eitaa logo
بصائر
1.1هزار دنبال‌کننده
6هزار عکس
5.2هزار ویدیو
59 فایل
بیانات #مقام_معظم_رهبری 💠شناخت زمان، شناخت نیاز، شناخت اولویّت، شناخت #دشمن، شناخت دوست، شناخت وسیله‌اى که در مقابل دشمن باید به کار برد؛ این شناخت‌ها؛ #بصیرت است. ۱۳۹۳/۹/۶ مسئول تبادلات 👇 @ALEE313
مشاهده در ایتا
دانلود
چرا روایت‌ رسانه‌های ضدایرانی باورپذیر می‌شود⁉️ 🔹یک کارشناس رسانه در برنامه‌ی وارونگی گفت: رسانه‌های خارجی تب جامعه ایرانی را می‌سنجشند و مشکلات را شناسایی می‌کنند و سپس روی این مشکلات موج سواری می‌کنند. 🔹آنها از بیگ دیتاهایی که دائما روی این شبکه ها قرار میگیرد استفاده می کنند و دائما آنها را آنالیز، بررسی و تحلیل می کنند و فضای عمومی داخل کشور را می سنجند و سپس براساس آن برنامه ریزی می کنند. 📎 با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇 ╔═.🍃.═══════╗ 🆔@Basaerr313 ╚═══════.🍃.═╝
⭕️به عنوان یک شهروند عادی ،برای مقابله با بی‌حجابی و بی‌حیایی در فضای مجازی، چه کاری میتوانم انجام دهم؟ 🔝پاســـــــــــخ 📎 با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇 ╔═.🍃.═══════╗ 🆔@Basaerr313 ╚═══════.🍃.═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️اندر احوالات استانداردهای دوگانه‌ی رسانه‌ها در مواجهه با مهسا امینی و نوجوان ۱۷ ساله‌ی فرانسوی که با گلوله‌ی پلیس فرانسه کشته شد!!! احتمالا حتی اسم این نوجوان فرانسوی را هم به خاطر نمی‌اورید! میدانید چرا⁉️ 📎 با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇 ╔═.🍃.═══════╗ 🆔@Basaerr313 ╚═══════.🍃.═╝
🍃امام مهربان چقدر جفا کردیم در حق یکدیگر! می‌شد نشست و برخاستمان عامل پروازمان شود، با هم نشستیم و برخاستیم و چسبیدیم به زمین. می‌شد به هم نگاه کنیم و یاد خدا بیفتیم، چشم در چشم هم دوختیم و دنیا در نگاهمان بزرگ شد. می‌شد یکدیگر را که می‌بینیم آینۀ عیب‌های هم باشیم تا زودتر وجودمان پاک شود؛ اما ترسیدیم عیب کسی را به او بگوییم تا نکند او هم عیب ما را به ما بگوید. چقدر جفا کردیم در حق یکدیگر! باید دست به دست هم می‌دادیم و به قله می‌رسیدیم، دست در دست یکدیگر رفتیم تا ته دره و حالا آمده‌ایم پیش تو برای توبه. دلمان خوش است تو آقای توبه‌پذیری! شبت بخیر امام مهربان! 🖌محسن_عباسی_ولدی 📎 با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇 ╔═.🍃.═══════╗ 🆔@Basaerr313 ╚═══════.🍃.═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
2️⃣8️⃣قسمت_هشتاد_ودو _سلام... خوب هستید؟! مهیا، خودش را جمع و جور کرد. _خیلی ممنون! _تنها هستید؟؟ یا با خانواده اومدید؟! _نه! تنها اومده بودم امام زاده. _قبول باشه! مهیا سرش را پایین انداخت. _خیلی ممنون! _دارید می رید خونه؟! _بله! الان تاکسی می گیرم میرم. _لازم نیست تاکسی بگیرید، خودم می رسونمتون. _نه... نه! ممنون، خودم میرم. شهاب دزدگیر ماشین را زد. _خوب نیست این وقت شب تنها برید. بفرمایید تو ماشین، خودم می رسونمتون. شهاب مهلتی برای اعتراض کردن مهیا نگذاشت و به طرف دوستانش رفت. مهیا استرس عجیبی داشت. به طرف ماشین رفت و روی صندلی جلو جای گرفت. کمربند ایمنی را بست و نفس عمیقی کشید. شهاب سوار ماشین شد. _شرمنده دیر شد. _نه، خواهش میکنم. شهاب ماشین را روشن کرد. قلب مهیا بی تابانه به قفسه سینه اش می زد. بند کیفش را در دستانش فشرد. صدای مداحی فضای ماشین را پر کرد. _منو یکم ببین سینه زنیمو هم ببین... ببین که خیس شدم... عرق نوکریت این... دلم یه جوریه... ولی پر از صبوریه... چقدر شهید دارند... میارند از تو سوریه... مهیا، یواشکی نگاهی به شهاب انداخت. شهاب بی صدا مداح را همراهی می کرد. _منم باید برم...آره برم سرم بره... نزارم هیچ حرومی، طرف حرم بره... سریع نگاهش را به کفش هایش دوخت. ترسید، شهاب متوجه شود. سرش را به طرف بیرون چرخاند و به مداحی گوش سپرد. تا رسیدن به خانه، حرفی بینشان زده نشد. مهیا در را باز کرد. _خیلی ممنون! شرمنده مزاحم شدم. اما تا خواست پیاده شود، صدای شهاب متوقفش کرد. _مهیا خانم... _بله؟! شهاب دستانش را دور فرمون مشت کرد. _من باید از شما عذرخواهی کنم. بابت اتفاقات اون روز، هم جا موندنتون هم دستتون، هم... دستی به صورتش کشید. ـــ... اون سیلی که از پدرتون خوردید. اگه من حواسمو یکم بیشتر جمع می کردم، این اتفاق نمی افتاد. _تقصیر شما نیست؛ تقصیر دیگری رو نمی خواد گردن بگیرید. _کاری که نرجس خانم... مهیا، اجازه نداد صحبتش را ادامه بدهد. _من، این موضوع رو فراموش کردم... بهتره در موردش حرف نزنیم. شهاب لبخندی زد. _قلب پاکی دارید؛ که تونستید این موضوع رو فراموش کنید. مهیا، شرم زده، سرش را پایین انداخت. _خیلی ممنون! سکوت، دوباره فضای ماشین را گرفت. مهیا به خودش آمد. از ماشین پیاده شد. _شرمنده مزاحمتون شدم... _نه، اختیار دارید. به خانواده سلام برسونید. _سلامت باشید؛ شب خوش... مهیا وارد خانه شد. به محض بستن در، صدای حرکت کردن ماشین شهاب را شنید. به در تکیه داد. قلبش، در قفسه سینه اش، بی قراری می کرد. چشمانش را بست و نفس عمیقی کشید. دستش را روی قلبش گذاشت و زمزمه کرد... _پس چته؟! آروم بگیر...!! از_لاک_جیغ_تا_خدا .دارد... 📎 با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇 ╔═.🍃.═══════╗ 🆔@Basaerr313 ╚═══════.🍃.═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚✨پــــروردگــــارا! 🤍✨جهانیان به شوق تو در این 💚✨پگاه زیبا ،چشم می گشایند 🤍✨و سبحان الله می گویند. 💚✨با توکل به اسم اعظمت﷽ 🤍✨روزمان را آغاز میکنیم 💚✨خــــدایــــا!! 🤍✨امروز چشم و زبان ما را 💚✨به خیر و نیکی بگشا 🤍✨آمــیــــن... 💚✨بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ 🤍✨الـــهــی بــه امــیــد تـــو 🌱‌⃟🌸๛ ─┅═ೋ❅♥️❅ೋ═┅─ ڪپے‌بہ‌نیت‌ظہوࢪ امام_زمان عج
•••❈❂🌿🌺 والعصر قسم به عبور تک تک ثانیه‌های زندگی لحظه‌ای بی حضور تو خسران محض است. می‌شود که با حضورت کمی تازه شویم؟ •••❈❂🌿🌺 صبحی_که_با_سلام_تو_آغاز_می_شود السلام_علیک_یا_بقیّة_اللّه 📎 با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇 ╔═.🍃.═══════╗ 🆔@Basaerr313 ╚═══════.🍃.═╝
حدیث روز ✍حضرت محمد (ص) كسى كه آخرت همّ و غم(دغدغه) او باشد، خداوند دلش را بى نياز مى گرداند و پريشانى اش را رفع می کند و دنيا بر خلاف میل او، به او روى مى آورد. ‌ و كسى كه دنیا همّ و غم او باشد، خداوند فقر را در پيش چشمانش قرار مى دهد و ذهنش را آشفته مى کند و از دنيا جز همان كه برايش مقدّر شده است، نصيب او نمى شود. ‌ 📚 كنز العمّال: ج۳،ص۲۰۵ 📎 با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇 ╔═.🍃.═══════╗ 🆔@Basaerr313 ╚═══════.🍃.═╝
💢 گفتگوی روزنامه ایران اقتصادی با تنها بانوی رئیس مرکز بازرسی دولت سیزدهم🔻 «مهری طالبی دارستانی» رئیس مرکز بازرسی، ارزیابی عملکرد و ارتباطات مردمی وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی در در این گفت‌و‌گوی مفصل از اقدامات ارزشمندش در سه عرصه بازرسی، ارزیابی عملکرد و ارتباطات مردمی سخن گفته است اقداماتی که دل هر ایرانی را سرشار از #امید میکند در بخشی از این گفتگو آمده: برای #اولین‌بار در کشور، برنامه بازرسی ادواری و سرزده از #هلدینگ‌ها و شرکت‌های زیر مجموعه وزارت تعاون، در #دولت_سیزدهم عملیاتی شده است... از جمله مواردی که تحت این شیوه بازرسی قرار گرفت، می‌توان به پیگیری ۴٠ مورد تخلف از #گزارشات_سوت‌زنی_مردمی اشاره کرد. 💠 متن کامل گفت‌و‌گو را اینجا بخوانید👇 روزنامه ایران اقتصادی شماره هفتاد و هشت - ۲۶ شهریور ۱۴۰۲ پ ن: 🌹خداقوت به سرکار خانم طالبی دارستانی که ثابت کردند به عنوان یک #بانوی_انقلابی با حفظ عفاف و حجاب، در جریان دولت مردمی و انقلابی؛ در #سطوح_بالای_مدیریتی می توان بهترین و انقلابی ترین عملکردها را داشت. ایشان در جایگاه رئیس مرکز بازرسی، ارزیابی عملکرد و ارتباطات مردمی وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی نشان داد؛ می‌شود حلقوم مفسدین و #گلوگاه‌های_فسادزا را فشرد و ارزیابی از مراکز #خودخوانده_ممنوع_البازرسی را محقق کرد. #مرد_میدان #بانوی_انقلابی #مدیر_انقلابی با قدرت نشر دهید 👌 💠لیلةالقدرانقلاب‌اسلامی💠
. ♻️ رهبر انقلاب: چرا برخی را میشناسند اما افتخارات ملی خودمان را نه؟! 📎 با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇 ╔═.🍃.═══════╗ 🆔@Basaerr313 ╚═══════.🍃.═╝
🌹 با دستِ بسته است ولی دست بسته نیست... 🔹 پیکر شهیدی را که پس از ۱۵ سال بر روی زمین مانده است را می‌بینید. دست‌‌ها و پاها با سیم تلفن بسته شده و در غربت و مظلومیت بی‌ مانندی به احتمال‌ قوی زنده‌به‌گور گردیده است. 🔹 این معامله‌ای است که بعثی‌ها با بسیاری‌ از بسیجیان و پاسداران‌ مظلومِ گرفتار شده در حلقهٔ محاصره‌ی فکه کردند. 🔹 تصویری که مسئولین ویژه ویژه هر روز باید ببینند... 📎 با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇 ╔═.🍃.═══════╗ 🆔@Basaerr313 ╚═══════.🍃.═╝
یادآوری! دلیل بی‌تماشاگر بودن بازی ‎پرسپولیس و النصر و محرومیت تماشاگران از تماشای بازی ‎رونالدو در ورزشگاه آزادی، "پست اینستاگرامی و کُری‌خوانی با موضوع جنگ‌های ایران هند و فتوحات نادرشاه افشار" بود ! AFC بخاطر شکایت هند پرسپولیس رو محروم کرد؛ مشکل از ورزشگاه مناسب نداشتن نیست 💬 میثم ایرانی 📎 با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇 ╔═.🍃.═══════╗ 🆔@Basaerr313 ╚═══════.🍃.═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
3️⃣8️⃣قسمت_هشتاد_وسه امروز، قرار بود، با مریم به بیمارستان بروند وگچ دستش را باز کنند. بلندترین مانتویش را انتخاب کرد و تنش کرد.اینطور کمی بهتر بود. کیفش را برداشت و از اتاق خارج شد. _مهیا مادر...