eitaa logo
~حیدࢪیون🍃
2.4هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
2.3هزار ویدیو
126 فایل
۞﷽۞ یک روز میاید که به گرد کعبه کوریّ عدو ” علی علی ” میگوییم💚 sharaet📚⇨ @sharaet1400 شرایط nashenasi🕶⇨ @HEYDARIYON3134 ناشناسی refigh🤞⇨ @dokhtaranzeinabi00 @tamar_seyedALI رفیق 🌴¹⁴⁰⁰/ ⁵ /²⁸ پایان↻شهادت ان‌‌شاءالله
مشاهده در ایتا
دانلود
~حیدࢪیون🍃
#Part_154 کیانا و اسما که خرید کرده بودن گوشه‌ی دیوار ایستاده بودن و مشغول صحبت باهم بودند. به سمت
شونه ام رو بر می‌دارم و مشغول شونه زدن موهام میشم بعد بافتن موهام صدای مردها میاد و سر و کله شون پیدا میشه، مانتو م رو با شومیز بلند و خوشگلی عوض می‌کنم و بعد پوشیدن شال کالباسی رنگ از اتاق خارج میشم. همه روی مبل ها نشسته بودند و مشغول صحبت بودن... سلامی زمزمه می‌کنم که نگاه هاشون به سمتم بر می‌گرده و به آرومی جواب سلامم رو میدن. کیانا با خنده میگه: - بچه ها بیاید بازی کنیم. و لبخند مرموزانه ای به مازیار می‌زنه، که مازیار هم همینجوری که سعی داره خندش رو کنترل کنه و جدی باشه میگه: - کیان خانوم شما خانوم ها که همیشه می‌بازید چرا میگی بازی کنیم؟ که جیغ حرصی کیانا در میاد و میگه: - من می‌بازم یا تو؟ بگم بهشون اون کی بود که... که کسری همونطوری که از جاش بلند میشه میگه: - بازی به ما نیومده تهش دعواست پس بی خیال. و به سمت اتاق میره، امیرحسین هم بلند میشه و همراه کسری میره، که کیانا رو به مازیار میگه: - این چشه؟ که مازیار با پوزخند میگه: - هیچی فقط مثل خواهرش یک تخته اش کمه. که کیانا پرتقالی از پرتقال های روی میز بر می‌داره و به سمت مازیار پرت می‌کنه که مازیار جا خالی میده و پرتقال به دیوار می‌خوره و دیوار رو کثیف می‌کنه، رویا رو به من میگه: - ناهار چی بپذیم؟ که کیانا می‌پره وسط و میگه: - چرا همه جا ما باید آشپزی کنیم؟ ناهار امروز با اقایون. و نگاه ویژه ای به مازیار می‌ندازه...
~حیدࢪیون🍃
#Part_155 شونه ام رو بر می‌دارم و مشغول شونه زدن موهام میشم بعد بافتن موهام صدای مردها میاد و سر و
که مازیار میگه: - چرا من رو اینجوری نگاه می‌کنی؟ اون دوتای دیگه هم هستنها من تنها نیستم اینجا. که کیانا میگه: - پاشید درست کنید بهونه الکی هم قبول نیست. و رو به من و رویا و اسما میگه: - پاشید بریم دور بزنیم ببینیم اقایون که از صبح انقدر می‌گفتن بهترن از ما خانوم ها چکار می‌کنند! و رو به مازیار پوزخند می‌زنه، مازیار هم پا میشه و به اتاق میره و ماهم از خونه می‌زنیم بیرون...یکمی راه می‌ریم تا به دریا می‌رسیم. کیانا روی تکه سنگی می‌شینه و میگه: - دیدید چطوری حالش رو گرفتم؟ اگر خواهرش منیژه بفهمه مطمئنم کلم رو کنده. منم کنارش می‌شینم و میگم: - خب تو که دوستش داری چرا حرصش میدی؟ که می‌زنه زیر خنده و میگه: - که قدرم رو بیشتر بدونه... *** حدود ۱ ساعتی روی خاک‌ها می‌شینیم و مشغول صحبت می‌شیم. که کیانا میگه: - من گرسنه ام شد، بیاین بریم بینیم اقایون چکار کردن! که ازجامون بلند می‌شیم و به سمت خونه می‌ریم، امیرحسین و آقا کسری مشغول پختن کباب ها بودن و مازیار هم روی مبل نشسته کیانا تا مازیار رو می‌بینه میگه: - من گفتم گروهی درست کنید چرا شما نشستی؟ که مازیار با چهره‌ی غمگینی به خودش می‌گیره و میگه: - ای مامان کجایی ببینی پسرت دستش رو سوزوند.
مجلس ختم برایت گرفتیم زهرا روضه‌ات را حسن‌ات‌ خواند حسین‌ات غش کرد💔!'
Hamed Zamani Ft Abdolreza Helali - Bibie Bi Haram (128).mp3
5.98M
-ای وای مـادَرم . . -نَفـسی لـکَ الفـِداء💔 -بیـبیِ‌بـی‌حـَرم؛🚶🏿‍♂ |
علۍڪہ‌دیدولۍڪاش‌بعدازاین‌دیگر میان‌شعلہ‌نبیندڪسۍنگارش‌را...!💔» هرشب‌حسن‌درخواب‌میگویدمغیره. . . دست‌ازسرش‌بردار،کُشتۍمادر۾را(:💔.. نمیخواهم‌بِـرَنجانم‌دلت‌رابۍسبب‌اما...!! چگونہ‌مرگـ‌یک‌مادر،چهل‌تن‌متّـهم‌دارد؟!💔
🏴 فرا رسیدن سالروز شهادت حضرت زهرا(س) بر همه ی عشّاق آن حضرت تسلیت باد... [صَلَّی اللهُ عَلَیک یا فاطِمة الزَّهرا(س)] الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ‌بحق‌ حضࢪٺ‌زینب‌ڪبرۍ‌سلام‌الله‌علیها‌ ـ ـ ـ٭ـــ٭ـــ٭ــــــــ🖤🥀ــــــــ٭ـــ٭ـــ٭ـ ـ @Banoyi_dameshgh