کیا دلشون میخواد زیارت اربعین آقا امام حسین(ع) امسال روزی شون بشه ؟💔
💠 تصمیم داریم این بار
چله ی زیارت عاشورا به نیابت از شهدا را از روز اول ماه محرم به نیت امضای زیارت اربعین مون
شروع کنیم
📌دوستانی که مایل به شرکت هستند با ذکر" یا حسین (ع)" آیدی زیر اعلام کنند
@Mohebolhosainam
💢 ان شاءالله با همکاری شما در پویش زیارت اربعین
قرعهکشی کمک هزینه ی زیارت اربعین را در پایان چله مون خواهیم داشت💯
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
دوستان و آشنایان تون را هم به شرکت در پویش اربعین مون دعوت کنید لطفا 🙏
17.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برپایی خیمه عزا درحرم حضرت ابالفضل العباس
اگه دیدین ودلتون لرزید
التماس دعا🤲
#محرم
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
باند پرواز 🕊
「💙」 در شعر، شکوه تو به تصویر نگنجد چون کوهِ مصوّر شده بر کاغذ کاهی:)))! {#امام_زمان} سلام ونور واحت
اللّهم عجّل لولیک الفرج🤲🤲🕊🕊
واین حال و روز ادامه دارد!...
#ارسالی_شما
باند پرواز 🕊
「💙」 در شعر، شکوه تو به تصویر نگنجد چون کوهِ مصوّر شده بر کاغذ کاهی:)))! {#امام_زمان} سلام ونور واحت
سلام ونور ورحمت خدامحضر امام عصرارواحنافداء وشماهمراهانِ جان!🕊🕊✋✨💫✨✨🕊🕊
سخت مشغول درس خواندن شدم..استعدادزیادی در رشته ی ادبیات وعلوم انسانی داشتم..ولی درس ریاضی برایم سخت بود ومعدلم راپایین می آورد ریاضی به زور ۱۵ میشدم؛مابقی ۲۰ واین باعث میشد گاهی روحیه ی جنگندگی من خدشه دار شود..تا اینکه یک دبیر جدیدآمد!اوهر روز صدامیکرد:خانمِ سکینه ....(یعنی من)بیادپای تخته!محبور شدم سخت تمرین کنم تابلکه دست از سر من بردارد..روزهایی که ریاضی داشتیم استرس واضطراب زیادی داشتم باخودم گفتم نمیشودبایدبیشترتلاش کنم وحق این معلم راکف دستش بگذارم..بدجنس نبودم ولی هرجلسه انگار من تنهادانش آموز کلاس بودم!!!به لطف اومن دیگراز خدایم بود بروم پای تخته!البته بعدهافهمیدم به فضل خداو خواسته ی مدیر این کار را میکرده تا من موفق شوم...اینجاست که ذکاوت وتدبیریک مسئول میتواند درسرنوشت افرادتاثیری شگرف داشته باشد!روزها گذشت واز ماجرای به هم خوردن نامزدی من یکسالی گذشت.. امیر؛برادرم که درکشتی استانی اول شده بود؛به همراه مربی اش راهی باشگاه بودندکه سر راه اتفاقی من ومادرم رادیدند ونزدیک آمدند من مثل همیشه نگاهم کف خیابان بود وچادرم رامحکم تر فشار میدادم وقتشان رانگرفتیم وخیلی زود مادرم عرض ادب کردو راهی منزل شدیم..آقای سلمانی لیسانس علوم سیاسی داشت ومربی کشتی بودوسرشناس وباوقار..یک هفته بعد دوتاخانم به منزل ماآمدند وبامادرم گرم صحبت شدند..بله آنها مادروزن برادرش بودندکه آمدندخواستگاری اصلاخوشم نیامدومعذب شدم.مادرم بعدرفتنشان کم کم مقدمه چینی کرد ولی خوب میدانست من گوشم بدهکارنیست..از راه امیر واردشد تاشاید نظرم عوض شود!امیرمثل همیشه با خوش مشربی وبذله گویی واردشد ونخواست اذیت شوم.به اوگفتم مربی تو بعداز این که بفهمد من دوماه محرم ونشان کرده ی کسی بودم،دُمَش راروی کولش میگذاردومیرود..اوبامن موافق بود ولی درعین ناباوری گفت که مربی اش این رامیداند ولی خانواده اش نه!اصلا روحیه ی جنگیدنی در من نمانده بود که باقبول این خواستگاری به جنگ باخانواده ی اوبروم به همین خاطر محکم گفتم:نه!امیرگفت: اشتباه نکن آبجی!اون یه مرد پخته ست وخیلی باشخصیته ومیتونه تورو خوشبخت کنه!ولی اگه تو خوشت نیومده برای من مشکلی نیست میگم نه!امامن دلم برایشان میسوخت...هم امیرهم آقای سلمانی!شاید اگر آن اتفاق هولناک وتلخ بین من وحسین نمی افتاد الان اوگزینه مناسبی بود.مردی باکمالات وخانواده دارو مهربان اما چه میشدکرد؟سلمانی خیلی تلاش کرد ولی بالاخره نااُمید شدواین وسط هم باز همسایه ها روی اعصاب خانواده ام رژه میرفتند!مادرم طوری برخورد کرد که دیگر حرفی نماند.امیرهوای من راخیلی داشت اودبیرستانش تمام شدوبرای خدمت آماده میشد.من مثل مادر برایش اشک میریختم البته پنهانی ولی غم چهره ام از سِرِّ درونم خبرمیداد.راهی خدمت شدوافتاد تهران واین کمتر عذابم میدادچون نزدیک بودوشکرخدا انقدرکه امیر خواستنی وشوخ ومتین بود همه عاشقش میشدندوهمین باعث شد فرمانده اش اورا دریابد وزود به زود می آمد واین بارکه آمد قراربود برای صنایع دفاع ارتش کشتی بگیردوبرایشان مقام بیاورد.اوسخت تمرین میکردوقتی میخاست وزن کم کند شبها می دوید ومن گاهی همراهی اش میکردم انقدر اصرارمیکردم که برادربزرگترمان؛علی آقا من راسوار میکرد باماشین درخیابان خلوت تشویقش میکردم.دست خودم نبود گاهی احساس میکردم علی آقا خیلی حسودی اش میشود اماتقصیرخودش بود که بی تفاوت بود وحتی موقع خواستگاری حسین مجلس رابه هوای رَدّ صلاحیت ترک کرد البته اوحق داشت ولی حمایتش رادریغ میکرد همیشه وفقط به ارشد بودنش در خوردو خوراک وموردهایی که منافعش درمیان بود؛فکرمیکرد!اما امیر از جان گذشته بود برای همه امابرای من غلیظ تر وپُر رنگ تر!اصلا بلدنبود معمولی ویاحتی بد باشد!اونظر کرده بود ومن خوب میدانستم.مدال بودکه پشت سر هم می آورد وباعث افتخار ارتش بود یکبار هم از سرهنگ شفیع خانی جام و تقدیرنامه گرفت وباعث ترفیع اوشد اوحالا باقی خدمت را به قزوین پادگان شهدای جوادنیا آمده و اداری میرفت ومی آمدو من از دعای مستجاب شده ام خدارابسیااار شاااکربودم.ته دلم قند آب میشدوقت آمدنش باغچه راآب میدادم تا وقتی توی حیاط می آید لبخندش راببینم اوراخوب بَلَد بودم.او هم همین طور..مافوق امیر مرد باوجناتی بود.. عکس اورادر آلبوم دیده بودم یک سالی میشد همسرش طلاق گرفته بودوبه اوخیانت کرده بودوبرای امیر از زخم ها و دردهایش گفته بود وفکرمیکردکه دنیابه آخر رسیده!ماآدم هاچرا گاهی آنقدربدمیشدیم که نفس یک انسان را از او میگرفتیم وباد در غبغب می انداختیم که حق باماست!چرا مردی به خوبی و زحمت کشی او باید تاوان خیانت یک زن از خدابی خبر رابدهد؟خوشی زیر دل بعضی رابدجورمیزند!!انگار از بیکاری وبی مشکلی؛مشکل ساز دیگران میشوند.کاش روزی حال زمین وزمینیان خوب شود!..
دلنوشته ی ارسالی یکی از اعضای خوب کانال مون از جریان تحول شون💕
و معجزه هایی که ادامه دارد..❣
13.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گلستان شهدای اصفهان
مزار شهید علیرضا کریمی
نائب الزیاره و دعاگوی همه ی شما عزیزان مون هستیم❣
شهیدی که کربلا میدهد!
این شهید مشکل سفر کربلای بسیاری را حل کرده است
علیرضا کریمی سال ۱۳۴۵ در محله سیچان اصفهان بدنیا آمد. به دلیل بیماری شدیدی که داشت پزشکان معتقد بودند که زیاد زنده نمیماند. به طوری که در ۴ سالگی کبد وی از بین رفته و دیگر امیدی به زنده ماندنش نبود.
🔹️پدرش او را نذر آقا ابوالفضل کرد. پس از مدت کوتاهی علیرضا به طرز معجزه آسایی شفا مییابد به طوری که سالها بعد قهرمان ورزشهای رزمی میشود.
🔹️علیرضا به جبهه رفت. او عضو گردان ابوالفضل گروهان ابوالفضل شد. در عملیات محرم در اثر اصابت گلوله خمپاره سر و دست و پای او مجروح میشود. بعد از پایان دوران مجروحیت به جبهه باز میگردد.
🔹️در آخرین دیدارش با خانواده به مادر میگوید: ما مسافر کربلاییم و راه کربلا که باز شد بر میگردیم و در آخرین نامهای که فرستاد نوشته بود: به امید دیدار در کربلا..
enc_16895457500002473368224.mp3
6.4M
پیراهن شهرم رنگ مشکی داره
آماده کاره هرکی عشقی داره
تو کوچه ها شور و حالی پیداست
آماده جای پای زهراست
🎙 #حسین_طاهری
بسیار زیبا👌👌
پیشنهاد دانلود ویژه ✅
حتما بشنوید
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz