eitaa logo
~حیدࢪیون🍃
2.4هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
2.3هزار ویدیو
126 فایل
۞﷽۞ یک روز میاید که به گرد کعبه کوریّ عدو ” علی علی ” میگوییم💚 sharaet📚⇨ @sharaet1400 شرایط nashenasi🕶⇨ @HEYDARIYON3134 ناشناسی refigh🤞⇨ @dokhtaranzeinabi00 @tamar_seyedALI رفیق 🌴¹⁴⁰⁰/ ⁵ /²⁸ پایان↻شهادت ان‌‌شاءالله
مشاهده در ایتا
دانلود
•[  ]⚠️🍃 • ☝️یادمان ‌باشــد . . گناه‌🥀ڪھ ‌ڪردیمــ. آن‌را بھ حسابِــ🍃 جوانے‌🍁 نگذاریمـ.. مےشود جوانے‌🌱ڪرد ‌بھ عشق ‌مھدے "عج"😍 بھ ‌ شھادتــ.. ‌رسید فداےِ مھدے "عج"🌹
ڪاش‌توبودۍو‌می‌گفتۍ جمهورۍاسلامۍحرم‌است... ڪاش‌بودۍودرفضاۍغبارآلود امروزافق‌رابا همان‌انگشت‌ِانگشترۍ‌ات نشانمان‌مۍدادۍ💔:)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
~حیدࢪیون🍃
🍄رمان جذاب رهــایــے_از_شــبــ🍄 قسمت #چهل_و_هشتم فاطمہ بهانه بود... من هیچ وقت شهامت گفتن این جمل
🍄رمان جذاب رهــایــے_از_شـبـــ🍄 قسمت   ڪاش میشد زمان را بہ عقب برگردوند! ڪاش میشد دنیا با من مهربانتر باشد! ڪاش من هم شبیہ فاطمہ بودم!😢 ڪامل و دوست داشتنے و پاڪ! پاڪے فاطمہ او را نزد همگان دوست داشتنے و بے مثال ڪرده بود. از همین حالا فاطمہ رو در لباس عروس ڪنار حاج مهدوے تصور میڪردم. چقدر آنها بہ هم مے‌آمدند. اما نہ! من نمیخواستم فاطمہ رو ڪنار او ببینم. حاج مهدوے تنها مردے بود ڪہ بعد از آقام او را بخاطر خودش میخواستم. میخواستم او را داشتہ باشم. من در این دنیا هیچ وقت نتونستم اونجورے ڪہ دلم میخواست زندگے ڪنم. همیشہ نقش بازے میڪردم. 🌹میخوام خودم باشم.رقیہ سادات!🌹 خوابم برد.💤 آقام رو دوباره دیدم. اینبار در صندلے شاگرد بجاے حاج مهدوے نشستہ بود. برگشت نگاهم ڪرد.نگاهش مثل قبل سرد نبود ولے سنگین بود. پرسیدم : _هنوز ازم دلخورے آقا؟😢 بجاے اینڪہ جوابم رو بده ، نگاهے بہ چادرم انداخت ویڪ دفعہ چشمانش خندید و گفت. _چقدر بهت میاد..😊 از خواب پریدم..چہ خواب ڪوتاهے!! فاطمہ خواب بود. و حاج مهدوے دستش رو روے پنجره ے باز ماشین گذاشتہ بود وانگار در فڪر بود. بالاخره بہ اردوگاه رسیدیم. راننده مشغول خوش وبش وتعارف پراڪنے با حاج مهدوے بود ڪه بہ سرعت از داخل ڪیفم سے تومن بیرون آوردم و بہ سمت راننده تعارف ڪردم. حاج مهدوے ڪہ از ماشین تقریبا پیاده شده بود و دستانش رو دراز ڪرده بود بہ سمت راننده تا پولش را بدهد رنگ صورتش سرخ شد و با ناراحتے بہ راننده گفت: _نگیرید لطفا. من هم با همون لجاجت پول را روے شانہ ے راننده ڪوباندم و گفتم: _آقا لطفا حساب ڪنید ایشون مهمون من هستند. راننده ے بیچاره ڪہ بین ما دونفر گیر افتاده بود با درماندگے بہ حاج مهدوے ومن ڪہ با غرور وڪمے تحڪم آمیز حرف میزدم  نگاهیے ردو بدل ڪرد و آخرسر بہ حاج مهدوے گفت: _چیڪار ڪنم حاج آقا؟! 🍁🌻ادامہ دارد… نویسنده: . ↠ @Banoyi_dameshgh
~حیدࢪیون🍃
🍄رمان جذاب رهــایــے_از_شـبـــ🍄 قسمت #چهل_و_نهم   ڪاش میشد زمان را بہ عقب برگردوند! ڪاش میشد دنیا با
