°•🥀
عشاقی ڪه شب قدر شهادت نامه شان امضاء شد دست جامانده ها را هم بگیرید
#شب ِ قدر ، #امضاء میشود شهادتنــامه ها ...
جایے میان #آسمان برایم دست و پا ڪنید ..
https://eitaa.com/BandeParvaz
•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*شهدااااا.....!!!!*
*شنیـــــدم شبـــــای جمعه که میشه مهـــــمون*
*ارباب هستین با لبــــاسای خــــــــــاکیتون ....*
*آقــــــــــا از عـــــاشورا میگــــــــــن و شما از شلمچـه....*
*چزابــــــــــه....*
*فکــــــــــه و.....*
*ده ها جای دیگه ....*
*میشــــــــــه منو هم یــــــــــاد کنید پیش اربــــــــــاب !!!!*
*نوکــــــــــری در به در و*
*دل خستــــــــــه و*
*گنهـــــکارم .....*
*آی شهــــــــــدااااا .....*
*چشــــــــــم و امیــــــــــدم به لطف شماست .....*
*دلــــــــــم تنفــــــــــس هوااای خاکیــــــــــتون رو میخواد...*
*شلمچه ، فکه ، طلائیه*
*میشــــــــــه امشب منو هم یاد کنید!!!!*
*میشه !!!!!*
*میشه امضــــــــــای شهــــــــــادتم رو از آقـــــا بگیرین!!!!*
*مادرم نشون نداره*
*منم نشون نمیخوام*
*از خدا خواستم که بشم*
*منم شهید گمنام*
*#یا زهــــــــــرا مددی✋*
*#یا علی✋*
https://eitaa.com/BandeParvaz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سالروزعملیات بازی دراز اول اردیبهشت ماه
https://eitaa.com/BandeParvaz
#مهدےجان_مولاےمن❤️
🍃چه قطور شده
کتاب تاریخ نبودنت!...
هزار و چند فصل دارد؛
دلتنگی زمین!💔
و فصل آخر،هنوز هم ناتمام....
قصهی نیامدنت بسر نمیرسد؟
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ 💚
عاقبتمون_شهدایی 🕊️
🌷🌿🌷🌿🌷🌿
https://eitaa.com/BandeParvaz
#شهیدانه
#شهدا
#بیت_المال
#سردار_شهید
#حاج_حسین_بصیر
قبل از عملیات بدر حاجی برای سرکشی به نیروهای پادگان بیگلو آمده بود و مشغول صحبت کردن با مسئولان گردان بود. ناگهان لامپ کوچکی را مشاهده کرد که در خاک ها افتاده بود خم شد و آن را برداشت و نگاهی به آن کرد و متوجه شد که سالم است و مسئول تدارکات گردان را خواست و به او گفت چرا لامپ را دور می اندازید. اگر چه این لامپ کوچک است ولی بیت المال است و باید در روز قیامت جواب دهید. در حفظ بیت المال کوشا باشید تا خدای ناکرده در روز قیامت سرافکنده نباشید.
🌹 #سالروز_شهادت🕊
روحش_شاد
یادش_گرامی
راهش_پر_رهرو
https://eitaa.com/BandeParvaz
🌺🍃🌺🍃
🌺🍃🌺🍃🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙 شب قدر از زبان شهید آوینی
اگر شب قدر شبی باشد که تقدیر عالم در آن تعیین میگردد ...
شاید آن شب، شب قدر رضا نیز باشد؛ همان شبی كه شهادت او تقدیر میگردد. خدا میداند.
امشب یاد #شهدا هم باشیم.
اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ
فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ
وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عج)
https://eitaa.com/BandeParvaz
ماجرای عکسی که رهبر انقلاب سراغش را گرفتند
نرگس و اسماعیل پدر و دختری هستند که یکی از عکسهای یادگاریشان باهم آنقدر معروف شده بود که وقتی مقام معظم رهبری دختر را دید به واسطه آن عکس شناخت. در این مطلب ماجرای دیدار نرگس با مقام معظم رهبری را میخوانید.
به گزارش همشهری آنلاین به نقل از فارس، نرگس و اسماعیل پدر و دختری هستند که یکی از عکسهای یادگاریشان باهم آنقدر معروف شده بود که وقتی مقام معظم رهبری دختر را دید به واسطه آن عکس شناخت. نرگس در آن عکس سعی کرده بود تمام پدر را در آغوش کوچک خود جای دهد. پدری که مدتها قبل نرگسش را گذاشته بود و برای همیشه رفته بود تا روزی او را در بهشت ملاقات کند.
در این عکس حالا سنگ سرد مزار شده بود وجود گرم پدر که به دختر ۷ ساله آرامش میداد. فاطمه خانم مادرش میگوید هنوز هم دخترمان بیقرار اسماعیل است. این را وقتی نگاه نرگس به دخترانی میافتد که کنار پدرانشان هستند، میفهمم. بعد از آن نرگس بیهیچ دلیلی شروع به گریه کردن میکند و لجبازیهایش گل میکند. اما نرگس دوبار بعد از شهادت پدرش دوبار آرامش را تجربه کرد. یکبار وقتی بود که حاج قاسم را دید و یکبار دیگر ملاقات با رهبری بود. ملاقاتی که دو هفته باید زودتر انجام میشد تا نرگس هنوز به سن تکلیف نرسیده باشد و بتواند رهبرش را ببوسد اما افسوس. حالا دلخوشی نرگس پس از این دو هفته و در دیدار با عزیزش هدایایی بود که آقا به او داد.
در ادامه ماجرای عکس نرگس را از زبان مادر نرگس و همسر شهید «اسماعیل خانزاده» خواهید خواند.
«یک روز از دفتر رهبری تماس گرفتند و پرسیدند تمایل دارید به دیدار آقا بیایید؟
گفتیم بله ما از همه همین درخواست را داشتیم. تاریخی را معین کردند و رفتیم. قابل وصف نیست و نمیشود مقایسه کرد دیدار سردار را با آقا اما در هر دو آرامشی بود که به زبان وصف نمیآید.
نرگس نامهای نوشت برای آقا و ایشان خواستند نرگس خودش نامه را بخواند. آقا پرسید تو همان دختری هستی که سر مزار پدرت خوابیدی؟ گفت بله. نرگس گفت چند ساله منتظر دیدار شما هستم. نرگس دوست داشت برود در بغل حضرت آقا اما دو هفته قبلش به سن تکلیف رسید. گفت من اصرار داشتم پیش از سن تکلیف به دیدارتان بیایم و شما را ببوسم. آقا خندیدند و گفتند: ببخشید تو به سن تکلیف رسیدی و نمیتوانم در آغوشت بگیرم. نرگس هم خیلی ناراحت بود. آقا مجدد گفتند: شرمنده نتوانستم تا حالا دیدار کنم. عبا و انگشترشان را دادند به نرگس و گفتند حالا که نتوانستم بغلت کنم این هدیهها از طرف من برای تو.
ماجرای عکس نرگس
عکاسی آمد تا از اولین روز مدرسه رفتن نرگس عکاسی کند. نرگس پیشنهاد داد اول برویم سر مزار پدرم. وقتی رفت نرگس طوری دراز کشید که انگار مزار پدرش را در آغوش گرفت. عکاس میگفت واقعا سوژه نرگس بهتر از من بود. منظور آقا همین عکس بود.»
https://eitaa.com/BandeParvaz
یاران به "بسمالله" گفتن
رد شدند از آب ؛
من ختمِ قرآن کردم و
درگیر مُردابم هنوز...❗️😔
https://eitaa.com/BandeParvaz
یکی از گناهان کبیره است که #شب_قدر توبه کنی، بعدش به عفو خدا شک کنی!
https://eitaa.com/BandeParvaz