eitaa logo
بصائر
1.1هزار دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
5.2هزار ویدیو
59 فایل
بیانات #مقام_معظم_رهبری 💠شناخت زمان، شناخت نیاز، شناخت اولویّت، شناخت #دشمن، شناخت دوست، شناخت وسیله‌اى که در مقابل دشمن باید به کار برد؛ این شناخت‌ها؛ #بصیرت است. ۱۳۹۳/۹/۶ مسئول تبادلات 👇 @ALEE313
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 نابودی هویت زن و دختر اصیل و نجیب ایرانی حاصل زیست مجازی یله و رها در یک دهه گذشته است.... یه عده هم رفته بودند اینستاگرام را فتح کنند فقط بچه های معصوم مردم را بردند آنجا در وسط میدان جنگ قربانی کردند و البته خودشان به بهانه کار در فضای مجازی دکان خوبی راه انداخته بودند.... از این نکات که بگذریم .... اما خواهری که موی سر پریشان کرده ای و برادری که راضی به کشف حجاب ناموست شده ای نکته ای هم با شما دارم: این آخر داستان نخواهد بود و آن آزادی کذایی که شما را تشنه اش کرده بودند تا کشف حجاب کنید به پریشان کردن مو ختم نخواهد شد . آنها تا زنان و دختران این مرز و بوم را لخت و برهنه کامل نکنند ول کن نخواهند بود و شما دیدید که چگونه برخی زنان لیدر برانداز خود را کاملا برهنه کردند و اندام های زنانه خود را به نمایش گذاشتند. دلخوش به این موی پریشان نباش که در مرحله بعد تو را کاملا برهنه می‌خواهند... @Basaerr313
_های_ نهج البلاغه 💠وقت شناسی سیاسی ا 💠پس از رحلت پیامبر عظیم الشأن اسلام (صلی الله علیه و اله و سلم) و پیش آمدن ماجرای سقیفه بنی ساعده و انتخاب ابوبکر، جمعی از بنی هاشم که در میانشان، عباس عموی پیامبر (صلی الله علیه و اله و سلم) نیز بود، همراه ابوسفیان، به حضور علی (علیه السلام) آمدند و از آن حضرت درخواست کردند که به عنوان خلیفه رسول خدا (صلی الله علیه و اله و سلم ) با او بیعت نمایند. حتی ابوسفیان افزود: «اگر اجازه دهی با سپاهی فراوان، پیاده و سواره از تو حمایت می کنیم!» 💠امیرمؤمنان که سابقه سوء ابوسفیان را می دانست و شرائط را مساعد نمی دید در پاسخ آن ها سخنی فرمود که در نهج البلاغه در خطبه 5 آمده است. 💠نخست فرمود: ای مردم! امواج کوه پیکر فتنه ها را با کشتی های نجات درهم بشکنید، و به اختلاف و پراکندگی دامن نزنید. و در پایان فرمود: و مجتنی الثّمره لغیر وقت ایناعها کالزّارع بغیر ارضه: «دست انداختن به میوه ای که هنوز نرسیده، مانند بذر پاشی در زمین شوره زار و نامساعد می باشد». 💠امام علی (علیه السلام) با این بیان، توجه داد که در انقلاب های عظیم، باید به شرائط و آمادگی ها توجه داشت، و با توجه به جوانب کار، آن چه برای اسلام مهم تر است، به آن اقدام کرد ،و به افراد مشکوک، اعتماد نکرد. 📚 شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 1، ص 218 ـ 221. 💠منبع :سایت تبیان ✅با ما همراه شوید⏬👌⏬ 👇 ☆~☆~☆~☆~☆~ 🆔@Basaerr313 ☆~☆~☆~☆~☆~ 🍀🔷🔷🌸🍀🌸🔷🔷🍀
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷رابطه باامام زمان( عج) 🌷استاد عالی 👌👌 ☘💟🆔 @Basaerr313💡🍀
بصائر
🔷رابطه باامام زمان( عج) 🌷استاد عالی #بسیار_زیبا_و_شنیدنی 👌👌 #امام_زمان #توسلات_مهدوی
