eitaa logo
بکگراند | 𝖣𝗂𝗌𝗇𝖾𝗒🌸 •
12.3هزار دنبال‌کننده
18.7هزار عکس
3هزار ویدیو
1 فایل
- 𝗜𝗻 𝘁𝗵𝗲 𝗻𝗮𝗺𝗲 𝗼𝗳 𝗚𝗼𝗱 • 💖 • - 𝗚𝗼 𝘄𝗵𝗲𝗿𝗲 𝘆𝗼𝘂𝗿 𝗱𝗿𝗲𝗮𝗺𝘀 𝘁𝗮𝗸𝗲 𝘆𝗼𝘂 • 🌈 • - 𝗕𝗶𝗿𝘁𝗵 : 28 𝗢𝗰𝘁𝗼𝗯𝗲𝗿 • 🧁 • • • •
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ 🌼ای انسان به چه چیز خود تکبر می کنی؟‏ ✍نخست «نطفه» بى‌ارزشى بودید، چیزى نگذشت که شما را به صورت «علقه» و از آن پس به صورت «مضغه» در آورد، سپس شکل و اندام انسانى به شما داد، بعد لباس حیات در اندام شما پوشانید، و به شما روح و حس و حرکت داد، همین گونه مراحل مختلف جنینى را یکى پس از دیگرى پشت سر نهادید، تا به صورت انسانى کامل از مادر متولد شدید، باز اطوار حیات و اشکال مختلف زندگى ادامه یافت، شما همیشه تحت ربوبیت او قرار دارید، و دائماً نو مى ‌شوید، و آفرینش جدیدى مى ‌یابید، چگونه در برابر آستان با عظمت خالق خود سر تعظیم فرود نمى‌آورید؟ قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام: «عَجِبْتُ لِابْنِ آدَمَ أَوَّلُهُ‏ نُطْفَةٌ وَ آخِرُهُ جِيفَةٌ وَ هُوَ قَائِمٌ بَيْنَهُمَا وِعَاءً لِلْغَائِطِ ثُمَّ يَتَكَبَّر» 💥از فرزند آدم در شگفتم، ابتدايش نطفه و پايانش مردارى بدبو، و بين ابتدا و پايانش ظرف نجاست است، آنگاه تكبر مى ورزد! 📚 وسائل الشيعة/ج‏1/ص 334 @Rahee_saadat
✨﷽✨ 🔴داستان عجیب شیخ رجب علی خیاط و زنی آتشین ✍️فرزند شیخ رجبعلی خیاط میگوید پدرم چیزهایی می دید که دیگران نمی دیدند. یکی ازدوستان پدرم نقل میکرد. یک روز با جناب شیخ به جایی میرفتیم که دیدم جناب شیخ با تعجب و حیرت به زنی که موی بلند و لبـاس شیـکی داشـت نگـاه میکند از ذهنم گـذشت که شیـخ به ما می‌ گوید چشمتان رااز نامحرم برگردانید و خود ایشان اینطور نگاه می‌کند! نگاهی به من کرد و فرمـود: توهم میخواهی ببینی من چی میبینم؟ ببین! نگاه کردم دیـدم همینطور از بـدن آن زن مثل سُرب گـداخته ، آتش و سرب مذاب به زمین می‌ریزد و آتش او به کسانی که چشم هایشان به دنبـال اوست سـرایت میکند . 💥شیخ رجبعلی فرمـود این زن راه میـرود و روحـش یقـه مـرا گـرفته او راه میـرود و مردم را همینطور با خـودش به آتش جهنـم می بَرَد . 📚کتاب بوستان حجاب ص ۱۰ @Rahee_saadat
🖊 راوے می گوید : به امام صادق ع گفتم دعایی به من بیاموز ڪه براے دردی ڪه به آن دچار شدم بخوانم ایشان فرمودند🔺 @Rahee_saadat
🔆 ✍ آیا به آن خوبی که فکر می‌کنیم، هستیم؟ 🔹يک استاد دانشگاه می‌گفت: يک بار داشتم برگه‌های امتحان را تصحيح می‌کردم. به برگه‌ای رسيدم که نام و نام خانوادگی نداشت. با خودم گفتم ايرادی ندارد. بعيد است که بيش از يک برگه نام نداشته باشد. 🔸از تطابق برگه‌ها با ليست دانشجويان صاحبش را پيدا می‌کنم. تصحيح کردم و ۱۷.۵ گرفت. احساس کردم زياد است. کمتر پيش می‌آيد کسی از من اين نمره را بگيرد. دوباره تصحيح کردم ۱۵ گرفت. 🔹برگه‌ها تمام شد. با ليست دانشجويان تطابق دادم اما هيچ دانشجويی نمانده بود. تازه فهميدم کليد آزمون را که خودم نوشته بودم تصحيح کردم. 🔰 آری، اغلب ما نسبت به ديگران سخت‌گيرتر هستيم تا نسبت به خودمان و بعضى وقت‌ها اگر خودمان را تصحيح کنيم می‌بينيم: به آن خوبی که فکر می‌کنيم، نيستيم! @Rahee_saadat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂☕️چایی یه جوری خوبه که انگار میگه : 🍂🌺غصه نخور همه چی با من 🍂☕️عصر زیباتون بخیر 🍂🌺دلتون بی غصه 🍂☕️لبتون خندون 🍂🌺عصرتون سرشار از آرامش @Rahee_saadat
