#رمان.جانَم.میرَوَد
6️⃣6️⃣قسمت.شصت.وشش
مریم با دیدن شهاب در منطقه ممنوعه با شتاب به طرفش رفت
سارا ونرجس با دیدن مریم که نگران به طرف شهاب می رفت به سمتش دویدند
مریم کنار مهیا ایستاد
چند بار شهاب را صدا کرد اما شهاب صدایش را نشنید
به طرف مهیا برگشت
_مهیا این دیوونه داره چیکار میکنه برا چی رفته اونجا
نرجس و سارا هم با نگرانی به مهیا خیره شده بودند...
مهیا که ترسید واقعیت را بگویید چون میدانست کتک خوردنش حتمی هست شانه های را به نشانه ی نمیدانم بالا برد
محسن به طرف دخترها آمد
_چیزی شده خانم مهدوی
_آقای مرادی شهاب رفته قسمتی که مین هست
محسن سرش را به اطراف چرخاند تا شهاب را پیدا کند با دیدن شهاب چند بار صدایش کرد....
مریم نالید
_تلاش نکنید صداتونو نمیشنوه
مریم روی زمین نشست
_الان چیکار کنیم
مهیا از کارش پشیمان شده بود خودش هم نگران شده بود باورش نمی شد شهاب به خاطرش قبول کرده باشه که وسط مین ها برود
به شهاب که در حال عکاسی بود نگاهی کرد اگر اتفاقی برایش بیفتد چی؟؟
مهیا از استرس و نگرانی ناخن هایش را می جوید
شهاب که کارش تمام شده بود به طرف بچه ها آمد تا از سیم های خاردار رد شد مریم به سمتش آمد
_این چه کاریه برا چی رفتی میدونی چقدر خطرناکه
_حالا که چیزی نشده
شهاب می خواست دوربین را به مهیا بدهد که مهیا با چشم به مریم اشاره کرد شهاب که متوجه منظورش نشد چشمانش را باریک کرد مهیا به مریم بعد خودش اشاره کرد و دستش را به علامت سر بریدن بر روی گردنش کشید
شهاب خنده اش را جمع کرد
محسن به طرفش رفت
_مرد مومن تو دیگه چرا؟؟
اینهمه تو گوش این دانش آموزا خوندی که نرن اونور الان خودت رفتی
_چندجا شناسایی کردم ازشون عکس گرفتم... بعد بیایم پاکسازی کنیم
دوربین را به طرف مهیا گرفت
_خیلی ممنون خانم رضایی
مریم به طرف مهیا برگشت
_تو میدونستی می خواد بره اونور
تا مهیا می خواست جواب بدهد
شهاب گفت
_نه نمی دونستن من فقط ازشون دوربینشونو خواستم ایشونم هم لطف کردن به من دادن
شهاب در دلش گفت
_بفرما دروغگو هم که شدی
کم کم همه سوار اتوبوس شدند
شهاب مکان بعدی را پادگان محلاتی در جاده ی حمیدیه اعلام کرد
که امشب آنجا مستقر می شوند
مهیا نگاهی به اطرافش انداخت محسن کنار راننده در حال هماهنگی برنامه فردا بودند مریم هم خواب بود
مهیا سرش را به صندلی جلو نزدیک کرد شهاب چشمانش را بسته بود مهیا آرام صدایش کرد
_سید سید
شهاب چشمانش را باز کرد و سرجایش نشست
_بله بفرمایید
_خیلی ممنون هم بابت عکسا هم بابت اینکه به مریم نگفتید اگه مریم میفهمید کشتنم حتمی
بود
_خواهش میکنم ولی لطفا دیگه از این کارای خطرناڪ نڪنید
مهیا سرجایش برگشت نگاهش را به بیرون دوخت...
شخصیت شهاب برایش جالب بود دوست داشت بیشتر در موردش بداند احساس عجیبی نسبت به شهاب داشت از اولین برخورشان تا آخرین اتفاق که چند ساعت پیش بود مانند فیلمی از جلوی چشمانش گذشت
نگاهی به شهاب انداخت که مشغول بیسیم زدن بود کرد هوا تاریک شده بود به خاطر اینکه دیر از شلمچه حرکت کرده بودند...
