باند پرواز 🕊
#دلنوشته #صبرانه_ای_از_عشق #قسمت_صد_و_دهم ✍ تاریک ترین منطقه برای روح این است که در تفسیر خویش تو
#دلنوشته
#صبرانه_ای_از_عشق
#قسمت_صد_و_یازدهم
✍ در بخش ها و اندامهای روحم
نبود یک موجود را حس میکنم
که به حضورش احتیاج مبرم دارم،
این یک نیاز همیشگی برای روح است.
او تنطیم کنندهی تمام تپشهای قلب
،حالات نفس وملکاتِ روح،خواستنیها
دیدنی ها و شنیدنی ها ، حتی نبضهایی
که رگ ها از لمس کردن آسمان و زمین در
نیمهشب ها با اشک به قلب میرساند،
است .. همان نگاه ویژه ی اباعبدلله....♥️
من حقيرناچيز ذره ذره داشتم به ساحت مقدسشان نزدیک میشدم و این فقط خواست خدابود!باربدبعد بهبودی کامل باز سراغ دوستان و بساط شان رفت!روزهاباهمان اتفاقات قبل سپری میشد،ولی با غم و اندوه بیشتری طی میشد،دوباره و دوباره رفیق ناجورباربد (که گفتم خانه شان خون بهای برادرش بود)دور و بر باربد می پلکید وبرای تقسیم مواد فروشی اش باربد را به خانه میبرد و وقتی فهمیدم بلوایی شد که نگو و نپرس!بله!باربدهر وقت ش.ی.ش.ه میکشید زبان سخنگو پيداميکردو از تمام اتفاقات روزمره اش میگفت و همیشه همه چیز را برایم میگفت و هیچ چیزی را پنهان نمی کرد حتی اگر به ضررش تمام میشد!همراه باربد که سوار ماشین میشدم زوج جذابی برای دیده شدن بودیم،و چقدر از آن روزها بدم می آید!روزهای آخر هفته می رفتیم شمال و بیشتر اوقات باسیاوش و بهار و مامان راضیه ونگارميرفتيم!تمام مسيربايد چهارچشمي حواسم به باربدميشد تاچرت نزند ونخوابدتا تصادف نکنیم!ازبس که بشکن و سوت و کف میزدم خودم خجالت می کشیدم ولی چه میشد کرد!اميرسام و دخترم توی ماشین ما بودند وبرسام طبق معمول توی ماشین بهاروسياوش بود!برای همین وقتی بچه ها خواب بودند،باربد میزد کنار جاده و جای خلوت،تا شروع کند به کشیدن! ومن از ترس هزار تکه میشدم!ترس دیده شدن توسط مردم،بهار و...ومأمور ها و هزار فکروخيال ديگر!نميگذاشت لذت ببرم!کافی بود مخالفت میکردم ويارفتاري باب میلش انجام نمی دادم،قربانی میشدم و سرکوب میشدم چه بازبان و گوشه کنایه،چه با مشت وسیلی و....دراصل پرنده ی خوش خط و خالی بودم که داخل قفس بود و آرزوی پرواز داشت و دیگران آرزوی داشتن چنین پرنده ای! و حسرت خوشبختی های من،دیگران را دیوانه کرده بود وغمهاي پنهان و پشت پرده اش نابودم کرده بود،ولی چه زندگی فریبنده ای بود!معمولا باهم دوماشينه راه می افتادیم و باربد باسرعت زيادش که همه راسکته میداد،بقیه راجا می گذاشت و گوشه ای مشغول کار خودش میشد ومن باید مراقب میشدم واگربه هر دلیلی اتفاقی می افتاد دعوایی میشدم که نگو!سیاوش زنگ میزد مازديم کنارتاشمابياييد و باهم برویم،اماهرباربهانه ای می آورد وگاهی هم درعمل انجام شده قرارميگرفت!موقع صرف چای توی جنگل بود!من عاشق جنگلهای شمالم،روحم آنجا سبزترميشودوحالم ستودنی و دیدنی ميشد!باز به بهاروسیاوش رسیديم و پارک کردیم!چای خوردیم و عکاسی کرديم!عکاسي ام حرف نداشت!از نگارهنرمند یادگرفته بودم!باربد هم کارش سلفی گرفتن از خودش بودوتانگاه غمگینم رااميديد،می آمد وچندتايي عکس دونفره می گرفت و خودش را توجیه میکرد!برسام موقع سوارشدن به ماشین ما آمد!صدای رپر که از باند درحال پخش بود،آدم را کر ميکرد واگزوز صدادار مدل بالاي ماشینش،روی اعصابم بود! به پلیس راه نزدیک شدیم،مأمور اشاره کرد بزن بغل وما درجاسکته رازديم!برسام تا پلیس را دید با لبخند کلی خوش زبانی کرد و پلیس از مصاحبت با او لذت برده بود ،بابت اگزوز جریمه اش کردو گفت که حیف این پول نیست بجای خرج کردن برای زن و بچه ،صرف این آلات بیهوده شود؟بازش کن وگرنه ماشین را دفعه ی بعدتوقيف میکنم برود پارکینگ!ولی این بار بخاطر پسرگلمان گذشت ميکنم😊
ادامه دارد...
❌کپی به هیچ وجه جایز نیست ❌
۲۲ آذر ۱۴۰۲
7.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به رسم ادب شبانه سلام میدیم محضر ارباب دو عالم
السلام علی الحسین
و علی علی بن الحسین
و علی اولاد الحسین
و علی اصحاب الحسین ✨
صلی الله علیک یا مولای
یااباعبدالله الحسین (ع)
و صلیاللهعلیکیا مولاتی
یا فاطمه الزهرا(س)🖤
#فاطمیه
شب تون فاطمی ✨
راهتون حسینی ✨
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParva
۲۲ آذر ۱۴۰۲
حلالم کن.mp3
2.3M
اشکم دونه دونه میریزه رو گونه
دنیا اینجور حیدر نمیمونه نمیمونه
دفنم کن شبونه میرم غریبونه
دنیا اینجور حیدر نمیمونه نمیمونه
🎙#علی_اکبر_حائری
رزق شبهای فاطمیه ✨
التماس دعا 🙏
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParva
۲۲ آذر ۱۴۰۲
مولاجانم
🍁ای یادگار فاطمه که داغ دیده ای
در بستری ز غصّه و غم آرمیده ای...
🍁آقا سرت سلامت از اینکه به دوشِ خود..
بارِ بزرگ ماتم مادر کشیده ای...🖤
تعجیل در فرج مولایمان صلوات 🌷
🍃اللهم عجل لولیک الفرج 🍃
.
۲۲ آذر ۱۴۰۲
۲۲ آذر ۱۴۰۲
۲۳ آذر ۱۴۰۲
ای یادگار فاطمه که داغ دیده ای
در بستری ز غصّه و غم آرمیده ای...
آقا سرت سلامت از اینکه به دوشِ خود..
بارِ بزرگ ماتم مادر کشیده ای...
صبحتون مهدوی💚
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
۲۳ آذر ۱۴۰۲
۲۳ آذر ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این قصهازحوالے دریا شروع شد
باتاروپود چادر زهرا شروع شد
خورشید سرزد و سفرما بهڪربلا
بایڪ سلام صبح بهمولا شروع شد
صبحتون حسینی💫❤️
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
۲۳ آذر ۱۴۰۲
۲۳ آذر ۱۴۰۲
🏴🕊
تا ڪی دل من حلقه به هر در بزند
شب باشد و برشب زدگان سر بزند
ایڪاش ڪه برق استخوان های شما
در ظلمـت شـهر مــا منـــور بزند
#شهیدگمنام
نــام تـــو را دوبــار قرعه کشـیــدند؛
یـــک بار برای "شهادت" درامد...
و بــار دیـــگــر؛
برای "گمنامی"
و هر بار پیروز بودی..
#پنجشنبههایشهدایی
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParva
۲۳ آذر ۱۴۰۲
و چه مادران چشم انتظاری
که حتی در برف و بوران
به هوای در آغوش کشیدن
پاره ای از پیکر فرزندشان آمدند
و دست خالی برگشتند...💔
#مادران_چشم_انتظار
#شهید_گمنام
#پنجشنبههایشهدایی
هدیه به روح مطهر شهدای جاوید الاثر و همه شهدای گمنام صلوات 🌷
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParva
۲۳ آذر ۱۴۰۲