❤️امام على عليه ‏السلام: 🍃✨مَن أبانَ لَكَ عَيبَكَ فَهُوَ وَدودُكَ 🍃✨هر كس عيب تو را برايت آشكار كرد، او دوست توست 📗غررالحكم حدیث8210 @Rahee_saadat
۳۳۹ ※ وقتی روح جهاد و شهادت در جان افراد یک جامعه نباشد، یا از درونشان حذف شود؛ عافیت طلبی روح غالب بر جامعه بوده، و امام در آن جامعه معطل و تنها و مطرود می‌ماند.
انسان شناسی ۳۳۹.mp3
10.91M
۳۳۹ | ✘ اگر امام زمان علیه‌السلام، آمدنی بودند، هزار سال دنیا را منتظر نمی‌گذاشتند؟ ✘ علّت این تأخیر هزار ساله چیست؟ و چرا ادعا می‌کنید این انتظار رو به پایان است؟ منبع : کارگاه انسان شناسی پیشرفته @Rahee_saadat
✨﷽✨ ✍چند دقیقه با امام علی علیه السلام -اطاعت خـداغنیمت است -حرص،قاتل حــریص است -جـمال انسان به حـلم است -همنشین نیـک غنیمـت است -عیب علـم، خـودپسندی است -برکت عمـــر در کار نیـک است -رخنۀ دیــن به مـرگ علماء است -فروتنــی انسان به کــــرم اوست -بــرکت مـــال به زکات دادن است -شفای قلب به قرآئت قـــــرآن است -روشنی دل از خوردن حــــــلال است -ورود دستهای زیاد در سفره برکت است -زیبایی سخن به کوتاهی و اختصار است -صلاح دین به تقواست، و فسادش به طمع -افتخــار به فضیلت به از فخر به نژاد است -طراوت و خرمی چهــره در راستگویی است -هوشیاری و زیرکی خود را در ترک گناه قرار ده -نقل حدیث موجب نسبت پیدا کردن با پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم)است 📚‍ کتاب نصایح، مؤلف: حضرت آیت الله مشکینی @Rahee_saadat
✨﷽✨ ♨عدالت دقیق و عجیب خداوند! ✍روزى حضرت موسى(ع) از كنار كوهى عبور مى‏كرد، چشمه‏اى در آن جا ديد، از آب آن وضو گرفت، به بالاى كوه رفت، و مشغول نماز شد. در اين هنگام ديد اسب سوارى كنار چشمه آمد و از آب آن نوشيد، و كيسه‏ اش را كه پر از درهم بود از روى فراموشى در آن جا گذاشت و رفت. پس از رفتن او، چوپانى كنار چشمه آمد تا آبی بنوشد چشمش به كيسه پول افتاد، آن را برداشت و رفت. سپس پيرمردى خسته، كه بار هيزمى بر سر نهاده بود كنار چشمه آمد، بار هيزمش را بر زمين گذاشت و به استراحت پرداخت. در اين هنگام، اسب سوار در جستجوى كيسه ی پول خود به چشمه بازگشت و چون كيسه‏اش را نيافت به سراغ پيرمرد كه خوابيده بود رفت و گفت: كيسه مرا تو برداشته ‏اى! چون غير از تو كسى اينجا نيست. پير مرد گفت: من از كيسه تو خبر ندارم. بحث بين اسب سوار و پير مرد شديد شد و منجر به درگيرى گرديد. اسب سوار، پيرمرد را كشت و از آن جا دور شد! موسى(ع) كه ظاهر حادثه را عجيب و بر خلاف عدالت مى‏ديد عرض كرد: پروردگارا! عدالت در اين امور چگونه است؟ خداوند به موسى(ع) وحى كرد: آن پيرمرد هيزم‏شكن، پدر اسب سوار را كشته بود، لذا امروز توسط پسر مقتول قصاص شد.‌ پدر اسب سوار به اندازه همان پولى كه در كيسه بود به پدر چوپان بدهكار بود، امروز چوپان به حق خود رسيد. به اين ترتيب قصاص و اداى دين انجام شد، و من داور عادل هستم. 📚 بحارالانوار، ج 61، ص 117 و 118 @Rahee_saadat
🍃🍂 وسعت مال🍃🍂 ✍ تا ۱۰ روز و هر روز ۱۰ مرتبہ 【سوره فتح】را بخواند در ساعت ثابتے و بعد از هر بار ۱۰ صلوات بفرستد و بعد از صلوات ذڪر را بگوید @Rahee_saadat
✨﷽✨ 🌼امانت داری عبدالرحمن بن سیابه می گوید: هنگامی که پدرم از دنیا رفت، یکی از دوستان پدرم به منزل ما آمد و بعد از تسلیت گفت: آیا از پدرت ارثی باقی مانده است تا بتوانی به وسیله آن امرار معاش کنی؟ گفتم: نه. او کیسه ای که محتوی هزار درهم بود، به من تحویل داد و گفت: این پول را بگیر و از سود آن زندگی خود را اداره کن. بعدا اصل پول را به من برگردان! من با خوشحالی پیش مادرم دویدم و این خبر را به وی رساندم. هنگام شب پیش یکی دیگر از دوستان پدرم رفتم و او زمینه تجارت را برایم فراهم کرد. به این ترتیب که با یاری او مقداری پارچه تهیه کرده، در مغازه ای به تجارت پرداختم. به فضل الهی کار معامله رونق گرفت و من در اندک زمانی مستطیع شدم و آماده اعزام به سفر حج گردیدم. قبل از عزیمت پیش مادرم رفتم و قصد خود را با او در میان گذاشتم. مادر به من سفارش کرد که پسرم! قرضهای فلانی را (دوست پدرم) اول بپرداز، بعد به سفر برو! من نیز چنین کردم. با پرداخت وجه، صاحب پول چنان خوشحال شد که گویا من آن پولها را از جیب خودم به وی بخشیدم و به من گفت: چرا این وجوه را پس می دهی، شاید کم بوده؟ گفتم: نه، بلکه چون می خواهم به سفر حج بروم، دوست ندارم پول کسی نزدم باشد. عازم مکه شدم و بعد از انجام اعمال حج در مدینه به حضور امام صادق (ع) شرفیاب شدم. آن روز خانه امام(علیه السلام) خیلی شلوغ بود. من که در آن موقع جوان بودم، در انتهای جمعیت ایستادم. مردم نزدیک رفته و بعد از زیارت آن حضرت، پاسخ پرسشهایشان را نیز دریافت می کردند. هنگامی که مجلس خلوت شد، امام به من اشاره کرد و من نزدیک رفتم. فرمود: آیا با من کاری داری؟ عرض کردم: قربانت گردم من عبدالرحمن بن سیابه هستم. به من فرمود: پدرت چه کار می کند؟ گفتم: او از دنیا رفت. حضرت ناراحت شد و به من تسلیت گفت و به پدرم رحمت فرستاد. آن گاه از من پرسید: آیا از مال دنیا برای تو چیزی به ارث گذاشت؟ گفتم: نه. فرمود: پس چگونه به مکه مشرف شدی؟ من نیز داستان آن مرد نیکوکار و تجارت خود را برای آن بزرگوار شرح دادم. هنوز سخن من تمام نشده بود که امام پرسید: هزار درهم امانتی آن مرد را چه کردی؟ گفتم: یابن رسول الله! آن را قبل از سفر به صاحبش برگرداندم. امام با خوشحالی گفت: احسنت! سپس فرمود: آیا سفارشی به تو بکنم؟ گفتم: جانم به فدایت! البته که راهنماییم کنید! امام فرمود: عَلَیک بِصِدْقِ الْحَدِیثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ تَشْرَک النَّاسَ فِی أَمْوَالِهِمْ هَکذَا وَ جَمَعَ بَینَ أَصَابِعِه؛ بر تو باد راستگویی و امانت داری، که در این صورت شریک مال مردم خواهی شد. سپس امام انگشتان دستانش را در هم فرو برد و فرمود: این چنین. عبدالرحمن بن سیابه می گوید: در اثر عمل به سفارش امام، آن چنان وضع مالی من خوب شد که در مدتی کوتاه سیصد هزار درهم زکات مالم را به اهلش پرداختم. 📙 کتاب بحارالانوار،ج 47، ص 384 @Rahee_saadat