🔴 🔴 ✅ این داستان، واقعیست👇👇 🍃⭕️خدمت به مادر، مرا مورد عنایت امام زمان قرار داد⭕️🍃 جوان بود و بسیار خوش‌سیما و شیک‌پوش. برای خودش کسی بود و رفت و آمدی داشت. با آن‌که در یک خانواده روحانی متولد شده بود، ولی میل و اشتیاقش، او را به سوی علوم دنیوی کشیده بود. 🔸هوش بالایی داشت و تحصیل را با جدیت دنبال می‌کرد. تمام هدفش این بود که بتواند بورسیه اعزام به خارج را دریافت کند و در یکی از کشورهای اروپایی، ادامه تحصیل دهد. 🔹این داستان، به سال‌های دور بر می‌گردد؛ در آن زمان، فقط عده کمی می‌توانستند بورسیه تحصیلی بگیرند و به کشورهای اروپایی اعزام شوند؛ لذا بسیاری از جوان‌ها در تلاش بودند تا قرعه، به نام آن‌ها بیفتد. بالاخره نام این جوانِ خوش‌سیما از قرعه فال بیرون آمد: «فخر تهرانی»! 🔸می‌گویند روز اعزام، به عللی که فقط خدا می‌داند، کمی دیر به فرودگاه رسید. هواپیما پرواز کرد و این جوان جویای نام، از پرواز جا ماند. هیچ راهی دیگر وجود نداشت. ناراحت و غمگین، از فرودگاه برگشت. آن همه تلاش و کوشش و تکاپو به هدر رفته بود. یأس و ناامیدی وجودش را پر کرد و شعله‌های آرزو، در دلش به خاموشی ‌گرایید. 🔹روزی از روزها، در یکی از خیابان‌های تهران و در حالی‌که غرق در تفکر بود، با یکی از مقربان درگاه حضرت مهدی (عجّل‌الله تعالی فرجه الشریف) روبه‌رو شد: «آشیخ مرتضی زاهد» رحمة الله علیه. بر کسی معلوم نشد که در آن دقایق سرنوشت‌ساز، چه سخنانی بین آشیخ مرتضای زاهد و فخر تهرانی رد و بدل گشت و شیخ، با آن نگاهِ اسرارآمیزش چگونه جوانِ تهرانی را به دام عشق انداخت. اما در همان ملاقات نخست، فخر تهرانی یک‌باره به انسانی دیگر تبدیل شد. تمام لباس‌های شیک و مدّ روز را کنار گذاشت؛ عبایی بر دوش انداخت و حال و هوایی دیگر پیدا کرد. برقِ عشق حضرت مهدی عجّل‌الله تعالی فرجه الشریف، در جان فخر تهرانی، آتش انداخت و او را در مدار جذبه آقای عالمیان، حضرت صاحب الامر عجل الله تعالی فرجه الشریف قرار داد. 🔸او که سراپا عشق و آتش و عطش شده بود، راهِ پر خوف و خطرِ عشق را به سرعت طی ‌کرد و راه صد ساله را، یک شبه پشت سر گذارد. کار او در عاشقی به جایی رسید که خیلی زود، مورد عنایت حضرت صاحب الامر عجل الله تعالی فرجه الشریف قرار گرفت و به محضر ایشان، شرف‌یاب شد. 🔹در خاطرات حضرت آیت الله بهاءالدینی آمده است كه فرموده‌اند: حاج آقا فخر تهرانی آدم به دردخوری است و سپس ادامه می دهند كه: امسال در مكه معظمه در مجلسی كه امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تشریف داشتند، اسم افرادی برده شد كه مورد عنایت آقا بودند، از جمله حاج آقا فخر بود. 🔸موقعی كه از حاج آقا فخر سوال می‌شود كه: چه كرده‌ای كه مورد عنایت حضرت، واقع گشته‌ای؟جواب می دهد كه: كاری نكرده‌ام جز این كه مدت‌هاست خدمتگزار مادر پیر و زمین گیرم شده‌ام و تمام امور، حتی حمام و دستشویی او را خود به عهده گرفته‌ام. گمان می كنم، خدمتم به مادر، مرا مورد عنایت آقا قرار داده است. پ.ن: نام واقعی ایشان «سید ذبیح‌اللّه قوامی» بوده ولی به نام «حاج آقا فخر تهرانی» معروف بودند. 