جملہاے آشنـاسٺ...!
خـدایا از ڪہ شنیـدم؟
آهـان یـادم افٺـاد،
از ڪوفیـان...
نڪند انٺظـارِمـنهـم
از جنسِ انٺظـارِڪوفیـان باشـد...؟
اللهمعجللولیکالفرج🤲
همیـن💔...
شبتونمهدوی🌱🤍
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
💕 #سلام_امام_زمانم 💕
ما منتظر لحظہ ۍدیدار بهاریم!
آرامڪنیدایندلِطوفانےمارا
عمریستهمہ درطلبوصل توهستیم
پایانبدھ اینحالِ پریشانےمارا...!'💔
#صبحتون_مهدوی ✨
#امام_زمان (عج)
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
#سلام_اربابم❤️
صبح ها رابه سلامی به توپیوندزنم
ای سرآغازترین روز خدا صبح بخیر
به امیدی که جوابی زشمامی آید
گفتم ازدورسلامی به شماصبح بخیر
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله
صبحتون حسینی💚🌤
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ | #پیشنهاد_دانلود
🪴 دعای روز بیست و نهم ماه مبارک رمضان یادمان شهید باقری🪴
التماس دعا🤲
#ماه_رمضان
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
4_293413254921716497.mp3
4.06M
📖 تندخوانی کلام الله مجید
📢 قاری : استاد معتز آقائی
🔵 جزء بیست و نهم
#ماه_رمضان
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
🌕توصیهای مهم برای ایام پایانی #ماه_رمضان
💠آیتالله فاطمی نیا:
🔹️از اولياء الهی سينه به سينه، يک يادگاری دارم كه عمل به آن بركات فراوانی دارد.
ماه مبارك رمضان، اين ضيافت الهی را با يك زيارت جامعهي كبيره به اخر برسانيد.
در اثر اين عمل اين ضيافت چنان رنگين خواهد شد كه آثارش از عقول ما خارج است و روزی به كار خواهد آمد كه آن روز هيچ چيز ديگري به كار نخواهد آمد.
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
اندک اندک میرود
از دیده مـاهِ مهربان
هرکه جامانده بیاید،
میرود دامن کشان
روزهای آخرین
مهمانــی پروردگـار
بالحُسَین میگویم و
اَلعفو را در پُشت آن
🌷الهی بالحُسَین اَلعفو
خدایا مرا به حسینت ببخش
🌷اَللّهُمَّ ارْزُقْنی شَفاعَهَ
🌷الْحُسَیْنِ(ع)یَوْمَ الورود
#ماه_رمضان
#یا_حسین
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
#امام_خامنه_ای
#شهیـــد حقیقت شگفت آوریست!
ما چون عادت ڪردیم
✫⇠بہ #مشاهده شهـدا
به گذشت و #ایثـارشهـدا🌷
عظمت این حقیقت بهشتـی
برای ما #مخفی می ماند
🌷سالروز شهادت:مدافعان حرم:
🕊#حسین بادپا
🌷#حسین همتی
🌷 #صادق شیبک
🕊#هادی کجباف
🕊#روزبه هلیسایی
🕊#سیدجلال حبیبالله پور
🕊#محمد مهدی مالامیری کجوری
🌹شادی ارواح طیبه شهدا صلوات🌹
💐الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم💐
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
🔻 راز شهادت #شهید_مالامیری ، از زبان پدر
▪️گفت میخواهم عربی یاد بگیرم، کسی نمی دانست چرا جز خودش و خدا. پیشنهاد مباحثه به یکی از آشنایان عراقی را داده بود. برای شروع باید متنی را ترجمه می کردند.
محمد مهدی با یک تیر دو نشان زده بود: "سلام بر ابراهیم".
آنچنان تسلطی بر این کتاب داشت و مجذوب ابراهیم شده بود، که گویی خاطرات برای خودش اتفاق افتاده بود و در آخر همینطور هم شد.
در اتاق کارش سلام بر ابراهیمی داشت که با عربی حاشیه نویسی کرده بود. می خواست خاطرات ابراهیم را برای سوری ها بخواند تا همه بدانند فرمانده ی معنوی او کیست.
🔹️به همه گفته بود باید جانانه بجنگیم که حتی اثری از جسم ما نماند تا مردم به زحمت تشییع نیفتند. درست مثل ابراهیم هادی که آرزوی گمنامی داشت. انگار گمنامی گمشده همه ی مخلصین است.
حالا دیگر کسی از خودش نمی پرسد چرا محمد مهدی در آن محاصره ، کنار بچه های مجروح ماند و برنگشت. مثل ابراهیم، او هم فرمانده نبود و اگر برمی گشت کسی بر او خرده نمی گرفت. اما ماند تا به همه ثابت کند آنچنان که شهدا زنده اند، سیره عملی آنها نیز هنوز راه گشا و کلید سعادت است.
شاید خودش را برده بود به سال ۶۱، والفجر مقدماتی و محاصره در کربلای کانال کمیل. با خودش گفت مگر عاشق ابراهیم نبودی مگر نمی خواستی مثل او باشی؟ امروز همان روزی است که #سالهاست منتظرش بودی، بسم الله، ابراهیم ماند کنار بچه های کمیل تو هم کنار بچه های فاطمیون بمان. او ماند و معبری زد از بصر الحریر به کانال کمیل.
@BandeParvaz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ببینید
آخرین ویدیو از اولین شهید روحانی مدافع حرم محمد مهدی مالامیری
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
مےگفت:
انقلاب ڪارمند نمےخواد
آدمِ جــهادے مےخواد...
یڪے ڪه نیت و هدفــش از
ڪار ڪــردن
صرفا ڪسب درآمد نباشـه
فرقِ حاج قاسـم با همڪارهاش
توےهمیــن بود...
#شهید_قاسم_سلیمانی
#ماه_رمضان
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آمدیجانمبهقربانتولیحالاچرا؟💔
خواهرعزیزمکهحجابترابهبهایی
ناچیزفروختی...
ازخودتسوالکردیچرااینشهدا
برایخاکوناموسکشورشاناینگونهخودرافداکردهاند..؟
پسحالانوبتمااستکهباحجابخود،خونجوانیآنانرا،چشمانتظاریمادرانشانرا
پایمالنکنیم🥀
#شهیدانه #حجاب
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz.
حجـــــــاب؛
یعنی...
• همین دقت در برخورد ها،
• ڪه آلوده نشوی و آلوده نسازی؛
• ڪه اسیر نشوی و اسیر ننمایی.
• که پاک بمانی...
اصلا دفاع از چادر؛ دفاع از دین است...!
#حجاب
#ماه_رمضان
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
چجوریامامحسین(علیه السلام)
رودوست دارے..!♥️
ولےحجابرو...نہ؟!
امامحسینےکہ
آخرینلحظاتعمرش
نگرانےاش،چادر دختراشونبود!
چه کسی #الگو ماست
جنگجنگنرماست🛑
#حجاب #تلنگر
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رمضان می گذرد با همه ی زیبایی
ای عجل داغ محرم به دلم نگذاری..😭
#ماه_رمضان
#شب_جمعه
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
دلتنگ کربلا …
خرج تو می کنم دلتنگی هایم را، به امید دیدار کربلای تو …
من دلم نازک است و زود می گیرد… اما ایمانم اگر به چیزی بند کند، دیگر هیچ حرفی نمی تواند آن را سست کند؛
ایمان دارم وقتی دلم عجیب برای تو تنگ می شود …
وقتی عجیب دل هوای دیدارت دارد …
وقتی عجیب جاذبه ی قلبم به سوی توست …
آن لحظه نوشته می شود به پایم ثواب زیارتت و دلم قرص می شود که تو را از همین اتاقم و پشت پنجره ای نیمه باز زیارت کرده ام...
از دور سلام اربابم🤚
#حسین_جان
#دلتنگ_کربلا
#صلیاللهعلیڪیااباعبدالله♥️
باند پرواز 🕊
💛||• #رمان °• 💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 #قصه_دلبری #قسمت_هفتاد نمی توانستم جلوی اشکم را بگیرم .. مستأ
💛||• #رمان °•
💖🌸💖🌸💖
🌸💖🌸💖
💖🌸💖
🌸💖
💖
#قصه_دلبری
#قسمت_هفتاد_و_یکم
جمله آوینی را می خواند:
((شهادت لباس تک سایزیه که بایدتن ادم به اندازه اون دربیاد .
هروقت به سایز این لباس تک سایز دراومدی،دپرواز می کنی، مطمئن باش!))
نمی خواست فضای رفتن را از دست بدهد.
می گفت:((همه چی روبسپار دست خدا.
پدرمادرخیر بچه شون رو می خوان.
خدا که دیگه بنده هاش رو از پدر و مادرشون بیشتردوست داره!))
حاج اقا وحاج خانم حالشان را نمی فهمیدند..!
باخودشان حرف می زدند ، گریه می کردند😭
آن قدر دستانم می لرزید که نمی توانستم امیرحسین را بغل کنم ..
مدام می گفتم:
((خدایا خودت درست کن! اگه تو بخوای بایه اشاره کارا درست می شه!))😭
نگران خونریزی محمد حسین بودم.
حالت تهوع عجیبی داشتم ..
هی عق می زدم 😣 می دانم از استرس بود یاچیز دیگر ..
حاج آقا دلداری ام می داد و می گفت:
((گفتن زخمش سطحیه! باهواپیما آوردنش فرودگاه .
احتمالاباهم می رسیم بیمارستان!))
باورم شده بود..
سرم را به شیشه تکیه دادم. صورتم گر گرفته بود💔
می خواستم شیشه را بدهم پایین ، دستانم یاری نمی کرد..
چشمانم را بستم ، چیزی مثل شهاب از سرم رد شد ..
انگار درچشمم لامپی روشن کردند ..
یک نفر در سرم دم گرفت شبیه صدای محمدحسین:
((از حرم تا قتلگه زینب صدامی زد حسین/
دست وپا می زدحسین/ زینب صدا می زد حسین))
بغضم ترکید ..😭
می گفتم:((خدایا چرا این روضه اومده توی ذهنم!))
بی هوا یاد مادرم افتادم ، یاد رفتارش در این گونه مواقع ..
یاد روضه خواندن هایش😭
هرموقع مسئله ای پیش می آمد ، برای خودش روضه می خواند..
#رمان_شهید_محمد_خانی ✨
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz