eitaa logo
~حیدࢪیون🍃
2.5هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
2.2هزار ویدیو
126 فایل
۞﷽۞ یک روز میاید که به گرد کعبه کوریّ عدو ” علی علی ” میگوییم💚 sharaet📚⇨ @sharaet1400 شرایط nashenasi🕶⇨ @HEYDARIYON3134 ناشناسی refigh🤞⇨ @dokhtaranzeinabi00 @tamar_seyedALI رفیق 🌴¹⁴⁰⁰/ ⁵ /²⁸ پایان↻شهادت ان‌‌شاءالله
مشاهده در ایتا
دانلود
💖✨ 💌 میگفت: خدا هست. خدا دوستمون داره. اینکه تو احساس تنهایی میکنی، این یه احساس کاذبه؛ که حضرت آدم هم این رو احساس کرد و به درخت ممنوعه نزدیک شد. + هیچوقت بخاطر احساس تنهایی به درخت ممنوعه نزدیک نشو! ┄┅┅┄┅<❤️>┅┄┅┅┄ ⇶ @Banoyi_dameshgh ┄┅┅┄┅<☝️🏻>┅┄┅┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
~حیدࢪیون🍃
‹💙› - - و‌شھادت🕊🌷 پاداشِ‌ڪسانيست‌ڪہ🌱 دراين‌روزگار🌏 گوششان‌غبارِدنيانگرفتہ‌باشد✋🏻 وصداىِ‌آسمان‌را‌بشنوند..؛🌻☁️ وشهادٺحياتِ‌عندرب‌است..❤️ 🚎⃟📘¦⇢ •• 🚎⃟📘¦⇢ •• -
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
~حیدࢪیون🍃
#رایحہ_ے_محراب #قسمت_سیزدهم #عطر_یاس #بخش_سوم . !متعجب پرسیدم:متوجہ نشدم! بازرسے؟! اخم ڪرد:بلہ بازرس
. چشم بند سیاهے ڪہ رو چشم هایم‌ نشست،همہ جا تاریڪ شد. ڪمے بعد نہ خبرے از فریادهاے مامان فهیمہ بود نہ خواهش و تمناهاے خالہ ماہ گل و نہ همهمہ ے همسایہ ها. هیچ صدایے نمے آمد جز نفس هاے عصبے آن مرد! در خودم‌ جمع شدم اما وا ندادم،نباید خودم را مے باختم. نباید مے ترسیدم،نباید بغضم را لو مے دادم. براے غیرت حاج بابایم خوب نبود! مدام چهرہ ے حاج بابا مقابل چشم هایم مے آمد،چند دقیقہ ڪہ گذشت صداے مرد افڪارم را در هم ریخت:نمیخواے سوال بپرسے؟! ڪجا مے بریمت؟!‌ چے میشہ و چے نمیشہ؟! لحنش‌ نیش داشت و طعنہ. تمسخر آمیز بود و پیروزمندانہ! آرام جواب دادم:نہ! پوزخند زد:آخہ معمولا دوستات مدام از این سوالا مے پرسن! جوابے ندادم،چند دقیقہ بعد ماشین از حرڪت ایستاد. صداے باز و بستہ شدن در ماشین بہ گوشم خورد. متوجہ شدم بہ مقصد اصلے رسیدہ ایم! مقصدے ڪہ نمے دانستم ڪجاست! شاید زندان قصر،شاید هم ڪمیتہ مشترڪ ضد خرابڪارے! شاید هم مڪان دیگرے ڪہ نامش را نمیدانستم و هرڪسے از وجودش مطلع نبود! نفس عمیقے ڪشیدم،شروع ڪردم بہ خواندن آیت الڪرسے در دلم. خان جون میگفت آیت الڪرسے از آدم محافظت مے ڪند!‌ باز چهرہ ے حاج بابا از زیر این چشم بند سیاہ جلوے چشم هایم نشست. آخ حاج بابا...آخ آتام (پدرم)... اگر مے فهمید دق مے ڪرد! اگر رد خون ڪنار حوض را مے دید جگرش پارہ پارہ مے شد! چہ مے گفت؟!‌ مے گفت ما چہ هستیم؟! اڪبادُنا؟! آری همین را مے گفت! خوب بہ یاد داشتم شش هفت سالہ بودم. با پیراهن صورتے رنگے ڪہ دامنش چین دار بود دور حوض مے چرخیدم و در هر چرخش ڪیفے مے ڪردم ڪه‌ نگو! مامان فهیم موهاے بلندم را خرگوشے بستہ بود. صداے خندہ هایم بہ چند خانہ آن طرف تر مے رسید! حاج بابا لبخند مهربانے بہ صورتم پاشید و بہ سمتم‌ خیز برداشت. جیغ بلندے ڪشیدم و همراہ خندہ هایم بہ سمت خانہ دویدم. آخ...تصدقش بشوم!‌ مے توانست در یڪ حرڪت مرا بگیرد و براے دلخوشے ڪودڪانہ ام این ڪار را نمے ڪرد! بعد از ڪمے تقلا،از پشت در آغوشم گرفت و قلقلڪم داد! خندہ هایم بیشتر شد...عمیق تر و واقعے تر... آنقدر ڪہ نفس ڪم آوردم،بوسہ اے روے گوشم ڪاشت و گفت:اولادُنا اكبادُنا! تو جیگر گوشہ ے منے! قد ڪہ ڪشیدم،حجاب ڪہ ڪردم،پردہ هاے حیا ڪہ بیشتر بین مان جاے گرفت باز گفت:پیغمبرمون گفتہ اولادُنا اڪبادُنا! همین! یعنے هنوز هم "تو جیگر گوشہ ے منی"! . ✍🏻نویسنده:لیلے سلطانے 🖤⃝⃡🖇️• ❥︎--᪥•༻🖤༺•᪥--❥︎ @Banoyi_dameshgh ❥︎--᪥•༻🖤༺•᪥--❥︎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
_اگِھ‌شِھیدانِـہ‌زندِگـۍ‌ڪنۍ شھـٰادَت‌خـودِش‌پِیدات‌‌میڪنِھ‌ لازم‌نیست‌دنبـٰالـِش‌بـِگَردۍ🚶🏻‍♂..! حـٔالاچِـھ‌جَـوون‌بیست‌سـٰالھ‌دَهہ‌ِهفتـٰادۍ باشـۍ‌چِھ‌سَـردارشَصت‌وانـدۍسِالـھ‌ۍِ مو‌سفیـدڪردھ‌ۍجنگ🍂...シ! ''シ ⛑⃟⛽️¦⇢ ⛑⃟⛽️¦⇢ ــ ــ ــ ـــــــ۞ـــــــ ــ ــ ــ ⇢ @Banoyi_dameshgh
۱۶آذر، سالگرد شهادت شهید سید اصغر فاطمی تبار خاطره ای از شهید: سید همیشه در فاز شهدا بود....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💖 اشکاتوخرج‌کن‌رفیق! بروسرِسجادَت‌دوکلمه‌با معبودت‌حرف‌بزن،بگومن‌ازپسِ‌ گناهام‌برنمیام،ازپسِ‌نفسم‌برنمیام‌ منوبخرخدا منوبخرعمه‌جان‌میدونم‌ لایق‌نیسم‌میدونم‌بدترازبدم! 😍🌿
‍ ✅تلنگر 📕دفترچه گناهان یک شهید ۱۶ سال ❣️در تفحص شهدا، دفترچه یک شهید 16 ساله که گناهان هر روزش را می نوشت پیدا شد✍️ ❌گناهان یک هفته او اینها بود ؛ شنبه : بدون وضو خوابیدم .😴 یکشنبه : خنده بلند در جمع 😆 دوشنبه : وقتی در بازی گل زدم احساس غرور کردم .🤔 سه شنبه : نماز شب را سریع خواندم .📿 چهارشنبه : فرمانده در سلام کردن از من پیشی گرفت .🗣 پنجشنبه : ذکر روز را فراموش کردم .☝️ جمعه : تکمیل نکردن ۱۰۰۰صلوات و بسنده به ۷۰۰ صلوات .😔 📝راوی که یکی از بچه های تفحص شهدا بوده می نویسد : ⁉️ دارم فکر می کنم چقدر از یک پسر شانزده ساله کوچکترم... ⁉️ما چی⁉️ ❓کجای کاریم حرفامون شده رساله توجیه المسائل‼️ 1️⃣غيبت… تو روشم ميگم🗣 2️⃣تهمت… همه ميگن🔕 3️⃣دروغ… مصلحتي 4️⃣رشوه... شيريني🍭 5️⃣ماهواره... شبکه هاي علمي📡 6️⃣مال حرام ... پيش سه هزار ميليارد هیچه💵 7️⃣ربا...💸 همه ميخورن ديگه🚫 8️⃣نگاه به نامحرم... يه نظر حلاله 9️⃣موسيقي حرام...🎼 ارامش بخش🔇 🔟مجلس حرام... يه شب که هزار شب نميشه❌ 1️⃣1️⃣بخل... اگه خدا ميخواست بهش ميداد 💰 پیکرشون موند سوریه و برگشتن ؛من الان تو اینم که چطور کم تر گناه کنیم