شخصی گرسنه بود برایش کلم آوردند اولین بار بود که کلم میدید. با خود گفت: حتما میوهای درون این برگها است اولین برگش را کند تا به میوه برسد اما زیرش به برگ دیگری رسید. و زیر آن برگ یک برگ دیگر و... با خودش گفت: حتما میوهی ارزشمندی است که اینگونه در لفافهاش نهادند. گرسنگیاش بیشتر شد و با ولع بیشتر برگها را میکند و دور میریخت. وقتی برگها تمام شدند متوجه شد میوهای در کار نبود! آن زمان بود که دانست کلم مجموعهی همین برگهاست.
ما روزهای زندگی را تند تند ورق میزنیم و فکر میکنیم چیزی اونور روزها پنهان شده که باید هرچه زودتر به آن برسیم درحالی که همین روزها آن چیزی است که باید دریابیم و درکش کنیم! زندگی، همین روزهایی است که منتظر گذشتنش هستیم بنابراین قدر فرصتها را ثانیه به ثانیه و ذره به ذره بدانیم.
@Rahee_saadat
✨﷽✨
✅امیرالمومنین_علی عليه السّلام فرمودند:
✍از جمله اندرزهاى لقمان به فرزندش اين بود كه: فرزندم! كسى كه در به دست آوردن روزى، يقينش به خدا اندك و نيّتش به روزى رسان سست است، بايد از اين نكته عبرت آموزد كه خداوند تبارك و تعالى او را در سه مرحله از خلقتش روزى داد، بدون آن كه خودش در آنها تلاش و تدبيرى داشته باشد. پس، خداوند تبارك و تعالى در مرحله چهارم نيز روزى او را خواهد داد .
🔹 مرحله اول در رحم مادرش . . .
🔹مرحله دوم از شير مادرش بود . . .
🔹مرحله سوم از درآمد والدينش روزى او را داد . . .
🍃 تا آن كه بزرگ و فهميده شد و مستقلاً به كسب درآمد پرداخت. در اين هنگام ، بر خود سخت گرفت و به پروردگارش بدگمان شد و از ترس #تنگدستى و يقين نداشتن به جايگزين كردن نعمت از سوى خداوند تبارك و تعالى، حقوق خدا و مردم در مال خود را ناديده گرفت و خود و خانواده اش را در سختى و تنگنا قرار داد.
📚الخصال،ص۱۲۲،ح۱۱۴
@Rahee_saadat
✨﷽✨
✅پاسخ طبقات مختلف مردم به ندای شیطان
✍️شیطان به حضرت یحیی گفت: می خواهم تو را نصیحت کنم.حضرت یحیی فرمود: من میل به #نصیحت تو ندارم؛ ولی می خواهم بدانم طبقات مردم نزد شما چگونه اند.شیطان گفت: مردم از نظر ما به سه دسته تقسیم می شوند:
۱- عده ای مانند شما معصومند، از آنها مأیوسم و می دانیم که نیرنگ ما در آنها اثر نمی کند.
۲- دسته ای هم برعکس، در پیش ما شبیه توپی هستند که به هر طرف می خواهیم می گردانیم.
۳- دسته ای هم هستند که از دست آنها رنج می برم؛ زیرا فریب می خورند؛ ولی سپس از کرده خود پشیمان می شوند و استغفار می کنند و تمام زحمات ما را به هدر می دهند. دفعه دیگر نزدیک است که موفق شویم؛ اما آنها به یاد خدا می افتند و از چنگال ما فرار می کنند... ما از چنین افرادی پیوسته رنج می بریم...
📚کشکول ممتاز، ص 426
@Rahee_saadat
#داستان کوتاه
✍در قدیم دزد سر گردنه هم معرفت داشت!روزی دزدی در مجلسی پر ازدحام با زیرکی کیسه ی سکه مردی غافل را می دزدد. هنگامی که به خانه رسید کیسه را باز کرد دید در بالای سکه ها کاغذیست که بر آن نوشته است : خدایا به برکت این دعا سکه های مرا حفاظت بفرما اندکی اندیشه کرد سپس کیسه را به صاحبش باز گرداند!
دوستان دزدش او را سرزنش کردند که چرا این همه پول را از دست داد!؟ دزد کیسه در پاسخ گفت : صاحب کیسه باور داشت که دعا دارایی او را نگهبان است. او بر این دعا به خدا اعتقاد نموده است من دزد دارایی او بودم نه دزد دین او اگر کیسه او را پس نمیدادم، باورش بر خدا سست می شد. آن گاه من دزد باورهای او هم بودم واین دور از انصاف است!
@Rahee_saadat
✨﷽✨
🌼چهار ناظر حاضر بر زندگی انسان :
✍هرلحظه و هرزمان چهار دوربین زنده در حال فیلمبرداری از زندگی ما هستند که قرار است روزی در قیامت تمام زندگی ما را به نمایش بگذارند
❶⇦ ناظر اول〖خــدا〗 است.
ألَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَری؛
آیا انسان نمیداند که خدا او را نگاه میکند؟
سوره مبارکه علق آیه ۱۴
❷⇦ ناظر دوم〖ملائک مقرب خدا〗 هستند؛
الله تعالی میفرماید :
ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَیْهِ رَقیبٌ عَتید؛
از شما حرکتی سر نمیزند مگر اینکه دو مأمور در حال نوشتن آن هستند
سوره مبارکه قاف آیه ۱۸
❸⇦ سومین ناظر 〖زمین〗 است.
خداوند در قران کریم میفرماید :
یوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها؛
در آنروز زمین هرچیزی که دیده را بیان میکند.
سوره مبارکه زلزال آیه ۴
❹⇦چهارمین ناظر〖اعضاء و جوارح خود ما〗
الله سبحان میفرماید :
تکَلِّمُنا أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ
در آنروز دستها و پاها شهادت میدهند که چه کاری کردهاند.
📚سوره مبارکه یس آیه ۶۵
@Rahee_saadat
امام على عليه السلام:
كسى كه توبه را به فردا حوالت دهد، از هجوم مرگ در معرض بزرگترين خطر است
ميزان الحكمه جلد2 صفحه 136
@Rahee_saadat
🌸باید فقط به خـدا پیله کـرد
🦋زیرا فقط با او میتوان پروانه شد
🌸خــدا بـدون من هـم خـداست
🦋امـا من بـدون او هیچ نیستم
@Rahee_saadat
✨﷽✨
#اثبات_خدا_به_راحتی
✅مگر می شود این عالم خدایی نداشته باشد
✍پادشاهی بود دهری مذهب. وزیری بسیار عاقل و زیرک داشت.هرچه ادله و براهین برای شاه بر اثبات وجود صانع اقامه می کردند که این آسمان ها و زمین را خدا خلق کرده و ممکن نیست این بناهای به این عظمت بدون صانع و خالق موجود شود و ممکن نیست یک بنایی بدون بنا و استاد و معمار ساخته شود، پادشاه قبول نمی کرد.
بنابراین وزیر، بنای یک باغ و درخت ها و عمارتی در بیرون شهر گذارد.بعد از اینکه تمام شد، یک روز پادشاه را به بهانه شکار از آن راه برد.چون چشم پادشاه بر آن عمارت عالی افتاد متعجب شد.
از وزیر پرسید این عمارت را که بنا کرده و چه وقت بنا شده است؟ وزیر گفت کسی نساخته، خودش موجود شده است. پادشاه اعتراض شدیدی کرد. گفت این چه حرفی است که می زنی، چگونه می شود بنایی بدون معمار ساخته شود؟ وزیر جواب داد چگونه یک بنایی کوچک بدون معمار غیر معقول است؟ چگونه می شود بنای این آسمان ها و زمین ها و گردش ماه و خورشید و ستاره ها بدون صانع و خالق موجود شده باشد؟ آن وقت پادشاه تصدیق نمود و مسلمان و موحد شد.
📚منبع:داستان هایی از خدا، نوشته احمد میر
خلف زاده و قاسم میرخلف زاده، جلد ۱
@Rahee_saadat
✨﷽✨
✅چرا خداوند نماز را واجب نموده است؟
✍برای واجب شدن نماز علت هایی ذکر شده است که به بعضی از آنها اشاره میکنیم:
1⃣ جلوگیری از تحریف دین
امام صادق علیه السلام : "اگر خداوند در فرستادن دین، تنها به فرستادن کتاب آسمانی اکتفا میکرد و عملی برای محافظت و یادآوری روزانۀ آن قرار نمیداد، حتما دین تحریف می گردید و به سرنوشتی دچار میشدند که ادیان گذشته گرفتار شدند؛ که دینشان از بین رفت و به عاقبتی دچار شدند که نبایست میشدند".
📚 علل الشرایع، ج۲، ص۳۱۷
2⃣ جلوگیری از فراموشی زحمت های پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
امام صادق علیه السلام : "یکی از علتهای واجب شدن نماز این است که خداوند می خواست مسلمانان هرگز یاد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و کوششهای او برای اسلام را فراموش نکنند". چون در اذان واقامه و تشهد نماز نام پیامبر به میان آمده است.
📚 علل الشرایع ، ج۲، ص۳۱۷
@Rahee_saadat
#اخلاق
✍آیت الله بهجت (ره) : گناهان شخصی که در خلوت انجام میگیرد و ربطی به امور اجتماعی ندارد، استحقاق جهنم را دارد ، مگر اینکه بعد از آن توبهای مناسب حال، انجام گیرد
[حال آنکه] عواقب گناهان اجتماعی که موجب تغییرات در جامعه و اختلال نظام و انحلال آن و یا تحریم حلال، و ترک واجب ، و یا مصادرۀ اموال، هتک حرمت، و قتل نفوس زکیه و ریختن خون مسلمانان، و حکم به نا حق و... میشود، چگونه خواهد بود؟
📚در محضر بهجت، ج ١،ص٨٩
@Rahee_saadat
✨﷽✨
#تلنگر
✍من واقعا نمیفهمم که چرا وقتی یکی به شما توهین میکند، یا بد جوابتان را میدهد، یا تحقیرتان می کند یا آنطور که انتظار دارید به شما احترام نمیگذارد، این شما هستید که ناراحت میشوید؟
بابا جانِمن! از کوزه همان برون تراوَد که در اوست! رفتارِ هر کس متناسبِ شخصیتش است
وقتی گفتار یا رفتارِ یکی زشت یا بیادبانه است، او دارَد شخصیتش را به نمایش میگذارد! شما چرا به خودتان میگیرید و بیخود ناراحت و خشمگین میشوید، خودخوری میکنید، بههم میریزید، نآارام و آشوب میشوید و در صدد یک جواب محکمتر برمیآیید؟ اوست که دارد بیشعوریاش را به نمایش میگذارد، شما چرا حِرص میخورید و به هم میریزید، و تلاش میکنید شبیهِ او رفتار کنید؟
💥هر وقت در اینجور موقعیتها قرار گرفتید، به یادِ این نکته بیفتید. قول میدهم آبی است بر آتش. در این مواقع، فقط ساکت و نظارهگر بمانید و حتی در این لحظات میتوانید این رُباعیِ شیخ بهایی را با خودتان زمزمه کنید تا آرامتر شوید:
آن کس که بَدَم گفت، بدی سیرتِ اوست
وان کس که مرا گفت نِکو خود نیکوست
@Rahee_saadat
✨﷽✨
#حکایت
✍کاروانی در نزدیک نیشابور در کاروان سرایی شبی را ساکن شدند.در آن کاروان جوانی به نام احمد بود که بسیار ساده و خوش قلب بود. که به خاطر سادگی اش به او احمد بیچاره می گفتند. شبی در کاروان جنجال شد و هر کس سویی دوید تا اموال خود در جایی پنهان کند که از دست راهزنانی که در حال حرکت به کاروان سرای نیشابور بودند، در امان باشند.
احمد بیچاره، 40 سکه با ارزش طلای اشرفی در جیب شلوار خود داشت. دوستش به او گفت: احمد، برو و این طلاها را در بیرون کاروانسرا خاک کن . احمد گفت: اگر خدا بخواهد یقین کن کسی نمی تواند بدزدد و من در عمرم دروغ نگفته ام . راهزنان رسیدند و تاراج شروع شد. دوست احمد گفت: برو در گوشه ای در کاروان سرا نزد شتران بخواب. چون دارایی تو در جیب توست و اگر خواب باشی کسی بیدارت نمی کند . احمد گفت: من چنین نمی کنم.
اهل کاروان چون طلاها را پنهان کرده بودند، راهزنان چیزی از طلا ها نیافتند . احمد ، نزد راهزنان رفته و گفت: 40 طلای اشرفی در جیب دارم بیایید و از من بگیرید... هر راهزنی که این جمله را می شنید بر این جمله می خندیدو می گفت دیوانه است و کسی سمت او نمی رفت ... راهزنان لباس های تمام اهل کاروان را گشتند و طلاهای شان را دزدیدند. به جز احمد بی چاره.
@Rahee_saadat
✅از امیرالمومنین علیه السلام : جواب ابلهان خاموشی است!!!
✍جابر گويد: امير المؤمنين علی علیه السلام شنيد كه مردى به قنبر دشنام میداد و قنبر نيز میخواست به او جواب گويد، حضرت او را صدا زد اى قنبر! آهسته، ناسزا گوى خود را در زبونى رها كن تا خداى رحمان را خشنود سازى، و شيطان را به خشم آورى، و دشمنت را كيفر و شكنجه دهى...
سوگند به آن كس كه دانه را شكافت و جانداران را آفرید شخص با ايمان خداى خويش را به چيزى مانند حلم و بردبارى خشنود نسازد، و شيطان را به چيزى مثل سكوت و خاموشى به خشم نياورد، و هيچ احمق و نادانى به عكس العمل مانند سكوت در مقابل او كيفر و شكنجه نگردد.
📚 امالى شيخ مفيد با ترجمه استادولى،ص۱۲۹
@Rahee_saadat
✨﷽✨
✍هشام جوانی بود از یاران امام صادق علیه السلام، روزی به بصره رفت تا در کلاس مردی که به امامت اعتقادی نداشت شرکت کند.
بعد از کلاس هشام از مرد پرسید: آیا تو چشم داری؟ مرد گفت این چه سوال احمقانه ای است چرا از چیزی که می بینی می پرسی؟ گفت: سوالات من همینطور است. گفت خیلی خب بپرس. هشام از مرد پرسید: آیا تو چشم، بینی و زبان و گوش داری؟ مرد گفت آری دارم. گفت با آنها چه می کنی؟ مرد وظایف همه اعضایش را یکی یکی گفت. بعد پرسید: عقل هم داری. گفت آری. پرسید وظیفه اش چیست؟ گفت او هر چه که بر حواسم می گذرد را می گیرد و صحیح و باطلش را مشخص می کند.
پرسید آیا وقتی اعضای بدن سالم هستند هم به عقل نیاز است؟ گفت: بله چون اگر اعضا در وظایفشان دچار تردید شوند به عقل رجوع می کنند. پرسید پس خداوند عقل را برای رفع تردید اعضا قرار داده است. گفت درست است. پرسید: چطور خداوند برای اداره اعضای بدن تو رهبر و پیشوایی گذاشته اما این همه انسان را بدون امام آفریده تا در شک و حیرت بمانند.
💥اما مرد دیگر جوابی نداشت که بدهد.
📚اصول کافی؛باب الاضطرار الی الحجه
حدیث ۳،ج۱
@Rahee_saadat
✨﷽✨
✍️ راستگويى و دروغگويى دو حالت اخلاقى است كه ريشه در اعتقادات و باورهاى دينى دارد، راستگويى حركتى در مسير فطرت است و دروغگويى حركتى برخلاف مسير فطرت. راستگويى نهالى بالنده و رشد يافته در سرزمين پاك اخلاص و صداقت است و دروغگويى بوته اى آفت زده و خشكيده در شور زار روان آدمى. انگيزه راستگويى توانمندى اراده و اعتماد به نفس و دروغگويى انعكاس ضعفها و ناتوانيها و نفاقهاى درونى است.
از طرف ديگر «دروغ» يكى از بدترين عادات و بزرگترين گناهان و موانع رشد و كمال به شمار مى رود، كه مى توان در پرتو انديشه و تعقل صحيح آن را مهار كرد و با سلاح ايمان و دانش و آگاهى آثار ناهنجار دروغگويى را از جامعه زدود.
اگر دروغ گفتن در دين مقدس اسلام ممنوع است و دروغگو مورد نكوهش قرار مى گيرد و دروغ كليد همه بديها و شرور ناميده مى شود، در مقابل، بر راستى و صداقت در آيين محمدى صلي الله عليه و آله تأكيد شده و راستگو مورد تحسين واقع مى شود و از باب «اَلنَّجاةُ فِى الصِّدْقْ» نجات در راستگويى است، صداقت و راستگويى كليد همه خوبيها و پاكى ها و نيكى هاست و گفته هاى انسان هم بخشى از عمل هاى اوست و بر نيك و بد آن مؤاخذه خواهد شد. و... خداوند با صادقان است و از دروغگويان بيزار.
