eitaa logo
باند پرواز 🕊
1.2هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
4.9هزار ویدیو
24 فایل
چگونه دربند خاک بماند آنکه پروازآموخته است! اینجا باندپروازشماست وشهداپر پرواز🕊 خوش آمدید💐 کجا گل‌های پرپر می فروشند؟! شهادت را مکرّر می فروشند؟! دلم در حسـرت پرواز پوسید کجا بال کبوتر می فروشند ؟💔 خادم الشهدا @Mohebolhosainam @Am21mar
مشاهده در ایتا
دانلود
سر جدا شده ی شهیدی که پنج دقیقه یاحسین"ع" میگفت ... درجاده بصره_خرمشهر وقتی که شهید علی اکبردهقان به شهادت رسید ، ایشون همان طور که میدوید از پشت از ناحیه سر مورد اصابت قرار گرفت و سرش جداشد ... در همان حال که تنش داشت میدوید سرش روی زمین می غلتید ... سر این شهید بزرگوار حدود پنج دقیقه فریاد یا حسین یا حسین سر میداد ... همه داشتند گریه میکردند ... چند دقیقه بعد از توی کوله پشتی اش وصیتنامه اش رو برداشتند نوشته بود : خدایا من شنیده ام که امام حسین علیه السلام با لب تشنه شهید شده ، من هم دوست دارم این گونه شهید بشم . خدایا شنیده ام که سر امام حسین را از پشت بریده اند ؛ من هم دوست دارم سرم از پشت بریده بشه ... خدایا شنیده ام سر امام حسین علیه السلام بالای نیزه قرآن خونده ؛ من که مثل امام اسرار قرآن را نمی دونم ولی به امام حسین علیه السلام خیلی عشق دارم ... دوست دارم وقتی شهید میشم سر بریده ام به ذکر یا حسین یا حسین باشه . نقل از ڪتاب روایت مقدس، ص300 شهید علی اکبردهقان یادشهداصلوات
امضایش را هنوز بانک قبول نداشت، اما انگشتش تانک را منهدم می کرد. ✅_هفته_دفاع_مقدس
ما را هم از رزق آسمانی‌تان نمک گیر کنید ....
بسم رب الشهداء والصدیقین سلام علیکم 🛑🛑🌹از سرداردلهاسپهبدشهیدحاج قاسم سلیمانی پرسیدند شما در جنگ، نیروی علی هاشمی بودی؟ محکم جواب داد : نه بعد از مکثی گفت من نیروی مجید سیلاوی بودم و مجید سیلاوی نیروی علی هاشمی بود. مگر نیروی علی هاشمی بودن الکی بود؟ ‏علی هاشمی ایده پرداز عملیات خیبر بود. ثمره آن عملیات تصرف جزایر مجنون بود که دارای ۵۸ حلقه چاه نفت است اما مهمتر از این موضوع، نحوه شهادت و اتفاقات بعدی است که ما را با یک حیرت و داستان عجیب روبرو می‌کند او با اینکه یکی از مهمترین فرماندهان جنگ بود اما تا ۲۲ سال نام بردن از او ممنوع بود. هیچ‌ کس حق نداشت درباره‌ی او کلامی سخن بگوید. لام تا کام، سکوت مطلق گویی اصلا نبوده گویی اصلا نجنگیده او حتی متهم به خیانت شد و البته شایعاتی دیگر ماجرا چه بود؟ ماجرا این بود که عراق برای بدست گرفتن جزیره مجنون یک حمله سراسری را سازماندهی کرد و با توپ پر به سمت این جزیره آمد. علی هاشمی و یارانش در مجنون بودند و مستقیما مورد حمله بالگردهای عراقی قرار گرفتند. راکت پشت راکت به سمت آنها شلیک میشد ، کسی متوجه نشد چه بر سر علی هاشمی آمد. حمله که تمام ‌شد، زخمی‌ها به عقب منتقل شدند و سرشماری آغاز شد تا ببینند چه کسانی هستند و چه کسانی شهید شدند. نفر اول که خبری از او نبود علی هاشمی بود. به دنبال پیکرش گشتند. نبود هیچ اثری از او نبود. پس کجاست؟ برخی از بچه‌ها اسیر شده بودند. چند نفری عراقی ها را دیده بودند که به سمت ایرانی ها آمده و چندنفری را به اسیری گرفته بودند. در میان بحث و سخن که فرمانده کجاست؟ یکی احتمال داد شاید او اسیر شده باشد، چون دیده آنطرفی می رفته... همین گمانه‌زنی سخن مبنای اتفاقات بعدی قرار گرفت ‏ از آنجایی که علی فرمانده ارشد بود، همه باید درباره‌ی او سکوت می‌کردند. اعلام می‌شود که مطلقا سخنی نگوئید. نه درباره اسارتش ، نه این که اساسا اینجا بوده یا نبوده. زیرا او حامل مهمترین اطلاعات بود و اگر مقامات عراق می‌فهمیدند ممکن بود علی دوران بسیار سخت و بدی را در زمان اسارت بگذراند. سکوت.سکوت.سکوت سالها می‌گذرد و همچنان سکوت جنگ تمام می‌شود و همه خوشحال هستند که با بازگشت اُسرا ، علی هم بیاید. همه می‌آیند اما از او خبری نیست. هیچ کس او را در زندان‌های عراق ندیده، پس کجاست؟ فرضیه غلط در قالب یک سئوال شکل می‌گیرد: نکند با صدام همکاری می‌کند؟ موتور شایعات علیه او روشن می‌شود. مجددا اعلام می‌شود درباره‌ی او سخنی نگویید. این بار کسی نگران نیست که او اسیر شده، برخی از این که احتمالا با صدام همکاری می‌کند، عصبی هستند پس قرار شد تا روزی که صدام زنده است، کسی درباره‌ی او حرفی نزند. خانواده‌اش تحت فشار قرار گرفتند. جلوی شایعات را نمی‌شد گرفت. یکی می‌گفت با منافقین همکاری می‌کند و دیگری مُصر بود که با صدام حسین درحال تبادل اطلاعات و همکاری است. فشار بی‌سابقه ای روی خانواده بود خانواده ناچار و مجبور به ترک محل زندگی شدند اما هرکجا که می‌رفتند، از نگاه‌ها در امان نبودند. نه پدر و مادر و نه بچه‌ها. روزگار سختی بود، بیست سال از غیبت علی می‌گذشت. انواع تهمت‌ها بود که بر سر آنها آوار میشد و هیچ‌کس حاضر به حمایت و دفاع از آنها نبود. با این حال برخی امیدوار بودند که ردی از او در عراق و کنار صدام حسین بیابند . این امید وجود داشت که شاید در همکاری‌های بعدی با صدام حسین، فرمانده سابق و متهم امروزی پیدا شود. رابطه ها که با صدام برقرار شد، خبری از علی نشد. هیچ خط و ردی از او نبود. ایام گذشت و باز دوباره سکوت... جنگ آمریکا با عراق منجر به فرار صدام و نهایتا بازداشت و اعدام او شد. صدام مُرد اما باز کسی سخنی از علی به میان نیاورد . پس چی شده؟ او کجاست؟ چرا هیچ ردی از او نیست؟ نکند از عراق بیرون رفته است؟ گمانه‌زنی‌ها در خفا ادامه داشت تا اینکه... 🛑کمیته جستجوی مفقودین در ادامه‌ی تفحص‌هایی که داشت،در محل استقرار قرارگاه فرماندهی سپاه ششم به پلاک علی و بقایای پیکر او برخورد. او همان روز چهارم تیرماه ۱۳۶۷ شهید شده و زیر آواری از خاک دفن شده بود اما نه تنها کسی نمی‌دانست بلکه تا ۲۲ سال بعد متهم بود. 🌹 خانواده‌ اش ۲۲ سال زیر انواع فشارها و حرفها و حدیث‌ها بودند تا این که در سال ۱۳۸۹ پیکر او کشف شد و با شکوه تمام در اهواز به خاک سپرده شد. 🌹شهدا رابا ذکر صلواتی یاد کنید.
خوشا آنان که با ایمان و اخلاص🌷حریم دوست بوسیدند و رفتند خوشا آنان که در میزان و وجدان🌷حساب خویش سنجیدند و رفتند خوشا آنان که پا در وادی حق🌷نهادند و نلغزیدند و رفتند خوشا آنان که با عزت ز گیتی🌷بساط خویش برچیدند و رفتند ز کالاهای این آشفته بازار🌷شهادت را پسندیدند و رفتند
🌷 خواستگاری اومد گفت: من چهار تا زن دارم اول با سپاه ازدواج کردم بعد با جبهه بعد با شهادت آخرش با تو ...🌷 همسر
12.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهیدزینب‌ڪمایی 💔•.•🌿 او را نہ با اسلحہ و نہ با چاقو ... او را با چادرش بہ شهادت رساندند.. 😔
🔴فرمانده مکبّر ❤️ فرماندهی لشکر، کم جایگاهی نیست. چند هزار نیرو تحت امر یک فرمانده لشکر قرار دارند و اوامرش را اطاعت می کنند. ❤️ فرمانده لشکر بودی که خیلی ها او را فاتح خرمشهر و یکی از موفق ترین و نام ‌آورترین فرماندهان سپاه اسلام می دانند. ❤️برای نشان دادن اهمیت نماز، و اینکه بفهماند فرمانده لشکر در مقابل خدا و احکام شریعت، خاضع و مطیع است، وقت اذان رفت جلوی نمازخانه. ❤️چند نفر در صف اول برایش جایی باز کردند. با همان خنده همیشگی ‌اش از آنان تشکر کرد. رفت جلوتر و در میان بهت همگان، می کروفون را گرفت و ایستاد به مکبّری! ❤️همه از این کار او تعجب کردند. به طور معمول مکبّری را افراد کم ‌سن ‌و سال به عهده می ‌گرفتند؛ اما این بار فرمانده یک لشکر فاتح و سربلند آمده بود و با افتخار برای اقامه فریضه الهی، تکبیر می ‌گفت. ❤️این اقدام آموزنده، درسی فراموش ‌ناشدنی برای همه نیروها بود و روحیه‌ شان را دوچندان ساخت. 📚 قصه عاشقان؛ دعوت به نماز در سیره شهیدان؛ ص 31.
محمدرضا به دو چیز خیلـے حساس بود موهاش موتورش قبل از رفتن به سوریه هم موهاش رو تراشید هم موتورش رو داد به رفیقش بدون هیچ وابستگی رفت.. 🌹🍃🌹🍃