6.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️ای عشق دلافروز،
دل من به تو گرم است...🌹
13.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️روایت کمتر شنیده شده حاج قاسم از نقش مهم توصیههای مقام معظم رهبری در پیروزی بزرگ لبنان در جنگ ۳۳ روزه
بسیار بسیار زیبا و امیدبخش✅
حتما ببینید دوستان 🌹
#خامنهای_عزیز_ایران
#مکتب_پیروز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️خسته شدین از بس دستاوردهای دولت آقای رئیسی رو از زبون من شنیدین؟؟
اشکالی نداره؛✋🏻
✅حالا یکبار هم از زبون دشمنان ایران بشنوید!! شهرام همایون گزارش میدهد!!!👆🏻😅
#ایران_مقتدر_قوی 🇮🇷
#دیپلماسی_افتخار
#دولت_انقلابی
"بنده خدا"
6.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 آیا کشور ما در جنگ است؟
🔺امروز تقابل بین دو جبهه است؛
🔺میدان جنگ را چگونه تبیین کنیم؟
Tafsir E Hamd 28_برش.mp3
3.61M
تفسیر سوره حمد 28
آیت الله جوادی آملی
💜بخش اول
حجم : 3 مگابایت
زمان : 15 دقیقه
Tafsir E Hamd 28_برش_1.mp3
3.62M
تفسیر سوره حمد 28
آیت الله جوادی آملی
💜بخش دوم
حجم : 3 مگابایت
زمان : 15 دقیقه
╲\╭┓
╭ 🍃🌺﷽🌺🍃
┗╯\╲
🔴 جلسه 28
🔵 بخش اول
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمين الرحمن الرحيم
مالك يوم الدين اياك نعبد و اياك نستعين
اهدنا الصراط المستقيم
اوصاف صراط و استناد آن به خداي سبحان
در آيهٴ مباركهٴ «اهدنا الصراط المستقيم»﴿1﴾ مطالبي است كه مقداري از آنها را عنايت فرموديد. صراط گاهي متصف ميشود به استقامت، ميگوييم صراط مستقيم. گاهي به «صراط سوي» كه «صراط مستوي» است، متصف ميشود كه فرمود اينها «اصحاب الصراط السوي»اند. گاهي از صراط به عنوان «سواء السبيل» ياد ميشود. گاهي متصف ميشود به «سبيل الرشد». اين اوصافي است كه خداي سبحان در قرآن براي صراط ياد كرده است. معناي مستقيم بودن هم اين است كه بين اجزاي اين واحد نه تخلف است و نه اختلاف؛ كه فرق اختلاف و تخلف هم گذشت. گاهي صراط به خداي سبحان استناد پيدا ميكند، ميگوييم اين صراط خداست، صراط الله. كه قرآن صراط را به خدا نسبت داد. اسناد صراط به الله، هم براي آن است كه اين صراط را الله تنظيم كرده است و هم براي آن است كه پيمودن اين صراط انسان را به لقاي الله ميرساند. پس از اين دو جهت صراط به خدا استناد دارد، صراط الله است. چه اينكه سبيل الله هم گفته شده است و مانند آن.
اتحاد سالك و صراط
عمده اسنادي است كه صراط به سالكان خود دارد. ميگويند اين صراط مؤمنين است. صراط انبياست. اسناد اين صراط به سالك اين صراط، آن محل بحث است. چه اينكه در همين سورهٴ مباركهٴ فاتحه صراط را به سالكان صراط استناد داد. فرمود: «صراط الذين أنعمت عليهم»﴿2﴾ راه مُنعَم عليهم. كه اين راه را به اينها نسبت داد. اسناد راه به سالك غير از اسناد راه است به خداي راه. اسناد راه به سالك براي آن است كه راهي اين راه را طي ميكند. اسناد راه به سالك نه براي آن است كه يك راهي موجود است در خارج و اين سالك آن راه موجود را ميپيمايد. اصولاً راه هميشه بالقوه موجود است و راهي با آن رفتن آن راه را از قوه به فعليت ميآورد و با خود متحد ميكند در نتيجه به او متصف ميشود.
معناي صحيح حركت در مقولهٴ «كمّ» و «كيف» و «أين»
بيان ذلك اين است كه هميشه مسافت به وسيلهٴ خود متحرك به فعليت ميرسد، نه اينكه در خارج موجود باشد. مسافت از متحرك جدا و بيگانه نيست. مثلاً هر درخت كه در كم حركت ميكند، نه اين است كه يك كميتي در خارج موجود باشد و درخت در اين كميّت حركت كند. بلكه درخت با حركت، كميّت و نمو را به فعليت ميآورد و خود به اين نمو و كميّت متصف ميشود، ميگوييم درختي است دو متري، يا درختي است ده متري و مانند آن. اينطور نيست كه كميّت و نمو بالفعل موجود باشد و درخت در اين كميت موجود، حركت كند. يا ميوه كه در رنگ و طعم حركت ميكند، اينطور نيست كه اين كيفيتها موجود باشد و ميوه در اين كيفيتهاي موجود سير كند. بلكه سير ميكند و كيفيت ميسازد. حركت ميكند و رنگ و طعم را توليد ميكند و با خود متحد ميكند و با او متصف ميشود، ميگوييم سيبي خوشرنگ و سيبي معطر. و همچنين در حركتهاي وضعي يا حركتهاي اَيْني در حركتهاي اَيْني انسان در مكان حركت نميكند، در أين حركت ميكند. أين نسبت حاصلهٴ اين متمكن است به مكان. و گر نه حركت در أين است نه در مكان. اصولاً حركت در مسافت به اين معنا نيست كه مسافت بالفعل موجود است و متحرك در مسافتِ بالفعل موجود بوده، حركت كند. بلكه حركت ميكند و مسافت ميسازد. ما مسافت را از حركت او ميفهميم و در خارج به وسيلهٴ حركت مسافت به فعليت ميرسد. و گرنه يك سلسله برنامههاي كلي براي مسافت تنظيم شده است كه اگر درخت بخواهد رشد كند، راهش اين است و ميوه بخواهد ترقي كند، راهش آن. اما كيفيتها و كميتها و ديگر مسافتها، اينها با حركت توليد ميشوند نه اينكه اينها بالفعل موجود باشند و متحرك در اينها حركت كند.
╲\╭┓
╭ 🍃🌺﷽🌺🍃
┗╯\╲
🔴 جلسه 28
🔵 بخش دوم
معناي حركت در اعتقاد، اخلاق و عمل
در حركتهاي اعتقادي و اخلاقي و عملي هم اينچنين است. اگر اينها را ما كيفيات نفسانيّه بدانيم. اخلاق را، اوصاف را، كيفيتهاي نفسانيه بدانيم، اينطور نيست كه قبلاً عدالتي، تواضعي، شجاعتي، سخاوتي، مانند آن موجود باشد، آنگاه نفس انساني در اين اوصاف حركت كند. اينطور نيست. بلكه نفس انساني كه مدبر بدن است حركت ميكند، با حركتش اين اوصاف را ميپروراند، اين مسافتها را توليد ميكند، بعد با اينها متحد ميشود و بعد با اينها متصف خواهد شد. و اگر اينها را جواهر حقيقي بدانيم، نه كيفيات نفسانيه، آنگاه برداشت عوض خواهد شد، نحوهٴ سير انسان در عقايد و اخلاق و اعمال عوض ميشود.
