eitaa logo
بصائر
1.2هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
6.4هزار ویدیو
67 فایل
بیانات #مقام_معظم_رهبری 💠شناخت زمان، شناخت نیاز، شناخت اولویّت، شناخت #دشمن، شناخت دوست، شناخت وسیله‌اى که در مقابل دشمن باید به کار برد؛ این شناخت‌ها؛ #بصیرت است. ۱۳۹۳/۹/۶ مسئول تبادلات 👇 @ALEE313
مشاهده در ایتا
دانلود
وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران گفت: اگر غرب تهدید به اعمال مجدد همه تحریم‌های سازمان ملل متحد علیه تهران را ادامه دهد، احتمالاً بحث هسته‌ای در داخل ایران به سمت در اختیار داشتن تسلیحات (هسته‌ای) گرایش پیدا خواهد کرد. سید عباس عراقچی در جریان سفر به پرتغال در نشست با جمعی از خبرنگاران در لیسبون در مورد تهدیدهای برخی از کشورهای غربی در مورد اجرای اسنپ بک گفت: اگر غرب تهدید به اعمال مجدد همه تحریم‌های سازمان ملل متحد را ادامه دهد، احتمالاً بحث هسته‌ای در داخل ایران به سمت در اختیار داشتن تسلیحات (هسته ای) گرایش پیدا خواهد کرد. وی افزود: ایران پیشتر نیز توانایی و دانش ساخت سلاح هسته‌ای را داشته، اما این موضوع  بخشی از راهبرد امنیتی تهران را تشکیل نمی‌دهد. براساس گزارش منتشرشده از سوی رسانه انگلیسی زبان گاردین، عراقچی در این نشست  تصریح کرد: تعامل ایران با غرب در مورد برنامه هسته‌ای تضمین شده نیست. در حال حاضر در ایران این بحث وجود دارد که شاید سیاست اشتباهی بوده است. چرا؟ زیرا ثابت کرد که ما هر کاری که آنها می‌خواستند انجام دادیم و وقتی نوبت آنها بود که تحریم‌ها را لغو کنند، در عمل اتفاقی نیفتاد. این دیپلمات عالی رتبه جمهوری اسلامی ایران ادامه داد: اگر کشورهای اروپایی در شورای امنیت سازمان ملل تحریم‌ها را مجدداً علیه ایران اعمال کنند، آن‌وقت همه در ایران متقاعد خواهند شد که بله، این دکترین اشتباه بوده است. اسارت یکی از رزمندگان مقاومت در محور غرب حلب توسط تروریست‌های تاجیکستانی معارض تاجیک که در سوریه می جنگند تعبیرش در خصوص اسیر اینست که شیعه رافضی گرفتیم نه می گوید سوری، نه می گوید طرفدار اسد، می گوید شیعه رافضی اینها کسانی بودند که حزب الله و ایران به مصاف شان رفته بودند و از خودی و نخودی بخاطرشان ملامت شنیدند 🗣 حمله سنگین ارتش سوریه به تروریست‌ها فرماندهی کل ارتش سوریه از درگیری شدید با تروریست‌های جبهه النصره و متحدان آن در حومه حلب و ادلب خبر داد این درگیری‌ها همچنان ادامه دارد و خسارات سنگینی به تروریست‌ها وارد شده است. 🗣 حضور دواعش ایغور چین در سوریه! همونا که براندازا هعی می گن چرا ازشون دفاع نمی کنید 📎 با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇 ╔═.🍃.═══════╗ 🆔@Basaerr313 ╚═══════.🍃.═╝
🇸🇾بیانیه ساعتی پیش فرماندهی کل ارتش و نیروهای مسلح سوریه: سازمان های تروریستی مسلح تحت عنوان جبهه تروریستی النصره مستقر در حومه حلب و ادلب بامداد روز چهارشنبه /2024 حمله گسترده ای را با تعداد زیادی از تروریست ها و با استفاده از رسانه های متوسط ​​و گسترده در یک جبهه گسترده آغاز کردند. سلاح های سنگین، روستاها و شهرهای امن و نقاط نظامی ما را در آن مناطق هدف قرار دادند. نیروهای مسلح ما به این حمله تروریستی پاسخ داده اند که همچنان ادامه دارد و سازمان های تروریستی مهاجم متحمل خسارات سنگین تجهیزاتی و جانی شده اند 🇮🇷]📎 با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇 ╔═.🍃.═══════╗ 🆔@Basaerr313 ╚═══════.🍃.═╝
❌📸خلاصه اتفاقات اخیر 📎 با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇 ╔═.🍃.═══════╗ 🆔@Basaerr313 ╚═══════.🍃.═╝