دیرتر به پادگان رسیدند موقع رسیدن همه خواب بودند
با ایستادن ماشین مهیا نگاهی به اطرافش انداخت
_سید رسیدیم
_بیدارید شما؟؟
_بله
_بله رسیدیم بی زحمت همه رو بیدار کنید
_حتما
مهیا خودش نمی دانست چرا اینقدر مودب شده بود
همه دختر ها رو بیدار کرد
پیاده شدند خادم ها برایشان اسپند دود کرده بودند
بعد اینکه به صف شدند مریم همه خوابگاه ها را بین دانش آموزان تقسیم کرد
دخترها به سمت خوابگاه شهید جهان آرا رفتن
خوابگاه بزرگی بود...
و همه دانش آموزان در حال ورجه ورجه کردن بودند
نرجس و سارا تخت های بالا را انتخاب کردند
مهیا و مریم هم وسایلشان را روی تخت های پایین گذاشتند...
از_لاک_جیغ_تا_خدا
#ادامه.دارد...
📎#بصائر
با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇
╔═.🍃.═══════╗
🆔@Basaerr313
╚═══════.🍃.═╝
12.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️🎞هرسال #اربعین که میشود یاد این کلیپ سردار حاجسعید قاسمی میافتم که اعتراف میکند:
📌ما در طول دفاع مقدس، با مدل جنگیدن #امام_خمینی مشکل داشتیم!
📌معجزه و محصول این مدل را ۲دههی بعد در پیادهروی اربعین دیدم!😭
🌺شادی روح حضرت روحالله و یاران شهیدش صلوات
📎#بصائر
با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇
╔═.🍃.═══════╗
🆔@Basaerr313
╚═══════.🍃.═╝
11.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👌کوتاه اما پر مغز و پر معنا👆
🎞یکیاز دلائل بسیارزیبای حقانیت امام حسین علیهالسلام و یارانش در نبرد نابرابر روز عاشورا درکربلا را دراین فیلم کوتاه ببینید
📎#بصائر
با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇
╔═.🍃.═══════╗
🆔@Basaerr313
╚═══════.🍃.═╝
8.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌#مستند «پیاده چه فایده؟ا»
🔻اگر هدف زیارت است، چرا وقتمان را با پیادهروی تلف کنیم؟!
🔻تفاوت زیارت با «پای پیاده» و زیارت با «اتوبوس» چیه؟
#پیاده_روی
#اربعین
📎#بصائر
با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇
╔═.🍃.═══════╗
🆔@Basaerr313
╚═══════.🍃.═╝
یه چیزی دیدم
مغزم ریخت به هم...
اعصاب و روانم تعطیل شد...
ونهای عراقی رو دیدین دیگه؟
خیلی خیلی تنگه، صندلیها چسبیده به همه، حتی راهروی وسط ون هم صندلی بازشو داره، تا جایی که شده صندلیهای کوچیک کوچیک توش کار کردن.
طرف اومد تو ون، دو تا خانوم هم همراهش بودن. ماشین هم کلا سه نفر جای خالی داشت. که این سه تا صندلیِ خالی، بغل هم نبود. در واقع خانوما مجبور بودن بین آقایونِ نامحرم بشینن.
یه آقای سی و چند سالهای که ظاهر خیلی مذهبیای هم داشت، با بچش نشسته بودن رو دو تا صندلی، بچههه کنار پنجره، آقاههم بغل دستش.
طرف بهش گفت ممکنه شما جاتو با بچت عوض کنی که خانوم من بتونه بشینه اینجا؟؟
یارو گفت نه، بچم دوست داره کنار پنجره بشینه. طرف دوباره ازش خواهش کرد گفت درست نیست خانوم من تو این جای تنگ بشینه کنار دست شما، یارو یه نگاه به بچش کرد گفت باباجان حاضری بیای اینور بشینی؟ بچههه گفت نه، باباشم گفت حاضر نیست دیگه، متاسفم.
طرف دوسه بار ازش خواهش کرد، بقیهی زوارِ توی ماشین ازش خواهش کردن، یارو حاضر نشد پاشه.
حالا اون بابا سر پا ایستاده، دو تا خانومِ همراهش سر پا ایستادن، همه معطلن. طرف یه نگاه تو ماشین انداخت یکی دیگه رو پیدا کرد که اگه جاشو عوض میکرد مشکل حل میشد، این بابام یه آقای ظاهر الصلاحِ سی چهل ساله بود. طرف بهش گفت میشه شما پاشی بشینی صندلی عقبی؟ که خانوما اینجا بشینن؟ یارو چند ثانیه مکث کرد گفت نه من همینجا راحتترم😐
باورتون میشه؟ گفت من همینجا راحتترم.
اینجا دیگه بقیه زوار همه دست به اعتراض زدن، من بهش گفتم تو که دیگه بچه نیستی مثه اون بابا، پاشو. نهایتا این یکی کوتاه اومد و پا شد.
حالا تازه اون باباهه که با بچش بود از حرف من ناراحت شد، طلبکار شد که چرا داری به من تیکه میندازی.
حالا نگاه کنین شما
طرف توی دریای ایثار مردم عراق غرق شده، غذا بهش میدن، جا بهش میدن، آب بهش میدن، کَت و کولش رو میمالن، لباسش رو میشورن، صورتش رو میبوسن ولی وقتی ظرفیت فهم نداره، وقتی ظرفیت پذیرش نداره، ذرهای از این ایثار درس نمیگیره، خب اربعین میریم چی یاد بگیریم ما؟ که نمونهی عملی ایثار رو ببینیم و نشون بچههامون بدیم. گذشت رو یاد بگیریم، بزرگ شیم و برگردیم.
حالا به نظرتون این بابا توی صحرای کربلا اگر بود چیکار میکرد؟ همینجاست که میگن کربلا به رفتن نیست، به شدنه.
البته این باباهه فکر کرد داره به بچش احترام میذاره و تربیتیش میکنه مثلا، اون در واقع با اینکار خودخواهی رو یاد بچش میده، فردا هم بچههه با خودخواهیهاش میشه بلای جون مامان و باباش.
خلاصه کربلا اگه رفتیم
کربلایی بشیم و برگردیم...😞
🔺عماد داوری دولتآبادی
📎#بصائر
با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇
╔═.🍃.═══════╗
🆔@Basaerr313
╚═══════.🍃.═╝
#رمان.جانَم.میرَوَد
7️⃣6️⃣قسمت.شصت.وهفت
بعد نماز و شام همه برای شرکت در رزمایش آماده شدند....
چون هوا سرد بود همه با خود پتو برده بودند
سرو صدای دخترا تمام محل رزمایش را فرا گرفت...
با شروع رزمایش و صحبت های مجری همه ساکت شده اند رزمایش بسیار عالی بود وتوانست اشک همه را دربیاورد
بعد رزمایش شهاب به دانش آموزان تا یک ساعت اجازه داد که در محوطه باشند تا بعد همه به خوابگاه بروند...
شهاب توی اتاق دراز کشیده بود که محسن کنارش نشست
_چته؟
_هیچی خسته ام
_راستی فک نکن ندونستم برا چی رفتی عکس گرفتی
_خب بهت گفتم برا....
_قضیه شناسایی نبود دختره ازت خواست عکس بگیری نه ؟
شهاب تا خواست انکار کنه محسن انگشتش را به علامت تهدید جلویش تکان داد
_انکار نکن
شهاب سرش را تکان داد
_آره اون ازم خواست
محسن لبخندی زد
_خبریه شهاب؟؟چفیه با ارزشتو میدی بهش.به خاطرش میری وسط میدون مین...
شهاب نگذاشت محسن ادامه بدهد
_اِ درست نیست پشت سر دختر از این حرفا گفته بشه
_ما که چیزی نگفتیم فقط گفتیم اینقدر با خودت درگیر نباش آسون بگیر
شهاب نگاهش را به جای دیگری سوق داد خودش هم متوجه کلافه ایش شده بود وقتی مهیا را با چادر دید برا چند لحظه به اوخیره شده بود و چقدر عذاب وجدان واحساس گناه می کرد به خاطر این کارش....
مهیا ومریم در محوطه نشسته بودند که چندتا دانش آموز دور ور شان ایستاده بودند باهم در حال گپ زدن بودند...
دانش آموزا وقتی دیدن مهیا با آن ها شوخی می کرد و می خندید بیشتر جذبش شدند یکی از دانش آموزا از مهیا پرسید
_ازواج کردید مهیا جون
مهیا ادای گریه گردن را درآورد
_نه آخه کو شوهر
مریم با خنده محکم بر سر مهیا زد
_خجالت بکش
رو به دخترا گفت
_جدی نگیرید حرفاشو، خل شده
یکی از وسط پرید و گفت
_پس ما فکر کردیم اون برادر بسیجیه شوهرته
مهیا با تعجب به مریم نگاه کرد
_وی مریم شوهر پیدا کردم
مهیا چادرش را بر سرش کشید و شروع به خندیدن کرد
_عزیزم کدوم برادر منظورت
دختره اطرافش را نگاه نکرد
_آها اون اونی که بیسیم دستشه
مریم و مهیا همزمان به شهابی که بیسیم به دست بود نگاه کردند... مریم شروع کرد به خندیدن
مهیا نمی دانست که چرا گونه هایش سرخ شده بود ولی خودش را کنترل کرد
_واه بلا به دور ختر زبونتو گاز بگیر
مریم که از خنده اشکش درآمده بود روبه مهیا گفت
_دلتم بخواد داداشم به این خوبی
دخترا با کنجکاوی پرسیدند
_اِ خانم این داداشته؟
_آره عزیزم حالا چرا فکر کردید داداشم شوهر این خلوچله
مهیا ضربه ای به پهلوی مریم زد
یکی از دخترا که ظاهر خوبی نداشت وآدامسی در دهانش بود و تند تند آن را می جوید گفت
_من از صبح زیر نظرش گرفتم خیلی حواسش به شوما بود
مهیا با حرفش گر گرفت...
اما با لحن شوخی سبیل های فرضیش را تاباند
_چی گفتی شوما آبجی؟؟ ناموس منو زیر نظر داشتی
با این کار مهیا همه دختر ها با صدای بلند شروع به خندیدن کردند
مریم اشک هایش را پاک کرد
_بمیری دختر اشکمو دراوردی
شهاب به دخترها اخمی کرد
_لطفا آروم خانم ها
مهیا سرش را پایین انداخت
مریم زیر گوشش با لحن شیطونی زمزمه مرد
_از کی داداش من ناموس شما شده بود
مهیا لبش را گاز گرفت و سرش را پایین انداخت
_شوخی بود
مریم خندید
_بله بله درست میگی
مهیا از جایش بلند شد
_من برم به مامانم زنگ بزنم
_باشه گلم
* از.لاڪ.جیـغ.تـا.خـــدا *
#ادامه.دارد...
📎#بصائر
با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇
╔═.🍃.═══════╗
🆔@Basaerr313
╚═══════.🍃.═╝
🔴در سفر اخیر رئیسی به آفریقای جنوبی دیدارهای بسیار مهمی رخ داد که یکی از آنها دیدار با نخست وزیر هند بود که تمایل زیادی به توسعه تجارت با ایران نشون داد
🔴از طرف دیگه ایران قرارداد اورهال کردن پنج پالایشگاه در آفریقای جنوبی رو هم منعقد کرد که بعد از انجام این امر ما فقط روزانه ٣۶٠ هزار بشکه نفت به این پنج پالایشگاه فروش خواهیم داشت
🔴و خبر مهمتر اینکه ما در ماه اخیر تونستیم ٢/٢ میلیون بشکه نفت بفروشیم که این امر در ده سال گذشته اتفاق نیفتاده بود
🔴بازار سازی ایران داره جواب میده حالا مونده دو کار مهم
🔴اولی حذف دلار از معاملات بین المللی و همچنین حذف اون از صندوق ذخیره ارزی
و دومی رشد تولید و افزایش ارزش پول ملی
🔴با این امر ان شاالله شاهد یکی از قویترین پولهای منطقه خواهیم بود
🔴شاید الان خنده دار باشه ولی از سه سال پیش این پیشبینی رو کرده بودیم که داره محقق میشه الحمدلله
🔴و اما اتفاق جالب دیگری که افتاد رونمایی از انواع موشکها و تسلیحات و پهپادهای جدید بود که منجر به این امر شده که صفهای عجیبی از تقاضا برای خرید تسلیحات ما شکل بگیره که قبلا هم عرض کردم که فروش تسلیحات به اندازه صنعت نفت میتونه درآمد زایی داشته باشه
🔴چند روز گذشته هم دیداری بین وزیر خارجه کشور ما با بن سلمان افتاد که برای پنجمین بار درخواست دیدار با رئیسی و دعوت ایشان به عربستان رو مطرح کردن
🔴سیاست انزوای کامل آمریکا در جهان کاملا داره جواب میده تک تک متحدین آمریکا دارن به سمت قدرت جدید جهانی یعنی ایران متمایل میشن
🔴تمایل عربستان و هند و مصر و کشورهای آفریقایی به روابط نزدیک با ایران نشون میده که تهدیدهای آمریکا دیگه جواب نمیده و با فروپاشی دلار ، اقتصاد آمریکا هم متلاشی خواهد شد
🔴و اما یک نکته آمریکا هم این وسط آرام ننشسته
❌دو سناریو محتمله
🔴سناریوی اول راه اندازی یک نافرمانی مدنی در منطقه بالاخص سوریه و عراق و ایرانه که استارت اون در سوریه خورده و منتظر هستند تا اربعین تموم بشه تا این اتفاق رو در عراق و ایران استارت بزنند
🔴دقیقا نسخه زن زندگی آزادی که برای ما چیده بودن رو دارن تو سوریه اجرا میکنند
🔴در پی این اتفاق به دنبال احیای مجدد داعش و در آخر پرچم سفیانی در سوریه هستند
🔴و به احتمال زیاد این امر در سوریه و عراق جواب خواهد داد و منطقه بار دیگر دچار داعش جدید خواهد شد
🔴اما این امر دیگر در ایران جواب نمیده
در ایران فتنه آینده فتنه نفوذی های اقتصادی است چون خطر حذف دلار رو حس کردن و تمام تلاش خودشون رو برای تشنج جدید انجام خواهند داد که ان شاالله بخیر خواهد گذشت.
💢کشتهسازی از «روحی»، تنور فتنه را گرم نکرد...
🔻به زعم ضد انقلاب، پروژه کشتهسازی از جواد روحی آن هم در روزهای منتهی به سالمرگ مهسا امینی، حسابی میتوانست تنور فتنه را گرم نگه دارد؛ مخصوصا اینکه روحی یک زندانی امنیتی بود که در اغتشاشات سال پیش فعالیت چشمگیری داشت.
🔘ماجرای دستگیری فرد یادشده به ایام اغتشاشات سال پیش برمیگردد. در آن زمان رسانههای ضدانقلاب ادعا میکردند که این مجرم امنیتی تنها به دلیل رقصیدن در خیابان، دستگیر و روانه زندان شده است‼️
🛑 اما بررسیها نشان داد که این فرد، لیدری اغتشاشگران را بر عهده داشته و اقدامات مجرمانه قابلتوجهی در آشوبهای خیابانی انجام داده است.
⭕️ ازجمله اقدامات خرابکارانه وی میتوان به احتراق و تخریب اموال عمومی، تحریک شهروندان به ایجاد ناامنی و اجتماع و تبانی برای ارتکاب جرم بر ضد امنیت داخلی کشور، ارتداد از طریق هتک حرمت به قرآن و لیدری گروهی از اغتشاشگران که منجر به فوت دستکم 5 نفر از اهالی نوشهر گردید، اشاره کرد.
🔴 البته این فرد اعتیاد شدیدی به انواع و اقسام مواد مخدر داشته و بهخاطر ناراحتی اعصاب و روان، سابقه تشنج و بستری در بیمارستان را نیز داشته است.
🔸 جواد روحی که با حکم قانونی در زندان به سر میبرد، نهایتا بامداد پنجشنبه ۹ شهریور به دلیل تشنج به بیمارستان شهید بهشتی نوشهر منتقل و با وجود اقدامات پزشکی فوت میکند.
⭕️این تمام واقعیتی بود که در رابطه با این شخص وجود دارد و کشتن وی در مدت محاکمهاش هیچ سودی برای نظام جمهوری اسلامی نداشته و نخواهد داشت.
⁉️اما اینکه ضد انقلاب با جعل روایت و انتساب مرگ وی به حاکمیت بهدنبال چیست، سرخط آن را باید در صفحه آشوبطلبانی نظیر مسیح علینژاد، علی کریمی و رسانههای معاندی جستجو کرد که دربهدر اندر خم روزنهای برای بازگشت ناآرامیها به کشور هستند!
✍🏻#محمد_ستوده
#جنگ_شناختی
#جنگ_ترکیبی
#جنگ_رسانه
📎#بصائر
با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇
╔═.🍃.═══════╗
🆔@Basaerr313
╚═══════.🍃.═╝
15.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 دعوت شجاعدل به اربعین
⚠️ این کلیپ برسد به دست آقای مل گیبسون کارگردان و بازیگر نقش اول فیلم شجاعدل
#اربعین
📎#بصائر
با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇
╔═.🍃.═══════╗
🆔@Basaerr313
╚═══════.🍃.═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 گوشوارهای که هزینه سفر اربعین شد به صاحبش برگردانده میشود؟
🔹️در پی انتشار فیلمی از دختری نوجوان که برای تامین هزینه سفر اربعین، گوشوارهاش را فروخته بود، برخی شهروندان ایرانی و عراقی در تماس با باشگاه خبرنگاران جوان خواستار دریافت اطلاعات شدند تا یک جفت گوشواره به او اهدا کنند.
🔹️چنانچه این دختر نوجوان را میشناسید یا اطلاعی از او دارید از طریق @Shahrvandyjc با شهروندخبرنگار باشگاه خبرنگاران جوان تماس بگیرید.
📎#بصائر
با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇
╔═.🍃.═══════╗
🆔@Basaerr313
╚═══════.🍃.═╝