عينيت بخشيدن به دين
اين صراط مستقيمي كه طبق آيهٴ سورهٴ انعام همان دين خداست كه «قل انني هداني ربي الي صراط مستقيم دينا قيماً»﴿3﴾؛ اين صراط مستقيمي كه همان دين است، آيا بالفعل در خارج موجود است؟ انسان در اين دين موجود حركت ميكند؟ يا انسان قبل از حركت يك سلسله دستورات كلي از دين ياد گرفته است، عمل ميكند كه دين را عينيت ببخشد. وقتي دين را عينيت بخشيد با او متحد ميشود و با او متصف ميشود و ميشود متدين و مؤمن همانطوري كه درخت مسافت را توليد ميكند بعد به آن مسافت توليد شده با آن مسافت متحد ميشود و متصف. سيب آن مسافت را توليد ميكند بعد با او متحد ميشود، و بعد با او متصف ميگوييم سيب معطر. دين در خارج موجود است. و انسان در دين موجود حركت ميكند يا دين يك مجموعه قوانيني است انسان با حركت اين قوانين را عينيت ميبخشد و پياده ميكند. اينچنين نيست كه يك راهي در خارج باشد به نام دين و انسان آن راه موجود را برود. بلكه يك دستوراتي است كلي اين دستورات كلي يك سلسله قوانيني است در ذهن ما با عمل كردن اين قوانين را عينيت ميبخشيم و در خارج موجودش ميكنيم. اگر چنانچه اين در خارج موجود نيست به وسيلهٴ رفتن موجود ميشود، بين اين راه كه خود اين رونده توليد كرد با خود اين رونده يك پيوند وجودي است. وقتي پيوند وجودي شد، با او متحد خواهد شد وقتي با او متحد شد با او متصف ميشود. وقتي با او متصف شد ميشود اين صراط را به اين سالك نسبت داد، گفتيم سبيل مؤمنين است و «صراط الذين انعمت عليهم»﴿4﴾ است.
اهل بيت﴿عليهم السلام﴾ صراط مستقيماند
و اگر ما اين بحثها را يك قدري دقيقتر ديديم، خود سالك را با اين مسلك يعني با اين راه يكي ديديم، آن كس كه اول تا آخر دين را به خوبي فهميد و به خوبي عمل كرد، خود ميشود صراط مستقيم اينكه در روايات ما دربارهٴ اهل بيت (عليهم السلام) آمده است فرمود، «والله نحن الصراط المستقيم»﴿5﴾، يا دربارهٴ حضرت امير (سلام الله عليه) آمده است كه «علي هو الصراط المستقيم»﴿6﴾ است، مثل آن است كه شما ميگوييد اين ميوه معطر است. اين ميوه با حركت عطر توليد كرد و با او متحد شد و در نتيجه با او متصف شد. پيوند يك راهي با صراط مستقيم، قويتر از پيوند يك سيب با رنگ و بوي اوست. اين با جان او ارتباط دارد. امّا رنگ و بو با بيرون از ذات او در ارتباطند. صراط آن مسافت الي اللهي است كه سالك الي الله با حركت، آن مسافت را به فعليت ميرساند و با او متحد ميشود و در نتيجه با او متصف خواهد شد و خود ميشود صراط. اگر اين راه به سالكان اين راه استناد داده شد، مثل آن است كه اوصاف يك ميوه را شما به ميوه نسبت داديد. و اگر سالكي به حق اين راه را تشخيص داد و به حقيقت طي كرد، خود عين صراط مستقيم ميشود و اگر رواياتي دربارهٴ اهل بيت (عليهم السلام) آمده است كه اينها صراط مستقيمند، اين مجاز نيست اين حقيقت است. و اگر دربارهٴ حضرت امير (سلام الله عليه) آمده است كه «علي هو الصراط المستقيم»﴿7﴾ اين حقيقت است نه مجاز، راه جداي از رونده نيست
╲\╭┓
╭ 🍃🌺﷽🌺🍃
┗╯\╲
🔴 جلسه 28
🔵 بخش سوم
انسان يا صراط مستقيم ميشود، در صورتي كه به دين عمل كند، يا خود سبيل غيّ ميشود، يا سبيل طاغوت ميشود، كه خود سبيل طاغوت است در صورتي كه از دين برگردد. و اگر كسي از دين برگشت، خود سبيل طاغوت هست و خود به اين طغيان متصف ميشود و در قيامت معلوم خواهد شد كه او يك طغياني بود ممثل كه «و اما القاسطون فكانوا لجهنم حطبا»﴿8﴾ كه خود شخص قاسط خود شخص ظالم، ميشود هيزم افروخته يك هيزم نسوز. هيزمهاي دنيا هيزمي هستند كه سوخته ميشوند و تبديل به خاكستر ميشوند و از بين ميروند اما اين ظالمي كه تبديل شده است به يك هيزم، اين هيزم دائماً مشتعل است بدون اينكه خاكستر بشود. يك اينچنين چيزي خواهد شد. خود انسان با اين راه متحد ميشود. نه راه يك امر بيگانهاي باشد، انسان جداي از راه باشد، گاهي اين راه را طي كند گاهي طي نكند، و اگر چنانچه راه را طي نكرد، راه بدي را رفت يك وصف بيروني باشد براي او يك امر جدايي باشد نظير راههاي اعتباري. اينچنين نيست اين راه با خود انسان يكسان خواهد شد.
