توصیفقشنگےستدراینعالمهستے
تـوعـرشبَـرینےومنازفـرشزمینم
آوارهنہ!درحسرتدیـدارتـوبےشک
ویـرانہےویـرانہےویـرانہتریـنم💟
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شبتون_مهدوی ✨
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
#سلام_امام_زمانم 💕
در قید غمم، خاطرِ آزاد کجایی؟
تنگ است دلم، قوّت فریاد کجایی؟
کو هم نفسی، تا نفسی شاد برآرم؟
ای آن که نرفتی دمی از یاد کجایی؟
🌤#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌤
#صبحتون_مهدوی✨
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
#سلاماربابم...💛
وقتےخیالـمبارگاهتراتجسُّمڪرد
قلبمدوبارهدستوپاےخویشراگمڪرد
وقتےڪہگفتم #السلام_ارباب عطشانم
دریاےدلتنگےِچشمانمتلاطمڪرد
#صباحکم_حسینے✨
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ | #پیشنهاد_دانلود
🪴 دعای روز بیستم ماه مبارک رمضان در یادمان شهدای شلمچه🪴
التماس دعا🤲
#ماه_رمضان
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
20.mp3
4.01M
📖 تندخوانی کلام الله مجید
📢 قاری : استاد معتز آقائی
🔵 جزء بیستم
#ماه_رمضان
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #استوری
و گاهی من میمانم و التماس نگاهی از سوی شما که شاید حال دلم را محول الحال کند...🍂
#شهید_محمد_رضا_دهقان_امیری🤍
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
یهجـٰآنوشتهبود
شَھآدتیكمقآمروحیست !
دنبـٰآلِگلولہخوردننبـآشید ..
رآستممیگفت
حاجقاسم
قبلازشَھآدتش..
شهید زنده بود:))
#حاج_قاسم 💖
#امام_زمان (عج)
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
◾️نمونه این شهید اصفهانی را در جنگنداریم 💔
در مورد شهید علی اکبر جزی چی میدونی؟؟!!
#امام_زمان (عج) #حجاب
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
باند پرواز 🕊
◾️نمونه این شهید اصفهانی را در جنگنداریم 💔 در مورد شهید علی اکبر جزی چی میدونی؟؟!! #امام_زمان (عج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📍موقعیت مزار شهید جزی در گلستان شهدا اصفهان
شادی روح همه شهدا ، بالاخص این شهید عزیز صلواتی ختم کنیم 💐
#شهید_علی_اکبر_جزی
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
🥀 #سالگرد_شهادت
⭕️شهید عطری
در زمان جنگ در یکی از پایگاههای پشت خط به عنوان یک سرباز معمولی کار میکرد.مشغول نظافت توالت های آن پایگاه بود. تا اینکه در یک حمله هوایی هنگامیکه او در حال نظافت بود، موشکی به آنجا برخورد میکند و او شهید و در زیر آوار مدفون میشود.
بعد از بمب باران، هنگامیکه امداد گران در حال جمع آوری زخمیها و شهدا بودند، با تعجب متوجه میشوند که بوی گلاب از زیر آوار میآید. وقتی آوار را کنار میزدند با پیکر پاک این شهید روبرو میشوند که غرق در بوی گلاب بود😳
پیکر این شهید عزیزرا در بهشت زهرای تهران، در قطعه 26 به خاک میسپارند، همیشه بوی گلاب تا چند متر اطراف مزار این شهید احساس میشود، سنگ قبر این شهید همیشه نمناک میباشد بطوری که اگر سنگ قبر شهید پلارک رو خشک کنید، از طرف دیگر سنگ نمناک میشود.
کسایی که زیاد بهشت زهرا میروند به او لقب شهید عطری را داده اند💕
شادی روح بلندشان صلوات🌹
#شهید_سید_احمد_پلارک
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
📌شلوار یخ زده و پاهای خونی
🔹آخرین مسئولیت شهید پلارک، فرمانده دسته بود. در والفجر 8 از ناحیه دست و شکم مجروح شد، اما کمتر کسی میدانست که او مجروح شده است.
🔸اگر کسی در باره حضورش در جبهه سوال میکرد، طفره میرفت و چیزی نمیگفت
🔹یکدفعه در منطقه خواستیم از یک رودخانه رد شویم. زمستان بود و هوا به شدت سرد بود. شهید پلارک رو به بقیه کرد و گفت:" اگر یک نفر مریض بشود. بهتر از این است که همه مریض شوند."
🔸یکی یکی بچهها را به دوش کشید و به طرف دیگر رودخانه برد. آخر کار متوجه شلوار او شدیم که یخ زده بود و پاهایش خونی شده بود
#شهید_احمد_پلارک
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
مطمئنباشیمنمیذارندهیچکسیدستخالیپشتدربمونه...🖤
#شب_قدر
#ماه_رمضان
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
حضرتآقامۍفرمایند: شبقدرمعراجمؤمناست.کاریکنیمعروجکنیموازمزبلهمادیکهبسیاریازانسانهادرسراسردنیااسیرودچارآنهستند،هرچهمیتوانیم،خودرادورکنیم.دلبستگیها، بدخلقیها،روحیاتتجاوزگرانه،افزونخواهانهوفسادوفحشاوظلم،مزبلههایروحانسانیاست.اینشبهابایدبتواندماراهرچه بیشترازاینهادوروجدا کند.
ـ ـ ـ ـ ــــــــــ✾ــــــــــ ـ ـ ـ ـ
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
38.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
راحت شدم
دیگه از تنهایی هام راحت شدم 😭
🖤#شهادت_امام_علی (ع) مولای شیعیان جهان ، اول مظلوم عالم برشماعزیزان تسلیت باد🖤
#شب_قدر
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
باند پرواز 🕊
💛||•#رمان °• 💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 #قصه_دلبری #قسمت_پنجاه_و_دوم گفت دلم برات تنگ شده.. تا برسد فرود
💛||•#رمان °•
💖🌸💖🌸💖
🌸💖🌸💖
💖🌸💖
🌸💖
💖
#قصه_دلبری
#قسمت_پنجاه_و_سوم
میگفتم:(( حیف که نوشتهها را جمع نمیکنی وگرنه وقتی شهید بشی توی قد و قواره آوینی شناخته میشوی))😉
با کلمات خیلی خوب بازی میکرد..
هر دفعه بین وسایل شخصی دوتا عکس های من را با خودش میبرد..
یکی پرسنلی یکی را هم خودش گرفته و چاپ می کرد...
در ماموریت آخری با گوشی عکس از عکس ها میگرفت و با تلگرام می فرستاد. می گفتم :((چرا برای خودم فرستادی؟؟))
می گفت :((میخوام رو گوشی هم عکست رو داشته باشم))☺️
هر موقع به مقدمه یا بد موقع پیام میداد میفهمیدم سرش شلوغ است.
گوشی از دستم جدا نمیشد بیست و چهارساعته نگاهم روی صفحهاش بود😢
مثل معتادها هرچند دقیقه یکبار تلگرام رو نگاه میکردم ببینم وصل شده است یا نه..
زیاد از من عکس و فیلم میگرفت..
خیلی هایش را که اصلاً متوجه نمیشدم یکدفعه برایم میفرستاد...
عکس سفرهایمان را میفرستاد که یادش بخیر پارسال همین موقع😍
فکر اینکه برای چه کاری رفته است مرا آرام و دوری را برایم تحملپذیر میکرد.
گاهی به او میگفتم شاید تو و دیگران فکر می کنین من الان خونه پدرم هستم و خیلی هم خوش میگذره
ولی این طور نیست هیجا خونه خود آدم نمیشود....😔
هیچوقت از کارش نمیگفت
در خانهام همینطور خیلی که سماجت میکردم چیزهایی میگفت ولی سفارش میکرد به کسی چیزی نگو حتی به پدر و مادرت..
البته بعدا رگ خوابش دستم آمد کلک سوار کردم..
بعد از اینکه اطلاعات را لو میداد خودم را طبیعی جلوه میدادم و متوجه نمیشد 😄
با این ترفند خیلی از چیزها دستم می آمد..
حتی در مهمانیهایی که با خانوادههای همکارانش دور هم بودیم ، بازم لام تا کام حرفی نمیزدم ..
میدانست هر یک کلمه درج کنم ، سریع به گوش هم میرسد و تهش برمی گردد به خودم.
کار حضرت فیل بود این حرف ها را در دلم بند کنم ، اما به سختی اش می ارزید.
#رمان_شهید_محمد_خانی ✨
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
باند پرواز 🕊
💛||•#رمان °• 💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 #قصه_دلبری #قسمت_پنجاه_و_سوم میگفتم:(( حیف که نوشتهها را جمع نمی
💛||•#رمان °•
💖🌸💖🌸💖
🌸💖🌸💖
💖🌸💖
🌸💖
💖
#قصه_دلبری
#قسمت_پنجاه_و_چهارم
می گفت:((افغانستانیا شیعه واقعی هستن!))
و از مردانگی هایشان تعریف می کرد😍
از لابه لای صحبت هایش دستگیرم می شد پاکستانی ها وعراقی ها خیلی دوستش دارند..
برایش نامه نوشته بودند وعطر وانگشتر وتسبیح بهش هدیه داده بودند..
خودش هم اگر در محرم وصفر ماموریت می رفت ، یک عالمه کتیبه وپرچم واین طور چیزها می خرید و می برد.
می گفت:((حتی سنی هاهم اونجا باما عزاداری می کنن!))
یا می گفت:((من عربی خوندم و اونا بامن سینه زدن!))
جو هیئت خیلی بهش چسبیده بود.
از این روحیه اش خیلی خوشم می آمد که در هر موقعیتی برای خودش هیئت راه می انداخت.
کم می خوابید ، من هم شب ها بیدار بودم.
اگر می دانستم مثلا برای کاری رفته ، تا برگردد بیدار می ماندم تا از نتیجه کارش مطلع شوم...
وقتی می گفت:((می خواهیم بریم کاری بکنیم و برگردیم))
می دانستم که یعنی در تدارک عملیات هستند😬
زمانی که برای عملیات می رفتند ، پیش می آمد تا۴۸ ساعت
هیچ ارتباط وخبری نداشتم.
یک دفعه که دیر انلاین شد ، شاکی شدم که:
((چرا در دسترس نیستی؟دلم هزار راه رفت!))
نوشت:((گیر افتاده بودم!))👌
بعداز شهادتش فهمیدم منظورش این بوده که در محاصره افتادیم.
فکر می کردم لنگ لوازم شده است..
یادم نمی رود که نوشت:
((تایم من با تایم هیئت رفتن تو یکی شده. اون جا رفتی برای ما دعاکن!))🖤
گاهی که سرش خلوت می شد ، طولانی هم باهم چت می کردیم..
#رمان_شهید_محمد_خانی ✨
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
دعای جوشن کبیر.pdf
694.3K
🍂متن کامل دعای جوشن کبیر 🍂
#شب_قدر #ماه_رمضان
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz