#چالش_هفته😍 @banovanemontazer سلام به همه عزیزای دل😍 لحظه هاتون   پر از انرژی و حسِ خوب تک تک لحظه هاتون زیبا😌❤ و اماااااا چالش  این هفته همسرانه متولدین هر ماه چه شکلیه ؟ 😂💦 فروردین : کوچیک اما قطور اردیبهشت : گوشتی و رگ دارد خرداد : دراز و بیریخت تير : هسته خرما مرداد : دراز و باریک شهریور : بررسی با ذره بین طلا : مهر آبان : دراز و قطورت آذر : همیشه تنها ده دی : همیشه بیداری بهمن : کوچیک اما وحشی اسفند : خسته ولی پای کار بعدشم‌با یه جمله شیطنت امیز و دلبرونه از همسر تعریف کنید😁💖 @banovanemontazer #کپی برای گروههای همسرداری فقط با نام کانال  #مجاز 😁 ╭─┅•┈✾☘️🕊☘️✾┈┅─╮ @banovanemontazer ╰─━━━••••💓 ••••━━━─╯ ((⚠️راضی به کپی نیستیم ❌ )) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ❌❌❌❌❌❌مطلب دستنویسه . کپی ممنوع و حرام. حتی شما دوست عزیز 😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡

زندگی آبتنی کردن در حوضچه‌ی اکنون است... #عصرتون_بخیر @banovanemontazer

بوسه‌ی شش ثانیه‌ای را فراموش نکنید ✍بسیاری از کارشناسان مسائل ازدواج، بر قدرت بوسه‌ی شش ثانیه‌ای تأکید دارند. بسیاری از همسران به یک بوسه‌ی گذرا اکتفا می‌کنند و خودشان را از قدرت یک ارتباط طولانی‌تر و متمرکزتر محروم می‌کنند. ✍وقتی یک بوسه‌ی عاشقانه شش ثانیه طول می‌کشد، جادویی اتفاق می‌افتد که فقط باید خودتان تجربه‌اش کنید تا متوجه قدرت آن بشوید ╭─┅•┈✾☘️🕊☘️✾┈┅─╮ @banovanemontazer ╰─━━━••••💓 ••••━━━─╯ ((⚠️راضی به کپی نیستیم ❌ )) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

سلام... از زایمان مادرم بگم اون موقع مادربزرگ پدریم تازه فوت شده بود تقربیا چند ماهی بود حالا اون شبی که مادر دردشون گرفت عموم هم فوت شده بود و فرداش تشیع بود کل خونه و حیاط پره آدم بود همه حالشون بد بود... یهو مامان هم اینجوری شد دیه ما مونده بودیم چه کنیم ی جوری همه انگار گیج شده بودیم و هی دور خودمون میچرخیدم از آخر مامان خودش داد زد گفت بابا یه ماشین بیارین بریم 😂 اون موقع دیه سر خود اومدیم 😄و خلاصه بردیم بیمارستان و نصف شب ی دختر زیبای جذاب پا ب دنیا گذاشت که همین باعث شد حال همه تو اون اوضاع کمی روب راه شه 🤲🏻💚 اینکه میگن تو غم و گریه هات یهو یه خنده و گریه از روی شادی و ذوق بیاد رو برات حس میکنم این داستان هم شاملش میشه شاید دردتو دوا نکنه اما تسکینی میشه. خدایا شکرت🙏🏻 الهی همیشه حال دلتون خوش باشه و گریه هاتون از روی شادی و ذوق💚🤲🏻 #ارسالی_اعضا ╭─┅•┈✾☘️🕊☘️✾┈┅─╮ @banovanemontazer ╰─━━━••••💓 ••••━━━─╯ ((⚠️راضی به کپی نیستیم ❌ )) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

@banovanemontazer سلام بهشتیا خودم ک تجربه ندارم هیچی اما زایمان ها آبجیم یادمه کلاسا دانشگاه میپیچوندم میرفتم بیمارستان بعد آبجیم قبلش کلی سفارش نیا میترسی واسه آینده ات خوب نیس ولی خب من تنها خاله بچه هاش بودم درس و همه رو میپیچوندم می رفتم و بهترین خاطره ای شد برام چون حس خاله شدن شیرین ترین حس دنیا بود بماند وقتی آبجیم داخل اتاق انتظار بود استرس داشت ولی من از پشت پنجره دل داریش میدادم البته ناگفته نماند منو میدید میگفت مگه نگفتم نیا منم میگفتم خب بگی مگه من این لحظه رو از دست میدم خلاصه با کلی روحیه دادن میفرستادیمش میرفت اتاق عمل دگ اذیت شدناش و بقیه ماجراها خیلی اشکمونو در آورد اول بچه رو دادن کلی طول کشید تا آبجیم بیاد خیلی حالمون گرفته شد اما چون خاله شده بودم خیلی ذوق داشتم @banovanemontazer

زاویه دیدم تو دلیمه که اندازه نخوده هنوز😂😂😂😂😂 #ارسالی_اعضا ماشاالله لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم

زاویه دید من کی پاستیل میقوله 😍😍😍 @banovanemontazer به به نوش جونتون الهی

@banovanemontazer زاویه دید من

الحمدلله بابت حضور و همراهی تک تک شما بانوهای بهشتی نازنینم خوشبخت و سعادتمند باشید الهی

@banovanemontazer سلام به همه با اینکه شب مهمون دارم وخیلی کار ولی خیلی دلم پر بود فقط دوست داشتم بیام درد دل کنم 🥹 من دو پسر دارم که هردوشون طبیعی به دنیا اومدن برا اولی ساکم رو برداشتم رفتم خونه مادرم که اگه دردم شروع شد راحتتر برم دم صبح که اونجا بودم دیدم یه کوچولو دلم درد می‌کنه منم که تجربه نداشتم که باید درد شدید بشه بعد برم بیمارستان به مامانم گفتم اینجوریم گفت پاشو بریم بیمارستان البته اینم بگم من تاریخ دقیق زایمانم رو که حساب میکردم همون روزی میشد که خودم حساب کرده بودم خلاصه با مامان بابا وشوهرم رفتیم بیمارستان اونا پشت در زایشگاه منم رو تخت منتظر این که یکی بیاد معاینه کنه خوابم برده بود😂 یهو بیدار شدم دیدم چند تا پرستار بالا سرم هستن سنمو پرسیدنو این حرفا بعد گفتن پاشو برو تو اون اتاق حالا من شب قبل که شام خورده بودم دیگه هیچی نخورده بودم دیگه نگفتن برو دردت که بیشتر شد بیا رفتم تو اون اتاق چند دقیقه یکبار میومدن معاینه میکردن میگفتن صدا قلب بچه ضعیفه اکسیژن وصل کردن دو تا شلنگ تو دماغم سرم وصل کردن نمی تونستم تکون بخورم میگفتم تو رو خدا نرین منو تنها نزارین یهو بچه میاد ولی میرفتن🥹 کیسه آبم رو هم اومدن ترکوندن ورفتن🥹 نزدیک ظهر شد دیدم دیگه نمی تونم طاقت بیارم از تخت پاشدم گفتم من دیگه نمی تونم بخوابم وداد وبیدادکردم گفتن بیا تو این اتاق که تخت مخصوص داشت برا زایمان رفتم خوابیدم دیگه با دست افتاده بودن رو شکمم اینقدر درد داشتم بچه افتاده بود به خشکی پرستارا بهم میگفتن خدا مرگت بده خیلی فحش میدادن دیگه اذان ظهر بود که زایمان کردم بی جون افتاده بودم این از زایمان حالا شوهر وبابام رفته بودن خونه به خیال اینکه بیمارستان بهم غذا میدن عصر شد مامانم میگفت من هیچی نباید به فکر تو باشن که گرسنه ای خلاصه آقایون تشریف آوردن مرخص شدم و همچنان از شب قبل تا عصر هیچی نخورده بودم داشتم میمردم دیگه رسیدیم خونه بابام سریع گوشت چرخ کرده درست کرد برام انرژی نداشتم حتی یه چای بخورم دیگه کم کم حالم جا اومد جون گرفتم بعد چندروز هم بچه زردی داشت بیمارستان بستری شد شوهرم عوض اینکه به فکرم باشه همش توقع از پدر و مادرم داشت که چرا این کارو نکردن اونکارو نکردن 🥹 برا دومی دیگه بلد شده بودم خودمو تقویت کردم دیر رفتم بیمارستان دردم که شدید شد رفتم همش نیم ساعت درد کشیدم @banovanemontazer الان پسرامو خیلی دوست دارم مردی شدن واسه خودشون باعث افتخارم هستن ولی اون وقتی که شوهرم خوب بود بهم محبت کنه وپشتیبانم باشه ونبود هنوزم تو دلم مونده🥹

من بچه اول ۶ماهه باردار بودم مادرم فوت کرد سه ماهه بعدش رفتم زایمان خواهرام مریض بودن با زن داداشمم قهر بودم تنهایی رفتم زایمان کنم بعد زن داداشم خبر دار شده بود خودش اومده بود از بیمارستان هم ک بعد زایمان رفتم خونه خواهرام و زن داداشم همه کرونا گرفته بودن خودم تنها بودم تلخ ترین روز ها بود یادم میاد دلم واسه خودم میسوزه 😢😢😢 @banovanemontazer