⭕️بشار اسد وارد مسکو شد با توجه به تحرکات سنگین تروریست های سوری با حمایت ترکیه، بشار اسد در سفری خارج از برنامه وارد مسکو شده و درحال رایزنی با مقامات روسی است ⭕️⭕️پی نوشت: دشمن دنبال زمین گیر کردن مقاومت است ، الان وقت بدل زدن به دشمن است حالا که از لاکشون درآمده اند ضربه پذیری بیشتری دارند. برنده بازی در زمین سوریه تعیین می شود..... باید تمام هم وغم خود را صرف دفاع تمام قد از مقاومت در سوریه کنیم این حتی از وعده صادق مهمتراست چون مخاطب پروژه آمریکا هست 📎 با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇 ╔═.🍃.═══════╗ 🆔@Basaerr313 ╚═══════.🍃.═╝
🏷 نکات امر به معروفی هدایت اجتماع مثل رانندگی اتومبیله گاهی باید فرمانو پیچوند، گاهی گاز داد، گاهی ترمز زد و گاهی دنده عقب گرفت. بعضی ها فکر می کنند وقتی جامعه به فرهنگ غرب نزدیک شد باید ترمز کشید یا دنده عقب گرفت! نه! این یک پیچ است که باید از آن گذشت، به نرمی و دقت، با (فرمان) کار کن نه با (ترمز و دنده)! 📎 با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇 ╔═.🍃.═══════╗ 🆔@Basaerr313 ╚═══════.🍃.═╝
✅ تلاش عامل مسلح برای نفوذ به کلانتری بمپور با شکست مواجه شد سردار اسحاقی فرمانده انتظامی سیستان و بلوچستان از خنثی شدن تلاش یک‌ فرد مسلح برای ورود به کلانتری ۱۱ بمپور خبر داد. ساعتی قبل یک عامل مسلح که به عنوان ارباب رجوع به کلانتری مرکز شهر بمپور مراجعه و قصد ورود به این مقر را داشت با هوشیاری عوامل انتظامی ممانعت و سپس اقدام به تیراندازی به داخل مقر و به سمت عوامل انتظامی کرد که در عکس العمل متقابل ماموران، به هلاکت رسید. در این تلاش مذبوحانه این فرد مسلح هیچ آسیبی به ماموران انتظامی نرسید و تلاش برای شناسایی و دستگیری همدستان و عوامل پشتیبان وی آغاز شده است ✅ ✅ ‏منابع سوری سفر بشار اسد به مسکو را رد کردند ✅ ✅ حملات سنگین جنگنده های روسی بر علیه شورشیان سوری 📎 با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇 ╔═.🍃.═══════╗ 🆔@Basaerr313 ╚═══════.🍃.═╝
13.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃شب جمعه.شب زیارتی ارباب بی کفن علیه السلام باقرائت زیبای زیارت عاشورا به نیابت از اموات و شهدا هدیه کن ثواب آن به محضر اقا امام زمان علیه السلام 🍃🌸🌺🌸 📎 با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇 ╔═.🍃.═══════╗ 🆔@Basaerr313 ╚═══════.🍃.═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
2.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حملات سنگین جنگنده های روسی برعلیه شورشیان سوری 📎 با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇 ╔═.🍃.═══════╗ 🆔@Basaerr313 ╚═══════.🍃.═╝
🌸🌸🌸🌸 به وقت رمان عشق در یک نگاه
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗 عشق در یک نگاه💗 قسمت52 از آخرین تماسمون ،حسام دیگه تماس نگرفت، دلشوره گرفتم ،ولی خودمو قانع میکردم به اینکه حتمن اجازه نداره زنگ بزنه ،یا حتمن خطا خراب شده دلشوره امانمو بریده بود چند شب ،پشت سر هم خوابهای آشفته میدیم با دیدن خوابها ،دلواپسی و دلشوره هام زیاد شد یه روز صدای زنگ در اومد چادرمو سرم کردم در و باز کردم بابا بود لباس مشکی به تن داشت - سلام بابا جون بابا: سلام دخترم - اتفاقی افتاده؟ بابا: نه بابا جان، لباست و بپوش بریم جایی ( توی راه دلم مثل سیر و سرکه میجوشید ،مسیری که میرفتیم سمت معراج بود ،تپش قلبم شدت گرفت ) - بابا جون داریم میریم معراج؟ ( بابا دستش اشکای چشمشو پاک میکرد رسیدیم معراج و زهرا و مامان و اقا جواد با چند نفر دیگه هم بودن) دلم نمیخواست از ماشین پیاده شم دلم نمیخواست چیزی به من بگن که نمیتونم باورش کنم دست و پام میلرزید بابا در و برام باز کردو زیر بغلمو گرفت زهرا و مامان با دیدنم شروع کردن به گریه کردن وارد یه اتاقی شدیم یه تابوت وسط اتاق که با پرچم ایران تزیین شده بود نشستم کنار تابوت به عکس روی تابوت نگاه کردم عکس حسام من بود زبونم نمیچرخید شروع کردم به پاره کردن پلاستیک دور تابوت که بابا و زهرا اومدن جلو و نذاشتن باز کنم منم جیغ میکشیدم - برین کنار، مگه حسام من اینجا خوابیده نیست ،مگه این تابوت عشق من نیست ،چرا نمیزارین ببینمش ( بعد ها متوجه شدم که به خاطر پرتاب بمب ،سر حسام از بدنش جدا شده بود و به همین خاطر نمیزاشتن ببینمش) حسامم بلند شو ،حسام نمیزارن صورت خوشگلت و برای آخرین بار ببینم حسامم بهشون بگو ،من بدون تو میمیرم اقای من مگه قول ندادی اتاقمونو رنگ بزنی ، تو که بد قول نبودی عشق من اینقدر عاشق رفتن بودی که حتی دلت نمیخواست پسرت و بغل کنی حسام من بدون تو چیکار کنم، مگه قول نداده بودی منم همرات میبری چقدر بی وفایی چقدر راحت فراموش کرد اینقدر گریه کردم که از هوش رفتم ••••• 🍁نویسنده: فاطمه_ب🍁 • • دوستان گرانقدر کپی رمان درصورت ذکر نام نویسنده و تغییر ندادن نام رمان مجاز است در غیر این صورت نویسنده راضی نیست و اینکار پیگردالهی دارد💯 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗عشق در یک نگاه💗 قسمت53 چشمامو باز کردم دیدم توی بیمارستانم مامانم کنارم بود اشک میریختم و چیزی نمیگفتم ای کاش همه اینها یه خواب بود ،پس چرا بیدار نمیشم چقدر این خواب طولانیه چقدر دردآوره به همراه مامان و بابا به سمت گلزار رفتیم جمعیت زیادی اومده بودن برای تشیع پیکر حسام منم یه گوشه ای نشستم و حساممو بدرقه خاک میکردم با به خاک سپردن حسام ،تمام وجودم سرد شد انگار حسام با رفتنش ،عشقمونو هم برده بود ، بین جمعیت پدر و مادر حسامو دیدم ،رفتم کنارشون سلام کردم ولی نسرین جون حتی نگاهمم نکرد بعد از مراسم رفتم خونه خودمون بابا همه رو فرستاد خونه خودش موند کنارم منم رفتم توی اتاق حسین ،سجاده حسامو پهن کردم نماز خوندم ،بعد نماز کمی دعا و قرآن خوندم که روی سجاده خوابم برد خواب دیدم حسام داخل یه اتاقه که کنارش یه ظرف پر از میوه است با دیدنم لبخندی زد و از جاش بلند شد و اومد سمتم پیشونیمو بوسید - حسام جان اینجا کجاست؟ حسام: اینجا خونه ماست ،من سر قولم هستم نرگسم ،منتظرم هر چه زودتر بیای یه دفعه از خواب بیدار شدم تمام بدنم خیس عرق شده بود ،با خوابی که دیدم،حالم خیلی بهتر شده بود کسی جز خودم علت حال خوبمو نمیدونست یه روز به همراه زهرا رفتیم مطب دکتر منتظر نشستیم تا نوبتم بشه - زهرا جان زهرا: جانه دلم - اگه یه موقع من نبودم ،مواظب حسینم هستی؟ زهرا: دیونه ،میخوای فرار مغزها بشی - نه دختره ی خل ،منظورم از رفتن ،مرده باشم زهرا: ععع زبونت و گاز بگیر ،مگه عمرت دست خودته که داری این چرت و پرتا رو میگی تازه شم ،حسینت ،مادر میخواد نه خاله - خوب تو مادرش باش زهرا: بیخود ،من خاله شم ،همین ،خودت باش ازش مواظبت کن - چقدر تو لجبازی دختر زهرا: الان پاشو بریم نوبتمون شد ،ببینیم چه گلی به سر نی نیمون زدی این مدت ••••• 🍁نویسنده: فاطمه_ب🍁 • • دوستان گرانقدر کپی رمان درصورت ذکر نام نویسنده و تغییر ندادن نام رمان مجاز است در غیر این صورت نویسنده راضی نیست و اینکار پیگردالهی دارد💯 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