🍄رمان جذاب رهــایـــے_از_شبــــ🍄 قسمت تا خواست حاج مهدوے چیزی بگوید ، با لحنے تند خطاب بہ راننده گفتم :😠 _یعنے چے آقا؟!! پولتو بگیر چرا استخاره میڪنے؟!. وبعد پول رو، روے صندلے جلو انداختم و در مقابل نگاه سنگین فاطمہ و بهت و برافروختگے حاج مهدوے پیاده شدم. حالا احساس بهترے داشتم. تا حدے بدهے امروزم رو پس دادم. خواستم بہ سمت ورودے اردوگاه حرڪت ڪنم ڪہ حاج مهدوے گفت: -صبر ڪنید.✋ ایستادم. مقابلم ایستاد. ابروانش گره خورده بود و صورتش همچنان از خشم سرخ بود.😡 پولے ڪہ در دست داشت رو بسمتم دراز ڪرد -ڪارتون درست نبود!!! خودم رو بہ اون راه زدم و با غرور گفتم: _ڪدوم ڪار؟ حساب ڪردن ڪرایه ڪار درستے نبود گفتم: _من اینطور فڪر نمیڪنم گفت: _لطفا پولتون رو بگیرید. با لجاجت گفتم: _حرفش رو هم نزنید.امروز بیشتر از این حرفها بدهڪارتون شدم.و تمامش رو باهاتون حساب میڪنم. چہ جالب!! او هم دندان بہ هم میسایید.!!! وباز هم پایین را نگاه میڪرد. گفت: _وقتے یڪ مرد همراهتونہ درست نیست دست بہ ڪیفتون بزنید گفتم: _وقتے من باعث اینهمہ گرفتاریتون شدم درست نیست ڪہ شما متضرر شید او نفس عمیقے ڪشید و در حالیڪہ چشمهایش رو از ناراحتے بہ اطراف میچرخاند گفت: _بنده حرفے از ضرر زدم؟! ڪسے امروز متضرر نشده.!!! لا اقل از نظر مالے.!! از ڪنایہ اش لجم گرفت. -پس قبول دارید ڪہ امروز ضرر ڪردید!! من عادت ندارم زیر دین ڪسے باشم حاج آقا فاطمہ میان بحثمون پرید: _سادات عزیز ڪوتاه بیاین.حق با حاج آقاست.درستہ امروز ایشون خیلے تو زحمت افتادند ولے شما هم درست نیست اینقدر سر اینڪار خیر دست بہ نقد باشے.ایشون لطف ڪردند و این حرڪت شما لطف ایشون رو زیر سوال میبره… من به فاطمہ نگاه نمیڪردم. داشتم صورت زیبایے حاج مهدوے رو میدیدم ڪہ حالا با خشم زیباترهم شده بود… حاج مهدوے هنوز هم اسڪناسهارو مقابلم گرفتہ بود. ولے بہ یڪباره حالت صورتش تغییر ڪرد  و با صداے خیلے آروم و محجوبے گفت: _نمیدونستم شما ساداتے!😞✋ زده بودم بہ سیم آخر… با حاضر جوابی پرسیدم: 😏  _مثلا اگر زودتر میدونستید چیڪار میڪردید؟؟ او متحیر و میخڪوب از بے ادبے ام بہ من من افتاد و اینبارهم براے سومین بار نگاهش در نگاهم گره خورد. بجاش پاسخ داد: _من نمیدونم چیے شما رو ناراحت ڪرده ولے اگر خداے ناڪرده من باعث و بانے این ناراحتے هستم عذر میخوام. بعد با ناراحتے اسڪناسها رو داخل جیبش گذاشت و گفت: -ببخشید ڪہ نتونستم اونطور ڪہ باید برادرے کنم و با ناراحتے بہ سمت اردوگاه رفت و از مقابل دیدگانم محو شد. 🍁🌻ادامہ دارد… نویسنده: . ↠ @Banoyi_dameshgh
💢‏میز و صندلی ریاست نداشت ولی رئیس منطقه بود((((: 👤Moridr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨ امیر المومنین{علیہ‌السلام} : آن کس کہ بصیرت و بینش ندارد، نظریہ‌ها و اندیشہ هایش هم نادرست و بےارزش است. |📚میزان‌الحڪمہ، حدیث۱۷۳۱|
10.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زندگی زیبای یک مادر دهه شصتی با ۹ فرزند 😍 زهرا صادقی، متولد ۱۳۶۴ و صاحب ۹ فرزند: امروز با ۹ فرزند با سن‌های ۱۶، ۱۴، ۱۱، ۹، ۷، ۶، ۴، ۲ سال و ۵ ماه به عنوان یکی از خوشحال‌ترین آدم‌های روی زمینم و هر شب قبل از خوابم خدا را شکر می‌کنم. خدا را شکر می‌کنم که همسرم را دارم و فرزندانی سالم و صالح خدا به من عطا کرده است. ماشاءالله 😍😍😍 الهی: به عمر و مال وفرزندان شیعیان ومحبین مولاعلی علیه السلام برکت عنایت بفرما 🖇🌸⃟🕊🎞჻ᭂ࿐✰ @Banoyi_dameshgh
هدایت شده از ~حیدࢪیون🍃
•🖤• . :) 🖤 بہ‌امیــدفــرج‌نــور‌چشممـــون😍 ✨الّلهُم‌صَلِّ‌علی‌محمَّدوَ آلِ‌محمَّدوعجِّل فرجهُم♥️ 🌱 التماس دعا 👋🖤 🖤➣ @Banoyi_dameshgh 〇🏴حیدࢪیون🌑⇧
هدایت شده از ~حیدࢪیون🍃
🖇میدونیداگه شخصیونمازشب خون کنی ثواب نمازشباش برای توام‌ثبت میشه😍😇📿 بادعوت دوستان به نمازشب خون شدن مارویاری کنید😇📿 🌱‌ 🌸 🌱 🤲