هر کجا کردم محبت غرق محنت شد دلم ،
یا من این حکمت ندانم یا محبت باب نیست ..
قلم لال است اما مینویسم داستانش را ،
من و مدح علی؟! حتی نمیبردم گمانش را ..
علی را بی خدا اصلاً ، خدا را بی علی هرگز ،
نه میخواهم چنینش را ؛ نه میخواهم چنانش را .
نه تنها مجلس خود را ؛ بنا بر گفتهئ احمد ،
مزین کرده با نام علی شیعه اذانش را ..
بهقربان وجودی که وجودم از وجود اوست ،
چنان میخواهمش آری که هر موجود جانش را ..
خدا فرموده قبل از خلقت عالم علی بودهاست ،
و من اصلاً نمیفهمم مکانش را ، زمانش را ..
بگویم فاش حیدر کیست ؛ ممسوس خداوند است ،
زبانم تند میراند که میگیرم عنانش را ..
همیشه از خودم میپرسم و هربار میمانم ،
چگونه شکر باید کرد لطف بیکرانش را ..
ضریحش که به جای خود ، دلم آنقدرها تنگ است ،
کسیکه یاعلیگفته است میبوسم دهانش را ..
زمان خطبهخوانی ، او سخنران نه ، سخندان است ،
که منبر میبرد حظ شیوهی فنّ بیانش را .