🔅بكوشيم تا طعم شيرين صداقت در گفتار و رفتار را به ذائقه جان بچشانيم.
📚سيدعباس رفيعى پور علوى علويجه
@Rahee_saadat
✍امام موسی کاظم (ع) فرمودند:
شیعه ما نیست کسی که هر روز محاسبهٔ اعمال خود نکند، اگر عملِ نیکی از او سر زد از خدا طلب زیادیِ آن نکند، و اگر عملِ بدی از او سر زده بود، توبه و استغفار ننماید.
📚معراج السعاده
@Rahee_saadat
❣● ســـیـاحـــتـــــــــــــــــ
غـــربــــــــــــــــــ ●❣
※◽◆🔘◆◽※
قسمت ⏪ 〖17 〗
◽ رفتم، ولی دیدم از آن عزّتی که در زمان من داشتند فرود آمدهاند، درِ خانه بسته شده، کسی به یاد آنها نیست و امور معاششان مختلّ شده، بچّهها ژولیده و پژمرده شدهاند. دلم به حالشان سوخت و دعا کردم که
⇦ «خدایا! بر اینها و بر من رحم کن».
عیالم نیز یادی از زمان آسودگی خود نموده و بر من رحمت فرستاد.
🔹برگشتم به نزد هادی، دیدم اسبی با زین مرصّع (گوهر نشان) و لجام طلا در قصر بسته شده.
⚡ از هادی پرسیدم: این اسب از کیست؟
⇦ هادی تبسّم نموده گفت: عیالت برای تو فرستاده، و این همان رحمت حقّ است که به صورت اسب درآمده است و در این منازل که پیاده رفتن صعوبت دارد، هیچ چیز بهتر از اسب سواری نیست، خصوص منزل اوّل و دعای تو نیز درباره آنها مستجاب شد و آنها بعد از این در رفاه و آسایش خواهند بود.
💢 ببین یک رفتن تو چطور برای جمعی سبب خیرات شد، ولی در جهان غفلت غالباً از خواصّ مراوده غافلند، با آن تأکیدات پیغمبر صلی الله علیه و آله در این موضوع که اگر سه روز بگذرد و از حال یکدیگر نپرسند، رشته اخوّت ایمانی بین آنها پاره میگردد.
هادی آمد و گفت: باید حرکت نمود. برخاستم اسب را سوار شدم و عصا را به دست گرفتم و سپر را به پشت علاقه (آویزان) نمودم.
هادی تذکره و جواز راه را به من داد و حرکت نمودیم. از حدود شهر که خارج شدیم، در اراضی گِل و باتلاق واقع شدیم و در دو طرف راه تا چشم کار میکرد به شکل بوزینه جانورانی بودند، ولی همه آدم بودند زیرا بدنشان مو نداشت و دم نداشتند و مستوی القامه بودند، ولی به شکل بوزینه و از فرجهایشان (آلت تناسلی) چرک و خونِ جوشیده بیرون میشد.
🔹از هادی پرسیدم: این چه زمینی است؟ و این جانوران کیانند که از دیدن آنها و تعفّن و کثافاتشان دل آدم به شورش میآید و نَفَس قطع میشود؟ گفت: زمین، زمین شهوت است و اینها زناکارانند، از راه بیرون نشوی که گرفتار میشوی.
⚡مرا وحشت گرفت، لجام اسب را محکم گرفتم که مبادا از راه جادّه مستقیم بیرون رود، گرچه راه مستقیم و هموار بود، ولی پر گِل و لجن بود و گاهی اسب تا ساق فرو میرفت.
🔹با خود گفتم: چه خوب شد که اسب در این منزل به من داده شد، و خدا رحمت کند عیالم را که آن را برایم فرستاد!
✨ صدق رسول اللَّه! من تزوّج، فقد أحرز نصف دینه؛
⇦ راست گفت رسول خدا صلی الله علیه و آله: هر کس ازدواج کند، قطعاً نصف دین خود را حفظ کرده است.
✨ خداوند فرموده است: هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَأَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ؛
⇦ آنها لباس [و پوشاننده عیوب و بازدارنده از بدیهای] شما هستند و شما لباس آنها.
