بَسام | Basam
رافائل گروسی بعد از سفر بازرسان به ایران تایید کرد: فردو نابود شده است یعنی دولت اجازه داده بیان ایر
در صورت قبول کردن قطعنامه تعویق ۶ ماهه مکانیسم ماشه توسط غرب را نمیتوان یک عقبنشینی غربی ساده تعبیر کرد؛ بلکه این بازی چند مرحلهای دقیقا در ادامه همان رویکردی است که پیشتر علیه ما اجرا شد: امتیاز گیری به ازای تعویق و سپس خلف وعده.
تجربه پیشین؛ الگویی که دوباره تکرار میشود
بار اول که بحث فعالسازی مکانیسم ماشه مطرح شد، غرب آن را به توافق با گروسی و دسترسی به مراکز و اسناد هستهای گره زد تا در ازای توافق قاهره مکانیسم ماشه فعال نشود.
ایران همکاری کرد، توافق قاهره به دست آمد، بازرسان به بخشی از مراکز دست یافتند؛ اما نتیجه چه شد؟ نه تنها وعدههای غرب عملی نشد، بلکه دوباره ماشه فعال شد و ایران در عمل در وضعیت فشار مضاعف قرار گرفت.( https://eitaa.com/Basam_ir/123 ) ( https://eitaa.com/Basam_ir/103 )
این نشان میدهد که غرب مکانیسم ماشه را نه بهعنوان ابزار نهایی، بلکه بهعنوان اهرم دائمی معامله در برجام تعریف کرده است.
این بازه ۶ ماهه دقیقا همزمان میشود با چند تحول حساس مانند تعیین تکلیف جنگ اوکراین، و همچنین جهتگیریهای تازه در خاورمیانه و پیام نتانیابو مبتنی بر شکست محور ایران.
یعنی غرب میخواهد در زمانی که جبهههای متعددی باز است، ایران را در وضعیت معلق نگه دارد؛ نه خروج از NPT رخ دهد چون بهانه ای مثل مکانسیم ماشع نیست، نه امکان پیشروی جدی ایران در برنامه هستهای رخ دارد به دلیل نظارت آژانش.
در واقع این ۶ ماه زمان تنفس برای غرب میشود تا هزینههای خروج ایران از NPT را از بین ببرد یا کاهش دهد.
غرب بهخوبی میداند یکی از بزرگ ترین کارت های ایران تهدید به خروج از NPT است.
ولی این بار آنها میخواهند امتیازی از ایران بگیرند که اگر دوباره خلف وعده کردند، دیگر ایران نتواند فورا به خروج از NPT متوسل شود.
یعنی میخواهند با یک امتیاز یا توافق دیگر، ابزار تهدید خروج را یا بی اثر کنند یا محدود کند؛ مثلا با یک تعهد فنی و عملی همانند گذشته در برحام یا توافق محدود که ایران را در چارچوبی جدید گرفتار کند ( کما اینکه در برجام حق وتو را توسط دو کشور روسیه و چین ناممکن کردند ). غربیها با هر تعویق ماشه، هم اسناد و اطلاعات جدیدی از ایران جمع آوری میکنند و هم به مرور دسترسی بازرسان را عادیسازی میکنند.
این یعنی تعویق ماشه در ظاهر کاهش فشار است، اما در عمل به معنای افزایش عمق نفوذ اطلاعاتی غرب در پرونده هستهای ایران است.
یقینا غرب میخواهد با این تعویق از تکنیک خوف و رجا استفاده کند
اینکه تهدید ماشه هنوز سر جای خودش هست و هر لحظه میتواند فعال شود و در عین حال ایران هنوز فرصت دارد با دادن امتیاز، از اسنپ بک و خروج از NPT و تبعات و بحرانش کنترل کند.
این دوگانه دقیقا برای آن است که ایران در وضعیت بلا تکلیفی محاسباتی بماند و تصمیم نهایی ش هر بار به تعویق بیفتد.دقیقا مانند یک باطلاق!
غرب میداند افکار عمومی مردم از تهدید فوری تا از تهدید تعویقی، بیشتر میترسد
با تعویق ۶ ماهه، آنها عملا فشار روانی روی جامعه کاهش میدهند تا فضای جبهه های داخلی مثل اصلاحات به سمت مطالبه مدیریت بحران و مذاکره برود، نه خروج از NPT
هزینه جنگ با اسراییل برای کشور: ۲۵۰ همت
هزینه #بانک_آینده برای کشور:
سال گذشته ۳۵۰ همت
امسال ۴۵۵ همت
پ.ن: بزرگترین خطری که کشور را تهدید میکند نه امریکا است و نه اسراییل، شما مسئول بی غیرتی هستی که چپاول بانکها را تماشا میکنی!
آرمانها ممکن است در یک جلسه، یک جمع یا در ذهن هر انسان بهصورت متفاوت باشند: یک نفر سوسیالیست است، دیگری کمونیست، یکی امپریالیست یا لیبرال است و دیگری آرمانش اسلامی است. آرمانها در اصل چیزهایی ذهنیاند ایده، ارزش، و تصویر چگونه باید باشد. مشکل وقتی پدید میآید که این آرمانها بخواهند به عرصهی واقعی وارد شوند و برای ادارهی دنیا عمل کنند.
آرمانها روی ذهن و کاغذ آسیبی نمیرسانند. یک کتاب امپریالیستی و یک کتاب اسلامی را کنار هم در کتابخانه بگذارید تداخلی ایجاد نمیشود. اما وقتی آرمانها وارد میدان عمل میشوند، دیگر نمیتوانند صرفا کنار هم باشند. هر آرمانی خواهان اثرگذاری بر جامعه و ساختن نهادها و قوانین مطابق خود است؛ اینجاست که تضاد عملی آغاز میشود.
آرمانها تنها زمانی اثرگذار میشوند که با ابزار علم و هنر پیوند بخورند. آن علم و هنر در عرصهی عمومی نامش سیاست است: شیوهی طراحی قوانین، نهادها، برنامههای اجتماعی و فرهنگی. منابع دینی یا فکری هر جریان (مثلا آرمانهای اسلامی برگرفته از تعالیم پیامبر و ائمه) میتوانند جهتدهنده باشند؛ اما برای اینکه این آرمانها در جامعه جایگاه پیدا کنند، لازم است که از طریق سیاست و روشهای مدنی و قانونی اجرا شوند.
اینکه برخی میگویند سکولاریسم میخواهد آرمانها را تنها در ذهن و کاغذ نگه دارد، یک نگرانی قابل فهم است: وقتی آرمانها صرفا شعار باشند و وارد عمل موثر نشوند، تاثیری در ساختارها نمیگذارند. اما اینکه آرمانها بهزور یا خارج از چارچوبهای قانونی بخواهند اجرا شوند، هم خطرات بزرگی دارد.
قدرت ممکن است از منابع مختلف رای مردم، زور، ثروت بهدست آید. هر روش کسب قدرت پیامدهایی دارد اگر قدرت تنها محصول رضایت گروههای حاضر در انتخابات باشد، ممکن است برای جلب رای حاضر باشند هر اقدامی را توجیه کنند؛ از سوی دیگر، دستیابی به قدرت به هر وسیلهی دیگری مانند سرکوب یا تقلب مشروعیت درازمدت را از بین میبرد. بنابراین، دغدغهی اصلی باید ایجاد سازوکارهایی باشد که هم امکان عمل سیاسی را باز کنند و هم از سوءاستفاده محافظت نمایند.
درباره وفاق هم
وفاق و کار جمعی در عرصهی عمل لازم و مفید است. اگر در همین اتاق ما وفاق نداشتیم، شاید اصلا این جلسه شکل نمیگرفت. توافق عملی مثلا توافق برای ساختن کشور، همکاری در پروژههای مشترک نهتنها ممکن است بلکه ضروری است. اما وفاق در سطح فکر مشکلساز است اگر وفاقِ بیرونی باعث شود نقدِ سالم خاموش شود یا تفکرات غلط بهعنوان بدیهی پذیرفته شوند، آن وفاق زیانبار خواهد بود. نمونهی خوب وفاق بیرونی اما حفظ اختلافات فکری و امکان نقد آزاد است، یعنی وحدت در عمل، تنوع در فکر