بزار منم بیام باهات؟! احمد آقا، پیشقدم شد و خودش جواب همسرش را داد. _خانم داره با مریم میره، تنها نیست که... مهلا خانم با چشمانی نگران، به مهیا که در حال تن کردن پالتویش بود، نگاه می کرد. موبایل مهیا زنگ خورد. _جانم مریم؟! ــ دم درم بیا... _باشه اومدم. مهیا، بوسه ای بر گونه ی مادرش کاشت. _من رفتم... تند تند، از پله ها پایین آمد. در را بست و با برگشتنش ماشین شهاب را دید... اطراف را نگاه کرد؛ ولی نشانی از مریم ندید. در ماشین باز شد و مریم پیاده شد. _سلام! بیا سوار شو... مهیا، چشم غره ای به او رفت. به طرف در رفت. _با داداشت بریم؟! خب خودمون می رفتیم... _بشین ببینم. در را باز کرد و در ماشین نشست. _سلام! _علیکم السلام! _شرمنده مزاحم شدیم. _نه، اختیار دارید. ماشین حرکت کرد. مهیا، سرش را به صندلی تکیه داد و چشمانش را بست. با ایستادن ماشین به خودش آمد. با خود گفت: _یعنی رسیدیم؟! خاک به سرم... خوابم برد. از ماشین پیاده شدند. شهاب ماشین را پارک کرد و به سمتشان آمد. پا به پای هم، وارد بیمارستان شدند. شهاب، به طرف پیشخوان رفت و نوبت گرفت. بعداز یک ربع نوبت مهیا، رسید. مهیا کمی استرس داشت. مریم که متوجه استرس و ترس مهیا شده بود؛ او را همراهی کرد. بعد از سلام واحوالپرسی؛ دکتر، کارش را شروع کرد. مهیا، با باز شدن گچ دستش، نگاهی به دستش انداخت. _سلام عزیزم...... دلم برات تنگ شده بود. مریم خندید. _خجالت بکش... آخه به تو هم میگن دانشجو!!! خانم دکتر لبخندی زد. _عزیزم تموم شد. تا یه مدت چیز سنگین بلند نکن و با این دستت زیاد کار نکن. مریم، به مهیا کمک کرد تا بلند شود. _نگران نباشید خانم دکتر، این دوست ما کلا کار نمیکنه! _حالا تو هم هی آبروی ما رو ببر! مهیا بلند شد. بعد از تشکر از دکتر، از اتاق خارج شدند. _سلام مهیا! مهیا سرش را بلند کرد. با دیدن مهران،اول شوکه شد. اما کم کم جایش را به عصبانیت داد! مهیا، ناخودآگاه به جایی که شهاب نشسته بود، نگاهی انداخت. با دیدن جای خالی شهاب، نفس راحتی کشید و به طرف مهران برگشت. _تو اینجا چه غلطی می کنی؟! مریم، از عصبانیت و حرف مهیا شوکه شد. _آروم باش مهیا جان! مهیا بی توجه به مریم دوباره غرید. _بهت میگم تو اینجا چیکار می کنی؟؟! _می خواستم ازت عذرخواهی کنم. _بابت چی؟! _بابت کار اون روز؛ من منظوری نداشتم. باور کن! _باور نمیکنم و نمیبخشمت. حالا بزن به چاک...فهمیدی؟! بریم مریم! مهیا، دست مریم را کشید و به سمت خروجی رفتند. مهران، جلویشان ایستاد. _یه لحظه صبر کن مهیا... _اولا... من برات خانم رضایی هستم. فهمیدی؟! و دستش را بالا آورد و با تهدید تکان داد. _واگر بار دیگه دور و بر خودم ببینمت بیچارت میکنم... مهران پوزخندی زد. _تو؟!تو می خوای بدبختم کنی؟! و با تمسخر خندید. مهیا، با دیدن شخصی که پشت سر مهران ایستاده بود؛ لال شد. شهاب، که از دور نظاره گر بود؛ ابتدا دخالت نکرد. حدس می زد شاید فامیل یا هم دانشگاهیش باشد. اما با دیدن عصبانیت مهیا، به مزاحم بودنش پی برد. به سمتشان رفته و پشت پسره ایستاده بود. _چرا لال شدی؟! بگو پس؟!کی می خواد بیچارم کنه؟!... تو؟!؟ شهاب، به شانه اش زد.... مهران برگشت. شهاب با اخم گفت: _شاید، من بخوام این کار رو بکنم. مهران، نگاهی به شهاب انداخت. _شما؟! شهاب بدون اینکه جوابش را بدهد، به مهیا نگاهی انداخت. ـــ مهیا خانم مزاحمند؟! مهیا لبانش را تر کرد. _نه آقا شهاب! کار کوچیکی داشتند، الآن هم دیگه می خواند برند. مهیا، دست مریم را گرفت و به طرف در خروجی بیمارستان رفت.... شهاب، با اخم مهران را برنداز کرد و به دنبال دخترها رفت. مهران اعتراف کرد، با دیدن جذبه و هیکل شهاب، و آن اخمش کمی ترسیده بود... موبایلش را درآورد و روی اسم موردنظر فشار داد. _سلام چی شد؟! مهران همانطور که به رفتنشان نگاه می کرد، گفت: _گند زد به همه چی... _کی؟! _شهاب! ـــ ڪیییییی؟! چرا داد می زنی؟! _تو گفتی شهاب باهاش بود!!! _آره... _دختره ی عوضی... مهران کارمون یکم سخت تر شد، کجایی الآن؟! _بیمارستان. _خب من دارم میام خونت... زود بیا! _باشه اومدم! مهران موبایل را در جیبش گذاشت. چهره شهاب، برایش خیلی آشنا بود. مطمئن بود او را یک جا دیده است... از_لاک_جیغ_تا_خدا .دارد... 📎 با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇 ╔═.🍃.═══════╗ 🆔@Basaerr313 ╚═══════.🍃.═╝
📌حدیث روز امام صادق علیه‌السلام فرموده‌اند: چیزى چون شُکر، بر امورِ خوشایند نیفزاید و چیزى چون صبر از امورناخوشاینددنیانکاهد تحف العقول صفحه ۳۶۳ 📎 با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇 ╔═.🍃.═══════╗ 🆔@Basaerr313 ╚═══════.🍃.═╝
سلام‌برتو ای‌مولایی‌که‌دستگیردرماندگانی. بشتاب‌ای‌پناه‌عالم که‌زمین‌وزمان‌درمانده‌شده! السَّلامُ‌عَلَیکَ‌اَیُّهَا.العَلَمُ‌المَنصوبُ ...وَالغَوثُ‌وَالرَّحمَةُ‌الواسِعَةُو سلام‌برتوای‌پرچم‌برافراشته سلام‌برتوای‌فريادرس‌وای‌رحمت‌گسترده آقای‌من♥️!' 📎 با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇 ╔═.🍃.═══════╗ 🆔@Basaerr313 ╚═══════.🍃.═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اخراج نماینده رژیم صهیونیستی از نشست مجمع عمومی 🔹مسئولان امنیتی نشست سازمان ملل نمایندۀ رژیم موقت صهیونیستی را که قصد داشت سخنرانی رئیسی را برهم بزند، از سالن اخراج کردند. 📎 با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇 ╔═.🍃.═══════╗ 🆔@Basaerr313 ╚═══════.🍃.═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🕋 امام صادق علیه السلام: نزدیک ترین حالت بنده  به خدا ، سجده است 📙ثواب الاعمال هدیه نماز_اول‌وقت 📿 التماس_دعای‌فرج 🤲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رجزخوانی حسین طاهری در حضور رهبر انقلاب دیروز پدرها همه رفتند به میدان امروز پسرها همه در خط شهیدان 📎 با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇 ╔═.🍃.═══════╗ 🆔@Basaerr313 ╚═══════.🍃.═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️رهبر انقلاب: در دفاع مقدس هم خودمان را شناختیم، هم دیگران ما را شناختند 📎 با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇 ╔═.🍃.═══════╗ 🆔@Basaerr313 ╚═══════.🍃.═╝
23.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 ببینید |‌ تا قله نیست راهی چندان محکم‌تر رجز بخوانید ای یاران ☝ صبح امروز؛ مداحی آقای طاهری در حضور رهبر انقلاب در دیدار پیشکسوتان و فعالان دفاع مقدس و مقاومت. 💻 Farsi.Khamenei.ir 📎 با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇 ╔═.🍃.═══════╗ 🆔@Basaerr313 ╚═══════.🍃.═╝
Hybrid Warfare 2.pdf
12.58M
این پاورپوینت هدیه بنده به شما💐 تولید محتوا و تهیه این پاورپوینت زمان زیادی گرفت اما ارزشش رو داشت ارائه این پاور حداقل ده ساعت زمان لازم داره هدیه معنوی این پاور: صلوات برای شهدا 👈و ارسال این پیام برای سه نفر 📎 با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇 ╔═.🍃.═══════╗ 🆔@Basaerr313 ╚═══════.🍃.═╝
جنگ ترکیبی ۱.mp3
11.24M
توضیح پاورپوینت جنگ ترکیبی (۱) 📎 با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇 ╔═.🍃.═══════╗ 🆔@Basaerr313 ╚═══════.🍃.═╝