➰ میدیدم بعضی از جانوران به کلّه از دار آویخته شدهاند و مذاکیر (آلتهای تناسلی) آنان با میخهای آهنین به دار کوبیده شده است، بعضیها را علاوه بر این، با شلّاقهای سیمی میزنند و آنها مانند سگ صدا میکنند و کسانی که آنان را میزنند، میگویند:
✨ «إِخْسَئُوا فِیها وَلا تُکَلِّمُونِ»؛
⇜ [ای سگان] دور شوید و با من سخن نگویید.
✨ «وَلَوْ تَری إِذِ المُجْرِمُونَ ناکِسُوا رُؤُوسِهِمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ، رَبَّنا أَبْصَرْنا وَسَمِعْنا فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صالِحاً إِنّا مُوقِنُونَ»؛
⇜ و ای کاش میدیدی وقتی مجرمان در پیشگاه پروردگارشان سر به زیر افکنده و میگویند: پروردگارا! دیدیم و شنیدیم، پس ما را [به دنیا]بازگردان تا کار شایسته انجام دهیم، ما [اینک به قیامت]یقین داریم!
ادامه دارد...💎💎
@Rahee_saadat
✨﷽✨
⚜کوری در محشر⚜
✍یکی از بزرگان اهل علم و تقوا نقل فرمود یکی از بستگانشان در اواخر عمرش ملکی خریده بود و از استفاده سرشار آن زندگی را می گذارند پس از مرگش او را دیدند در حالی که کور بود از او سببش را پرسیدند که چرا در برزخ نابینا هستی ؟
گفت : ملکی را که خریده بودم وسط زمین مزروعی آن چشمه آب گوارایی بود که اهالی ده مجاور می آمدند و از آن برمی داشتند و حیوانات خود را آب می دادند به واسطه رفت وآمدشان مقداری از زراعت من خراب می شد و برای اینکه سودم از آن مزرعه کم نشود و راه آمد و شد را بگیرم به وسیله خاک و سنگ و گچ آن چشمه را کور نمودم و خشکانیدم وبیچاره مجاورین به ناچار به راه دوری مراجعه می کردند ، این کوری من به واسطه کور کردن چشمه آب است
به او گفتم آیا چاره ای دارد ؟ گفت اگر وارثها بر من رحم کنند و آن چشمه را جاری سازند تا مورد استفاده مجاورین گردد حال من خوب می گردد . ایشان فرمود به ورثه اش مراجعه کردم آنها هم پذیرفتند و چشمه را گشودند پس از چندی آن مرحوم را با حالت بینایی و سپاسگزاری دیدم .
آدمی باید بداند که هرچه می کند به خود کرده است : ( لَها ما کَسَبَتْ وَعَلَیْها مَااکْتَسَبَتْ ) اگر به کسی ستم نموده به خودش ستم کرده ، اگر به کسی نیکی کرده به خودش نیکی کرده است .
📚داستانهاي شگفت/ بقلم عبدالحسين دستغيب.ص: 292
@Rahee_saadat
🌸💚🌸
🌹اعمال مشترک ماه شعبان🌙
🌸روزه گرفتن
🍀صدقه دادن
🌸صلوات فرستادن
🍀خواندن مناجات شعبانیه
🌸هر روز هفتاد مرتبه ذکر
🍀اَسْتَغْفِرُاللهَ وَ اَسْئَلُهُ التَّوْبَةَ» گفته شود.
🌸هر روز هفتاد مرتبه ذکر
🍀اَسْتَغْفِرُاللهَ الَّذى لا اِلهَ اِلاّ هُوَ الرَّحْمنُ
🌸الرَّحیمُ الْحَىُّ الْقَیّوُمُ وَ اَتُوبُ اِلَیْهِ» گفته شود.
🍀در کل این ماه هزار بار ذکر « لا اِلهَ اِلا اللهُ وَلا نَعْبُدُ
🌸اِلاّ اِیّاهُ مُخْلِصینَ لَهُ الدّینَ وَ لَوُ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ » گفته شود.
🍀در هر پنج شنبه این ماه دو رکعت نماز اقامه شود؛
🌸که در هر رکعت بعد از حمد، صد مرتبه سوره توحید
🍀و بعد از سلام صدبار صلوات فرستاده شود.
🌸هنگام ظهر و نیمه شب،
🍀صلوات شعبانیه که از امام سجاد(ع)
🌸روایت شده، خوانده شود.
🌸💚🌸
■⇨ @Rahee_saadat