👌👌 ☘💟🆔 @Basaerr313💡🍀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☝️ 🔴 اگر گناه هم کردید، از ما رو برنگردانید ...‼️ 🎙استاد 🌺حضرت رسول اکرم (ص) : بدانید هیچ چیزی مؤمن را به خدا نزدیک نمی کند، مگر آنکه : ⇦ نماز شب ، ⇦ تسبیح و تهلیل گفتن ، ⇦ استغفار و گریه های نیمه شب ، ⇦ خواندن قرآن تا طلوع فجر ، ⇦ متصل نمودن نماز شب به نماز صبح ، پس هر که چنین باشد ، او را بشارت می دهم به فراوانی روزی که بدون رنج و زحمت و زور بازو به دستش آید . 📙 ارشاد القلوب ، ج 2 ، ص 17 ☘💟🆔 @Basaerr313💡🍀
⭕️ تفاوت با پلیس ایران را احساس کنید‼️👆 +❌ 🔴 نه براتون هشتگ زدن، نه اعتراضات خیابونی براتون تشکیل دادن، نه باهاتون همدردی کردن، چون شما توی ایران نیستید که بخان جو سازی بکنن :))‼️‼️‼️ ☘💟🆔 @Basaerr313💡🍀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥⭕️حواشی خبر جنجالی ایران از جام جهانی حذف شد؟ تهدید قطر با پهباد های شاهد؟ نامه محرمانه فیفا و …خیانت بازیکنان… ۳دقیقه وقت بگذارید و با دقت مشاهده کنید 🆔@Basaerr313
🌷🌷🌷 این داستان فوق العاده زیباست و میتونه تاثیر زیادی روی روابط خانوادگی شما داشته باشه ته پیازو رنده رو پرت کردم توی سینک، اشک از چشمو چارم جاری بود. در یخچال رو باز کردم و تخم مرغ رو شکستم روی گوشت، روغن رو ریختم توی ماهی تابه و اولین کتلت رو کف دستم پهن کردم و خوابوندم کف تابه برای خودش جلز جلز خفیفی کرد که زنگ در رو زدند. پدرم بود. بازم نون تازه آورده بود. نه من و نه شوهرم حس و حال صف نونوایی نداشتیم. بابام می گفت: نون خوب خیلی مهمه. من که بازنشسته ام، کاری ندارم، هر وقت برای خودمون گرفتم برای شما هم می گیرم. در می زد و نون رو همون دم در می داد و می رفت. هیچ وقت هم بالا نمی اومد. هیچ وقت. دستم چرب بود، شوهرم در را باز کرد و دوید توی راه پله. پدرم را خیلی دوست داشت. کلا پدرم از اون جور آدمهاست که بیشتر آدمها دوستش دارند، این البته زیاد شامل مادرم نمی شود. صدای شوهرم از توی راه پله می اومد که به اصرار تعارف می کرد و پدر و مادرم را برای شام دعوت می کرد بالا. برای یک لحظه خشکم زد. ما خانوادۀ سرد و نچسبی هستیم. همدیگه رو نمی بوسیم، بغل نمی کنیم، قربون صدقه هم نمیریم و از همه مهم تر سرزده و بدون دعوت جایی نمیریم. اما خانواده ی شوهرم اینجوری نبودن، در می زدند و میامدند تو، روزی هفده بار با هم تلفنی حرف می زدند. قربون صدقه هم می رفتند و قبیله ای بودند. برای همین هم شوهرم نمی فهمید که کاری که داشت می کرد مغایر اصول تربیتی من بود و هی اصرار می کرد، اصرار می کرد. آخر سر در باز شد و پدر مادرم وارد شدند. من اصلا خوشحال نشدم. خونه نا مرتب بود، خسته بودم. تازه از سر کار برگشته بودم، توی یخچال میوه نداشتیم. چیزهایی که الان وقتی فکرش را می کنم خنده دار به نظر میاد اما اون روز لعنتی خیلی مهم به نظر می رسید. شوهرم توی آشپزخونه اومد تا برای مهمان ها چای بریزد و اخم های درهم رفته ی من رو دید. پرسیدم: برای چی این قدر اصرار کردی؟ گفت: خوب دیدم کتلت داریم گفتم با هم بخوریم. گفتم: ولی من این کتلت ها رو برای فردا هم درست می کردم. گفت: حالا مگه چی شده؟ گفتم: چیزی نیست؟ در یخچال رو باز کردم و چند تا گوجه فرنگی رو با عصبانیت بیرون آوردم و زیر آب گرفتم. پدرم سرش رو توی آشپزخونه کرد و گفت: دختر جون، ببخشید که مزاحمت شدیم. میخوای نونها رو برات ببرم؟ تازه یادم افتاد که حتی بهشون سلام هم نکرده بودم. پدر و مادرم تمام شب عین دو تا جوجه کوچولو روی مبل کز کرده بودند. وقتی شام آماده شد، پدرم یک کتلت بیشتر بر نداشت. مادرم به بهانه ی گیاه خواری چند قاشق سالاد کنار بشقابش ریخت و بازی بازی کرد. خورده و نخورده خداحافظی کردند و رفتند و این داستان فراموش شد و پانزده سال گذشت. پدر و مادرم هردو فوت کردند. چند روز پیش برای خودم کتلت درست می کردم که فکرش مثل برق ازسرم گذشت: نکنه وقتی با شوهرم حرف می زدم پدرم صحبت های ما را شنیده بود؟ نکنه برای همین شام نخورد؟ از تصورش مهره های پشتم تیر می کشد و دردی مثل دشنه در دلم می نشیند. راستی چرا هیچ وقت برای اون نون سنگک ها ازش تشکر نکردم؟ آخرین کتلت رو از روی ماهی تابه بر می دارم. یک قطره روغن می چکد توی ظرف و جلز محزونی می کند. واقعا چهار تا کتلت چه اهمیتی داشت؟ حقیقت مثل یک تکه آجر توی صورتم می خورد. حالا دیگه چه اهمیتی داشت وسط آشپزخانه ی خالی، چنگال به دست کنار ماهی تابه ای که بوی کتلت می داد، آه بکشم؟ چقدر دلم تنگ شده براشون. فقط، فقط اگر الان پدر و مادرم از در تو می آمدند، دیگه چه اهمیتی داشت خونه تمیز بود یا نه، میوه داشتیم یا نه.چرا همش میخواستم همه چی کامل باشه بعد مهمون بیاد همه چیز کافی بود، من بودم و بوی عطر روسری مادرم، دست پدرم و نون سنگک. پدرم راست می گفت که: نون خوب خیلی مهمه. من این روزها هر قدر بخوام می تونم کتلت درست کنم، اما کسی زنگ این در را نخواهد زد، کسی که توی دستهاش نون سنگک گرم و تازه و بی منتی بود که بوی مهربونی می داد. اما دیگه چه اهمیتی دارد؟ چیزهایی هست که وقتی از دستش دادی اهمیتشو می فهمی. «زمخت نباشیم». زمختی یعنی: ندانستن قدر لحظه ها، یعنی نفهمیدن اهمیت چیزها، یعنی توجه به جزییات احمقانه و ندیدن مهم ترین ها @Basaerr313
🔷# حدیث روزانه 🔶حضرت علی علیه السلام: 🔶سرّ تو اسیر توست و هنگامى که آن را افشا کنى تو اسیر آن خواهى شد». 📚غررالحکم، ص 320، ح 7415 🔷بعضى افراد هستند که مى گویند ما سرّ خود را فقط به دوستان صمیمى مى گوییم غافل از این که آن دوستان صمیمى نیز دوستان صمیمى دیگرى دارند و به گفته سعدى: رازى که نهان خواهى با کس در میان منه; گرچه دوست مخلص باشد که مر آن دوست را نیز دوستان مخلص باشند همچنین مسلسل: 🌱خامشى به که ضمیر دل خویش با کسى گفتن و گفتن که مگوى 🌱اى سلیم! آب ز سر چشمه ببند که چو پر شد نتوان بستن جوى 🔷با ما همراه شوید⏬⏬ 👇 ☆~☆~☆~☆~☆~ 🆔@Basaerr313 ☆~☆~☆~☆~☆~
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭕️عظمت امر به معروف و نهی از منکر⭕️ 🔵امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام: 💢ما أعمال البرّ كلّها و الجهاد فى سبيل الله، عند الامر بالمعروف و النهى عن المنكر، الا كنفثة فى بحر لُجّى. 💢تمامى اعمال و كارهاى نيك، حتى جهاد در راه خدا، در برابر امر به معروف و نهى از منكر، مانند قطره اى در مقابل يك درياى بزرگ و پهناور است. 📚 نهج‌البلاغه حکمت 374 ☘💟🆔 @Basaerr313
بصائر
🔴 #نشـــــــــر_حداکثری🔴 ✅ این داستان، واقعیست👇👇 🍃⭕️خدمت به مادر، مرا مورد عنایت امام زمان قرار دا
. . ⭕️🔵حتمااااا بخوانید🔵⭕️ 🔴میگن هرجا میریم آخوندا دست از سرما برنمیدارن... 👇 ✨﷽✨ 🌼🔹یکی از اساتید ریاضی دانشگاه تهران نقل می‌کرد: ✍قرار بود به همراه جمع منتخبی از اساتید و نخبگان ریاضی برای شرکت در کنفرانسی بین المللی به یکی از کشورهای غربی بریم. وقتی سوار هواپیما شدم دیدم یه روحانی تو هواپیماست. به خودم گفتم بفرما؛ اینا سفر خارجی هم ما رو ول نمی‌کنن! رفتم پیشش نشستم بهش گفتم حاج آقا اشتباه سوار شدید مکه نمیره! گفت: می‌دانم. گفتم حاجی قراره ما بریم کنفرانس علمی شما اشتباهی نیاین! گفت: می‌دانم. دیدم کم نمیاره..... جدیدترین و پیچیده‌ترین مساله ریاضیمو که قرار بود تو کنفرانس مطرح کنم داخل برگه نوشتم دادم بهش، گفتم شما که داری میای کنفرانس بین المللی ریاضی اونم تو یه کشور خارجی حتما باید ریاضی بلد باشید. اگر ریاضی بلدید این سوال رو حل کنید، برگه رو بهش دادم و خوابیدم. از خواب که بیدار شدم دیدم داره یه چیزایی تو برگه می‌نویسه. گفتم حاجی عجله نکن اگه بعدا هم حلش کردی من دکتر فلانی هستم از دانشگاه تهران. جوابشو بیار اونجا بده؛ دوباره خوابیدم. بیدار که شدم دیگه نمی‌نوشت. گفتم چی شد؟ برگه رو بهم داد و گفت: سوالت چهار راه حل داشت؛ سه راه حل رو نوشتم و اون راهی هم که ننوشتم بلد بودی. شوکه شده بودم! ادامه داد: این هم مساله منه اگر تونستی حلش کنی من حسن زاده آملی هستم از قم......... بعدها فهمیدم که به ایشون لقب ذوالفنون را داند و ایشان در تمامی علوم صاحب نظر بود. تا جایی که دورانی که پا تو سن نذاشته بود در هفته روزی یکبار عده‌ای از پروفسورهای فرانسه و سایر کشورهای اروپایی برای کسب علم و ریاضی و نجوم خدمت ایشان می‌رسیدند! حالا نظر این عالم بزرگ درباره رهبر معظم انقلاب امام خامنه‌ای مد ظله العالی: "گوش‌تان به دهان رهبر باشد. چون ایشان گوششان به دهان حجت‌بن‌الحسن(عج) است." این جملات وقتی بیش‌تر معنا پیدا می‌کنه که بدونیم صاحب تفسیر المیزان، علامه عارف آیت‌الله طباطبایی(ره) درباره شاگردش علامه حسن‌زاده فرموده‌اند: حسن‌زاده را کسی نشناخت جز امام زمان(عج). راهی که حسن‌زاده در پیش دارد، خاک آن توتیای چشم طباطبایی! 🌹✅ ☘💟🆔 @Basaerr313💡🍀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 سوتی عجیب در اغتشاشات 😆😆‼️ 🔹 آخرش رو درست گفت کرد😂 🔹 یعنی واقعا دوتا شعار درست و حسابی ندارن بدن؟ ☘💟🆔 @Basaerr313💡🍀
انسان بودن به شریف بودن است نه در شریف بودن @Basaerr313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺️حالا بگو قیمت اون شال و روسری که در آوردی چند؟؟ به چه قیمتی فروختی خودتو ..؟ دختر خوب تو به جمهوری اسلامی لج نکردی... در واقع تو به حکم خدا لج کردی ... به اهل بیت لج کردی ... به خون شهدا لج کردی ... یه کم فکر کنیم به کارامون... 👇👇👇👇👇👇 ┈ ┅━❀✨❀━┅┉┈ @Basaerr313
❌ 🚫⛔️دانشجوی دانشگاه شریف خودش هم باید شریف باشد ... ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 | چرا نظام خود را به نمی‌گذارد؟! ⭕️ اسلام اجازه برگزاری رفراندوم را داده است؟ ⭕️ کدام کشور در دنیا نظام خود را به رفراندوم گذاشته است؟ ⭕️ کدام اندیشمند در باب رفراندوم پیشنهادی داشته؟ ⭕️ کدام نهاد رفراندوم را در کشور برگزار کند؟ ⭕️ بعد از جمهوری اسلامی چه کسی بر سرکار آید؟ ⭕️ ناامیدی روح الله زم از لسان خودش!/سعداء 🔰 ✍ تخریب‌چی ☘💟🆔 @Basaerr313💡🍀
از دریا 🌷گلچین نامه ۳۱ _البلاغه 💠سَلْ عَنِ الرَّفیقِ قَبلَ الطَّریقِ 💠قبل از سفر، از همسفرت بپرس 💠چون انسان در سفر، بخاطر همراه شدن با دیگران از آنان تأثیر می پذیرد، امام علی (ع) سفارش فرمودند قبل از سفر (یا اردو) از حال و احوال همسفرت جویا شو تا بدانی با چه کسی همسفر هستی و در نتیجه صفات بد دیگران بر ما تأثیر منفی نگذارد. 💠 از طرفی سعی کنیم با افراد خوب همنشین و همسفر شویم تا از کمال آنان بهره مند شویم. با ما همراه شوید⏬👌⏬ 👇 ☆~☆~☆~☆~☆~ 🆔@Basaerr313 ☆~☆~☆~☆~☆~
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 🔷 میهمانان حضرت علی علیه السلام 🔶مردی با پسرش، به عنوان میهمان، بر علی – عليه‏السلام – وارد شدند. علی(ع) با اكرام و احترام بسيار آنها را در صدر مجلس نشانيد و خودش روبروی آنها نشست. موقع صرف غذا رسيد. غذا آوردند و صرف شد. بعد از غذا، قنبر غلام معروف علی(ع)، حوله‏ای و طشتی و ابريقی برای شستن دست آورد. علی (ع) آنها را از دست قنبر گرفت و جلو رفت تا دست میهمان را بشويد. میهمان خود را عقب كشيد و گفت: مگر چنين چيزی ممكن است كه من دست هايم را بگيرم و شما بشویيد. 🔶علی (ع) فرمود: برادر تو، از سر تو است، از تو جدا نيست، می خواهد عهده دار خدمت تو بشود، در عوض خداوند به او پاداش خواهد داد، چرا می خواهی مانع كارثوابی بشوی؟” باز هم آن مرد امتناع كرد. آخر علی(ع) او را قسم داد كه: من می خواهم به شرف خدمت برادر مؤمن نائل گردم، مانع كار من مشو. میهمان با حالت شرمندگی حاضر شد. 🔶علی فرمود: خواهش می کنم دست خود را درست و كامل بشويی، همان طوری كه اگر قنبر می‌خواست دستت را بشويد می شستی، خجالت و تعارف را كنار بگذار. همين كه از شستن دست مهمان فارغ شد، به پسر برومند خود محمد بن حنفيه گفت: دست پسر را تو بشوی. من كه پدر تو هستم دست پدر را شستم و تو دست پسر را بشوی. اگر پدر اين پسر در اينجا نمی‌بود و تنها خود اين پسر میهمان ما بود من خودم دستش را می شستم، اما خداوند دوست دارد آنجا كه پدر و پسری هر دو حاضرند، بين آنها در احترامات فرق گذاشته شود. محمد به امر پدر برخاست و دست پسر میهمان را شست. 🔶امام حسن عسكری(ع) وقتی كه اين داستان را نقل كردند، فرمودند: شيعه حقيقی بايد اين طور باشد.” 📚داستان راستان – علامه شهید مرتضی مطهری – به نقل از: بحارالانوار، جلد 9، چاپ تبريز، صفحه. 598 با ما همراه شوید⏬👌⏬ 👇 ☆~☆~☆~☆~☆~ 🆔@Basaerr313 ☆~☆~☆~☆~☆~