شب معراج طاها مرتضی را در فلک میجست ،
ندا آمد : حبیب ما ، بیا بالا علی با ماست ..
به شیطان بزرگ و کوچک دوران بگو ما را ،
هراسی نیست از تهدید آمریکا ، علی با ماست ..
بـ𓂆ـراےاو
ترک دارد دلم همچون انارِ آخرِ پاییز ..
دو قدم مانده که پاییز به یغما برود ..
پرسیدم از علامه ای مقصودت از تحصیل چیست ؟
گفت : باشد اعتباری ، در حرم خاکم کنند ..
روز مادر که همه خانهی مادر بروند ،
لیک سادات بدانند که از کوچه گذر باید کرد !
جز در خانهی تو ، هیچ کجا خیری نیست ؛
هر چه خیر است حسین جان به در خانهی توست ..