eitaa logo
~حیدࢪیون🍃
2.5هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
2.2هزار ویدیو
126 فایل
۞﷽۞ یک روز میاید که به گرد کعبه کوریّ عدو ” علی علی ” میگوییم💚 sharaet📚⇨ @sharaet1400 شرایط nashenasi🕶⇨ @HEYDARIYON3134 ناشناسی refigh🤞⇨ @dokhtaranzeinabi00 @tamar_seyedALI رفیق 🌴¹⁴⁰⁰/ ⁵ /²⁸ پایان↻شهادت ان‌‌شاءالله
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 🌹‌شهـــید محمد ربانی: به خدمت آن عده‌ای که تنها عبادت را بر خواندن ۱۷ رکعت نماز شبانه‌روز می‌دانند آنها سخت در اشتباهند. تنها متکی به یک اصل نمی‌توان بهشت جاودانه را خرید، باید هم اصول و هم فروع دین را مو به مو اجرا کنیم.
💛✨ - - - - - - - - - - - - - - - آنقدر کار برای شهدا را دوست داشت که دوستانش میگفتند : این عشق آخرش کار دست تو میدهد حالا ببین😄💔! -به‌روایت‌مادربزرگوار (:🌿 ‌✨♥️ ❤️حیدریون
مےنویســد عشـــق♥️ مےخــوانم حســـن؏🌙 🕊 ✨ ┄┅┅┄┅<❤️>┅┄┅┅┄ @Banoyi_dameshgh ┄┅┅┄┅<☝️🏻>┅┄┅┅┄
اهای‏ برعندازایی که به بهانه‌ی جنایت ‎ به دین اسلام و ‎شیعه حمله میکنید؛ تعریف غیرت و ناموس برای ما این تصویره! :) •••━━━━━━━━━••• https://eitaa.com/joinchat/406388870C3e2077ae10
فرازے‌ازوصیٺ‌نامہ‌شہید↓♥️🖇 ♡←بہ‌تو‌حسادت‌میکنندتومکن! ♡←توراتکذیب‌میکنندآرام‌باش! ♡←تورامیستایند‌فریب‌مخور! ♡←تورانکوهش‌میکنند‌شکوه‌مکن! ♡←مردم‌ازتوبدمیگویند‌اندوهگین‌مشو! ♡←همہ‌مردم‌تو‌را‌نیک‌میخوانند‌ ♡←مسرورمباش!آنگاه‌از‌ما‌خواهۍ‌بود ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
~حیدࢪیون🍃
🍃 📖🍃 🔖| رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق قسمٺ #هشتم میدیدم از #آشوب شهر #لذت میبرد... در انتهای کوچه ا
🍃 📖🍃 🔖| رمـــــان قسمٺ پیراهنی بلند که بلندیِ بیش از حد قدش را بی قواره تر میکرد. شال و پیراهنی عربی پوشیده بودم تا در چشم مردم منطقه طبیعی باشم و باز طوری خیره نگاهم کرد که سعد فهمید و نگاهش را سمت خودش کشید _با ولید هماهنگ شده! پس از یک سال 🔥زندگی با سعد،🔥 زبان عربی را تقریباً میفهمیدم... و نمی فهمیدم چرا هنوز محرمش نیستم که باید مقصد سفر و خانه مورد نظر و حتی نام رابط را در گفتگوی او با بقیه بشنوم... سعد دستش را به سمتش دراز کرد و او هنوز حضور این زن غیرسوری آزارش میداد که دوباره با خط نگاه تیزش صورتم را هدف گرفت و به عربی پرسید _ایرانی هستی؟ از خوابیده در صدایش، زبانم بند آمد و سعد با خنده ای ظاهرسازی کرد _من که همه چی رو برا ولید گفتم! و برای این مرد بود که دوباره بازخواستم کرد _حتماً رافضی هستی، نه؟ و اینبار چکاچک کلماتش مثل تیزی شمشیر پرده گوشم را پاره کرد.. و اصلاً نفهمیدم چه میگوید.. که دوباره سعد با همان ظاهر آرام پادرمیانی کرد _اگه رافضی بود که من عقدش نمیکردم! و انگار گناه 🌺ایرانی و رافضی بودن🌺 با هیچ آبی از دامنم پاک نمیشد.. که خودش را عقب کشید و خواست در را ببندد که سعد با دستش در را گرفت و گله کرد _من قبلاً با ولید حرف زدم! و او با لحنی چندش آور پرخاش کرد _هر وقت این رو طلاق دادی، برگرد! در را طوری به هم کوبید که حس کردم اگر میشد سر این ایرانی را با همین ضرب به زمین میکوبید. نگاهم به در بسته ماند و در همین قدم، از مبارزه شده بودم.. که لبم لرزید و اشکم تا روی زمین... ادامه دارد.... نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد ●♡حیدࢪیون♡●
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
-🥀 سلام بابام حواست هست خیلی داره دیر میشه..؟💔 باباجان حواست هست من پدر ندارم فقط تو پدرمی...😭 بابا میدونی من چقدر دلتنگتم...؟ بابا میدونی چقدر درد کشیدم مثل زینب..؟ بابا قسمتم نکردی بیام جمکران ولی هرشب هوام اونجاس نفس کشیدنم اونجاس🖤 بابا میدونی خیلی دلم میخواد بیام پیشت بابا اون پایین من هستم پدر جان نگاهم کن...😭🤲🏻 حیدریون💔
~حیدࢪیون🍃
-🥀 سلام بابام حواست هست خیلی داره دیر میشه..؟💔 باباجان حواست هست من پدر ندارم فقط تو پدرمی...😭 بابا
آه از دورے...🖤 کے بشہ بیایے غم و غصہ بہ پایان برسہ...🥀 آه امام زمان خیلے داره دیر میشہ خیلے...🤲🏻
و‌خدایی‌که‌با‌این‌عظمتش! دوستت‌دارد...♥️ بیشتر‌از‌حد‌تصور... • •