✅ علم آموزی در کلام رسول الله و امام جعفر صادق علیهما السلام:
🌿 رسول الله(صلی الله علیه و آله): طلب دانش بر هر مسلمانی واجب است. خداوند جویندگان دانش را دوست دارد.
🌿صادق آل محمد(علیه السلام): هر كس براى خدا دانش بياموزد و به آن عمل كند و به ديگران آموزش دهد، در ملكوت آسمانها به بزرگى ياد شود و گويند: براى خدا آموخت و براى خدا عمل كرد و براى خدا آموزش داد.
🍀 میلاد رسول مهربانی، حضرت محمد بن عبدالله(صلی الله علیه و آله)، #هفته_وحدت و میلاد امام جعفر صادق علیه السلام بر تمامی مسلمانان جهان مبارک
#میلاد_پیامبر_اکرم
#میلاد_امام_جعفر_صادق
در ارض به نام نام احمد صلوات
دز مصحف جان به زیب امجد صلوات
در عرش فرشته دم به دم میخواند
بر خاتم انبیا محمد صلوات
#آزاده سادات.م.آل احمد
8.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تقدیم به دخترهای سرزمینم
عیدتون مبارک 💐💐
● برخی از خصوصیات پیامبر ما:
• در زیبایی سیرت و صورت همتایی نداشت.
• عفت کلامش سرمشق همه نیکان بود.
• در راه رفتن قدمها را بر زمین نمیکشید!
• کسی در سلام کردن بر او سبقت نگرفت.
• سخن کسی را قطع نمیکرد؛
مگر آنکه حرف لغو و باطل بگوید.
• اگر با کسی سخن میگفت،
کاملا برمیگشت و رو به او مینشست!
• وقتی با کسی دست میداد،
دست خود را زودتر از دست او بیرون نمیکشید!
• هرگز کسی را دشنام نداد.
• هرگز بهکسی لقب بد نداد.
• هرگز دیگران را سرزنش نمیکرد؛
و زیاد هم از آنان تعریف نمیکرد.
• اگر در حال نماز بود
و کسی پیش او میآمد
نمازش را کوتاه میکرد!
• شوخی میکرد،
اما به بهانه مزاح و خنداندن،
حرف لغو و باطل نمیزد.
• هرگز کسی را حقیر نمیدانست!
• هرگز به روی مردم خیره نگاه نمیکرد.
• هنگام ورود به هر مجلسی
در آخر و نزدیک درب مینشست نه در صدر!
• اگر از کسی خطایی سر میزد
آن را نقل نمیکرد!
• خوراک و پوشاکش زیادتر از
خدمتکارانش نداشت.
• هیچ خصلتی نزد او
منفورتر از "دروغگویی" نبود.
اکثر جامههای او سفید بود.
• ژولیده بودن مو را مکروه میدانست.
• همیشه خوشبو بود؛
و بیشترین خرج آن حضرت
برای خریدن عطر بود.
• موقع غذا هرچه حاضر میکردند میل میکرد.
• هرگز از غذایی بد نگفت.
#ولادتالگویبشریتپیامبرخاتمصلاللهعلیهوآله
#سبک_زندگی
منتهیالآمال
من پادشاه نیستم
“من پسر زنی هستم که با دست هایش از بزها شیر می دوشید”؛ این را به عرب بیابانی گفت. عرب بیابانی از هیبت پیامبری که همة قبایل به او ایمان آورده بودند؛ لکنت گرفته بود. آمده بود جمله ای بگوید و نتوانسته بود و کلماتش بریده بریده شده بودند.
رسول الله از جایش بلند شده بود؛ آمده بود نزدیک و ناگهان او را در آغوش گرفته بود؛ تنگ تنگ؛ آن طور که تنش تن او را لمس کند و در گوشش گفته بود: «من برادر توام؛ اَنَا اَخوکُ». گفته بود فکر می کنی من کی ام؟ فکر می کنی پادشاهم؟ نه، من از آن سلطان ها که خیال می کنی نیستم.
«من اصلاً پادشاه نیستم؛ لَیسَ بَمَلکٍ». من محمدم؛ پسر همان بیابان هایی هستم که تو از آنها آمده ای. «من پسر زنی هستم که با دست هایش از بزها شیر می دوشید»؛ حتی نگفته بود که پسر عبدالله و آمنه است. حرف دایة صحرانشینش را پیش کشیده بود که مرد راحت باشد. آخرش هم دست گذاشته بود روی شانة او و گفته بود: «هَوِنٌ علیک؛ آسان بگیر»؛ من برادرتم. مرد بیابانی خندید و صورت او را بوسید؛ «عجب برادری دارم».
راستی هم عجب برادری بود؛ یک برادر با کارهای عجیب و غریب؛ مثل دوست های خجالتی؛ از آنها که صداشان در نمی آید. داشت می رفت مسجد؛ تو کوچه یک یهودی جلویش را گرفت و گفت: «من از تو طلبکارم؛ همین الان باید طلبم را بدهی». رسول الله گفت: «اول این که از من طلبکار نیستی و همین طوری داری این را می گویی؛ دوم هم این که من پول همراهم نیست؛ بگذار رد شوم». یهودی گفت: «یک قدم هم نمی گذارم جلو بروی». رسول الله گفت: «درست نگاهم کن؛ تو از من طلبکار نیستی»؛ ولی یهودی همین طور یکی به دو کرد و بعد هم با حضرت گلاویز شد. کوچه خلوت بود و کسی رد نمی شد که بیاید کمک. مردم دیدند پیامبر برای نماز نرسید؛ آمدند پی اش؛ دیدند یهودی ردای پیغمبر را لوله کرده، دور گردن حضرت پیچانده و طوری می کشد که پوست گردن او قرمز شده، تا آمدند کاری کنند، از دور بهشان اشاره کرد که نیایید؛ گفت: «من خودم می دانم با رفیقم چه بکنم». رفیقش؛ منظورش همین رفیقی بود که با ردا او را می کشاند. چشمشان افتاد در چشم هم؛ یهودی گفت: «بهت ایمان آوردم؛ با این بزرگواری، تو بی تردید، پیغمبری».
بعضی وقت ها یک جوری با مردم راه می آمد که مردم سر به سرش می گذاشتند. قرآن می گوید: مردم به او می گفتند: «زودباور» است؛ حالا حتی تعبیرشان یک ذره از این هم تندتر بود؛ فکر می کردند مثلاً خودشان زرنگ ترند؛ (وَ یَقوُلونَ هُو أُذُن، قُلْ اُذُنُ خَیْرٌ لَکُمْ). این «اُذُن»، یک معنی این جوری می دهد. از آن طرف نامه می فرستاد به دربار خسرو پرویز و قیصر که بیایید تسلیم من شوید و آب هم تو دلش تکان نمی خورد و از این طرف مردم می آمدند خانة او؛ ناهار می ماندند و بعد از ناهار هم می نشستند برای خودشان گپ می زدند؛ اصلاً هم حواسشان نبود که این پیغمبر است و از حرف بیخودی اذیت می شود. آن وقت نمی گفت به اینها: «برید خونه تون». جوری شد که خدا دخالت کرد و آیه نازل شد؛ «مردم! این پیغمبر من، دارد اذیت می شود؛ خودش حیا می کند بگوید؛ من به شما می گویم» إِنَّ ذلِکُمْ کانَ یُؤْذِی النَّبِیَّ فَیَسْتَحْیِی مِنْکُمْ وَ اللَّهُ لا یَسْتَحْیِی مِنَ الْحَقِّ.
یک دوست عجیب غریب، از آنها که توی دوستی حساب کتاب هم نمی کنند. دیده یکی محتاج است؛ تنها ردایش را هم بخشیده، حالا نشسته توی خانه و نمی تواند آن طور بیاید مسجد. خداست که دوباره عتابش می کند (وَلا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْط)؛ «دیگر نگفتم که همة دستت را باز کن؛ طوری که برای خودت هیچی نماند». این چه جور دلی است که تو داری؟
دل رهبر جامعه، طاقت گریة کودکی را ندارد. سر نماز، صدای گریة بچه می آید؛ نماز را تند می کند و رکوع و سجود را
کوتاه؛ سریع تمامش می کند؛ تا مادر بچه او را بغل کند. به مردم حیرت زده هم می گوید: «خوب، بچه گریه می کرد دیگر».
**
یک دوست عجیب غریب که آن قدر برای دوست هایش دل می سوزاند که نزدیک است کار دست خودش بدهد؛ نزدیک است جان از تنش در بیاید. باز خداست که باید موعظه کند؛ «تو قرار بود به گمراهی این مردم دل بسوزانی؛ به راهشان بیاوری؛ ولی قرار نبود دیگر از فکر اینها خودت را هلاک کنی» (فَلَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ عَلی آثارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِیثِ أَسَفاً)؛تو قرار بود اینها را بیاوری توی راه؛ ولی از قرار هم رفتی آن طرف تر و داری حرص می زنی. پیغمبر و حرص؟ حرص می زنی گم شده ها را برگردانی به راه (حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ).
عتاب ها فایده ای نداشت؟ جنس دل که عوض نمی شود. وسط جنگ احد، همان جا که مردم گلوگاهی را که سپرده بود مراقبت کنند، رها کردند و تنهاش گذاشته بودند، پیشانی و دندانش را شکستند، همان جا توی همان حال، دلش شور می زند که نکند خدا اینها را نبخشد. همان جا دست بلند می کرد؛ خدایا! «قوم مرا هدایت کن؛ اینها نمی دانند» اَللّهُمَّ اهْدِ قوُمی فَاِنَّهُمْ لایَعْلَمُون».
از همه قشنگ تر، حال و روز او را علی توصیف می کند. علی می گوید: «رسول الله، یک طبیب دوره گرد بود»؛ دلش نمی آمد
که خیلی با ابهت بنشیند آن بالا و مریض ها شرفیاب حضور بشوند؛ لوازم معالجه اش را برمی داشت راه می افتاد دور شهر؛ پی مریض ها. (طَبیبٌ دَوّارٌ بِطّبِه).
چی با خودش برمی داشت؟ یک دستش «مرهم» می گرفت؛ یک دستش «وَسَم»؛ برای آنها که فقط زخم داشتند، مرهم می گذاشت؛ ولی بعضی ها، دمل های چرکی داشتند؛ باید جراحی هم می کرد؛ «وسم»، مال همین کار بود. وسم، یعنی داغ هایی که در قدیم برای شکافتن استفاده می کردند؛ جراحی سرپایی.
علی می گوید: «مرهم هایش کاری بودند؛ اثر داشتند (أَحْکَمَ مَرَاهِمَهُ)، وسم هایش هم حسابی بودند (وَ أَحْمَی مَوَاسِمَهُ).
اول فکر کردم از همه قشنگ تر را علی گفته؛ ولی الان یک جملة حتی قشنگ تر هم یادم آمد که درست همین حال را بگوید؛ آن هم توصیف خداست از او؛ «یک رسولی آمده سراغتان که تحمل رنج شما برایش سخت است» (لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ).
آخرش هم تقصیر همین دلش شد که در آن روایت گفت: «هیچ پیامبری به اندازة من سختی نکشید». حساب دو دو تایی اگر بخواهی بکنی، نسبت به بقیة پیغمبرها خیلی هم اوضاع برای او سخت نبود. در طائف، سنگش زدند. در اُحد هم پیشانی و دندانش را شکستند. بقیه هم از این جور مصیبت ها داشته اند؛ ولی از حساب دو دو تایی که بزنیم بیرون، اگر حواست به حرف خدا باشد که «رنج های شما، برای او گران تمام می شود، طاقتش را می برد». این جوری اگر چرتکه بیندازی، راستی هم چقدر سختی کشیده! اندازة نادانی و غل و زنجیرهایی که همة ما به خودمان بسته ایم اگر بخواهد رنج بکشد، اگر حرص بزند که ما را به راه بیاورد، واقعاً هم چه کارش سخت است.
آخرش این که خدا داشت تماشایش می کرد و بعد گفت: «چه اخلاق شگرفی داری» (إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ).
نگار که از دست پخت خودش در شگفت مانده باشد… .
از کتاب "خدا خانه دارد"
فاطمه شهیدی
به مناسبت میلاد پیامبر مهربانی بخونیدش.
عیدتون مبارک🌺
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
🆔@ketabkhone8
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🟢 ما در سایت آنی کتاب ( https://oniketab.ir/ ) بسیاری از کتابهای خوب انقلابی رو قرار دادیم، بعضیاش رو با تخفیفهای ویژه مثلا:
🔹 40 درصد تخفیف برای حلقه سوم انسان 250 ساله
🔹 40 درصد تخفیف برای همرزمان حسین علیه السلام
🔹 30 درصد تخفیف برای طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
🔹 53 درصد تخفیف برای ولایت و حکومت
🔹 و ...
🔹 مجموعه رو هم وقف کردیم تا بتونیم از سودِ فروش کتابها در مناطق محروم کتابخانه تاسیس کنیم و در حوزه ترویج کتاب فعالیت موثری داشته باشیم.
🔻عملا خرید شما از آنی کتاب کمک میکنه به ترویج بیشتر کتاب و ساخت کتابخانه های بیشتر در مناطق محروم( اینجا دیگه بحث منافع شخصی در میان نیست)
🔻 حتی شما میتونید چندین جلد کتاب با قیمت منابع ( بین 10 الی 40 تومان ) خریداری کنید و به اطرافیانتون هدیه بدین و با این کار به ترویج کتابخوانی کمک کنید.
✅ مبالغ نذر و صدقاتتون رو هم میتونید به شماره کارت قرارگاه جهادگران
6273817010103665واریز کنید تا به ما کمک کنید بتونیم خدمات بیشتری رو در حوزه ترویج کتاب و کتابخوانی در مناطق محروم و حاشیه ای داشته باشیم. 👈 خلاصه، حواستون به مهمترین و مبنایی ترین مطالبه حضرت آقا باشه، کمک کنید تا کتاب از غربت و مهجوریت در بیاد🌹🌹🌹🌹
کتابخانه محله باقریه
تقدیم به دخترهای سرزمینم عیدتون مبارک 💐💐
زنان نخستین پاسخ دهندگان ....
#سخن_رهبری
https://eitaa.com/Bagheria_Neighborhood_Library
مجموعه ی چهارده جلدی
#من_اهل_بیت_را_دوست_دارم
بر اساس یکی از بهترین روش ها برای معرّفی شخصیت های مذهبی نوشته شده است.
در این روش، تنها به جنبه های تاریخی زندگی این شخصیت ها بسنده نمی شود؛بلکه در کنار توجّه به جنبه های تاریخی، مقام معنوی، سبک زندگی، افکار و اندیشه ها و سخنان آنان نیز متناسب با مخاطب کودک و نوجوان مورد توّجه قرار می گیرد. قرآن کریم نیز همین روش را برای معرّفی انبیا و اولیا به کار می برد.
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•