تفاوت اسناد صراط به خداي سبحان و راهيان آن
اين راه اگر با خود سالك متحد است پس مي شود اين راه را به سالك اين راه استناد داد، گفت سبيل مؤمنين. «صراط الذين انعمت عليهم»﴿9﴾. اگر كاملاً انسان اين راه را تا آخر طي كرد، خود ميشود صراط مستقيم. لذا در روايات آمده است كه «الصراط، صراطان؛ صراط في الدنيا فهو الامام المعصوم (عليه السلام) و صراط في الاخرة فهو الممدود علي جهنم»﴿10﴾. اگر انسان به دين، به كنه دين رسيد و عمل كرد خود يك دين ممثل است. خود ميشود ميزان اعمال، كه فرمودند «نحن الموازين القسط»﴿11﴾. امام ميزان اعمال است نه اينكه اين مجاز باشد يا استعاره باشد يا تشبيه و كنايه باشد. هميشه راه با راهي متحد است و صفت اوست. و اگر راه، راه جسماني بود، ارتباط ضعيف است و اتصاف هم ضعيف. مثل آن است كه ميگوييم درخت نمو دارد و آن سيب معطر است. و اگر راه معنوي بود، ارتباط راه با سالك قويتر است، در نتيجه اكتساب سالك به اين راه بيشتر، خود عين راه خواهد شد. بنابراين راه را ميتوان به خود آن راهيان هم نسبت داد و اين در آن امر قبلي بيان شد كه راه به خداي سبحان استناد دارد، از آن جهت كه اين راه را كه دين هست، خداي سبحان مبدأ فاعلي اوست اين راه را تنظيم كرده است و پيمودن اين راه هم انسان را به لقاي حق ميرساند. به اين دو جهت راه به خدا استناد دارد. اما استناد راه به سالك غير از استناد راه است به خداي سبحان. خداي سبحان آفرينندهٴ اين راه است و مقصد اين راه، اما سالك با خود اين راه متحد است. بنابراين اين چنين نيست كه انسان عملي كه انجام داد جداي از انسان باشد. آن ظهورِ همين است. اعمال انسان در آخرت به آن صورت ظهور ميكند. آن مباين با آن نيست. آنچه كه در دنيا به عنوان صراط مستقيم هست، در آخرت به آن صورت ظهور ميكند.
نصيحت حضرت رسول اكرم﴿صلي الله عليه وآله وسلّم﴾
در حديث شريفي كه به عنوان نصيحت رسول خدا ﴿عليه آلاف التحيه و الثناء﴾ به آن وفد بنيقيس فرمود، ملاحظه ميفرماييد. از بني قيس وختي يعني هيأتي آمدند حضور رسول خدا (عليه آلاف التحيه و الثناء) به حضرت عرض كردند: ما را نصيحت كنيد. حضرت شروع كرد به اينكه: «ان مع العز ذلا، ان مع الحياة موتاً»*﴿12﴾ و مانند آن. فرمود هر عزتي، ذلتي دارد. هر زندگي، مرگي دارد و مانند آن. آنگاه فرمود: اينچنين شما نپنداريد كه وقتي مرديد يك جسمي به خاك ميرود، بدانيد كه هر كسي ميميرد رفيقي دارد كه با رفيق به خاك ميرود. فرمود: تو وقتي خطاب كرد، فرمود: وقتي ميميري كسي با توست كه «يدفن معك و هو حي و تدفن معه و أنت ميت... و لاتحشر إلاّ معه»﴿13﴾؛ با تو كسي هست كه تو مردهاي و او زنده است، او در قبر هم با توست. با او محشور ميشوي. با او در برزخي. وقتي وارد قبر ميشوي او زنده است و تو مردهاي. باهم هم محشور ميشويد «و هو فعلك»﴿14﴾