eitaa logo
بصیـــــــــرت
2.3هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
2هزار ویدیو
69 فایل
﷽ با عرض ارادت به مقام بلندو بی بدیل شهدا وبا کسب اجازه ازولی امر مسلمین مقام معظم رهبری و آقا با توجه به فرمایش اخیر رهبر به افزایش بصیرت افزایی نام کانال به بصیرت تغییر یافت البته همچنان فرمایشات آقاو معرفی شهدا در برنامه های کانال در ارجعیت هستند🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺🍃 ♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️ ✨اللهمّ اجْعَل سَعْیی فیهِ مَشْكوراً وذَنْبی فیهِ مَغْفوراً وعَملی فیهِ مَقْبولاً وعَیْبی فیهِ مَسْتوراً یا أسْمَعِ السّامعین. ✨خدایا! کوشش امروزم را پاس دار و گناهم را ببخش و کردارم را پذیرفته و عیبم را پوشیده دار، ‌اى شنونده ترین شنوندگان.
بصیـــــــــرت
#شهید_عباس_دانشکر #مدافع_حرم #جوان_انقلابی #زندگینامه_وصیتنامه 👇👇👇👇 #کانال_خامنه_ای_شهدا @khamenei
🍃🍂🍃🍂🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 متولد سال 1372 اصالتاً اهل سمنان, از پاسداران دانشگاه افسری و تربیت پاسداری امام حسین(ع) و یکی از جوان‌ترین شهدای مدافع حرم حضرت زینب(س) است که بیستم خرداد ماه سال ۹۵ در نبرد با تروریست‌های تکفیری در حلب سوریه به فیض شهادت نائل شد. تصاویر این جوان 23ساله در قامت شهید مدافع حرم به‌خاطر ظاهر کم‌سن‌وسال او در عکس‌هایش، حسرت راهی را که رفته است بر دل خیلی‌ها گذاشته است. او به‌خاطر ویژگی‌های درونی‌اش, پس از شهادت به الگوی «جوان مؤمن انقلابی» برای جوانان تبدیل شد و بسیاری از جوانان از اقصی نقاط کشور علاقه خاصی نسبت به این شهید پیدا کرده‌اند. شهید دانشگر در وصیت‌نامه خود به نکات و موارد زیبایی اشاره کرده است 🌹 ۹۵/۳/۲۰🌹 @khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
#شهید_عباس_دانشکر #مدافع_حرم #جوان_انقلابی #زندگینامه_وصیتنامه 👇👇👇👇 #کانال_خامنه_ای_شهدا @khamenei
🕊 ✨ بسم الله الرحمن الرحیم ✨ آخر من کجا و شهدا کجا خجالت می‌کشم بخواهم مثل شهدا وصیت کنم من ریزه خوار سفره‌ی آنان هم نیستم،  شهید شهادت را به چنگ می‌آورد راه درازی را طی می‌کند تا به آن مقام می‌رسد اما من چه!🍃 سیاهی گناه چهره‌ام را پوشانده و تنم را لخت و کسل کرده، حرکت جوهره‌ اصلی انسان است و گناه زنجیر، من سکون را دوست ندارم. عادت به سکون بلای بزرگ پیروان حق است، سکونم مرا بیچاره کرده. در این حرکت عالم به سمت معبود حقیقی دست و پایم را اسیر خود کرده، انسان کر می‌شود، کور می‌شود، نفهم می‌شود، گنگ می‌شود و باز هم زندگی می‌کند.🌸 بعد از مدتی مست می‌شود و عادت می‌کند به مستی و وای به حالمان اگر در مستی خوش بگذرانیم و درد نداشته باشیم.  درد را، انسان بی هوش نمی‌کشد، انسان خواب نمی‌فهمد، درد را، انسان با هوش و بیدار می‌فهمد.🍂 راستی! دردهایم کو؟ چرا من بیخیال شده‌ام؟ نکند بی هوشم؟ نکند خوابم؟ مثل آب خوردن چندین هزار مسلمان را کشتند و ما فقط آن را مخابره کردیم. قلب چند نفرمان به درد آمد؟ چند شب خواب از چشمانمان گریخت؟ آیا مست زندگی نیستیم؟😔 خدایا تو هوشیارمان کن، تو مرا بیدار کن، صدای العطش می‌شنوم صدای حرم می‌آید گوش عالم کر است. خیام می‌سوزد اما دلمان آتش نمی‌گیرد. مرضی بالاتر از این چرا درمانی برایش جستجو نمی‌کنیم، روحمان از بین رفته سرگرم بازیچه دنیاییم. الَّذِینَ هُمْ فِی خَوْضٍ یَلْعَبُونَ ما هستیم، مرده‌ام تو مرا دوباره حیات ببخش، خوابم تو بیدارم کن. خدایا! به حرمت پای خسته‌ رقیه (س) به حرمت نگاه خسته‌ زینب (س) به حرمت چشمان نگران حضرت ولی عصر (عج) به ما حرکت بده. 🌹 🌹 ۲۰_۳_۹۵ ❤️ @khamenei_shohada
ماجرای خواندنی وشفای بانوی بیمار 👇👇👇👇 در کانال خامنه ای شهدا @khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
#شهید_عباس_دانشگر #معجزه_قرآن #شهیدان_زنده_اند ماجرای خواندنی #شهید وشفای بانوی بیمار 👇👇👇👇 در کان
◼️ منبع : خبر گزاری فارس سمنان _ ۰۲کدخبر: ۱۳۹۶۰۴۱۶۰۰۰۵۲ 🔷 ماجرای خواندنی شهید دانشگر و شفای بانوی بیمار! روایت بانویی که شفای بیماری‌اش را به‌صورت معجزه‌آسایی از شهید مدافع حرم «عباس دانشگر» گرفت، خواندنی و البته قابل تأمل است. به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری فارس از سمنان، اینکه بگوییم یا بشنویم که شهیدان رفتند؛ اما گره‌گشایی می‌کنند، امری غیرقابل‌ باور نیست. لااقل آنانی که اعتقاد عمیق قلبی به شهید و شهادت دارند، می‌دانند این امر شدنی است.👌 روایت زیر، روایت بانویی شهمیرزادی است که معجزه شفا گرفتن و تغییر مسیر زندگی‌اش را با مادر شهید مدافع حرم، شهید «عباس دانشگر» در میان می‌گذارد. در حاشیه مراسم بزرگداشت شهید «عباس دانشگر» مشغول گفت‌وگو با مادرش بودم که این بانو خود را به مادر این شهید بزرگوار رساند؛ پس از در آغوش گرفتن و طلب شفاعت از مادر شهید، ماجرای بیماری، معجزه شفا و تحول معنوی که در زندگی‌اش ایجاد شد، را با چشمی اشک‌بار برای مادر شهید تشریح کرد.😭 پس از پایان گپ و گفت، از او خواستم اگر مایل است، ماجرایش را برای مخاطبان فارس بازگو کند. آن بانو پذیرفت و این‌گونه آغاز کرد: مدتی درگیر بیماری‌ام بودم؛ به‌گونه‌ای که این بیماری باعث پیوند قلبی‌ام با حضرت حق شد. وی که نامش نزد خبرگزاری فارس سمنان محفوظ است، ادامه داد: نه اینکه این رابطه منشأ ترس از مرگ باشد، بلکه جمله‌ای از آیت‌الله بهجت در آن روزها، طوفانی در درونم ایجاد کرد و آن جمله این بود که «هر گاه خدا را بیشتر از هر چیزی دوست داشتی، مؤمن شدنت را جشن بگیر».👏 آن بانو افزود: این جمله منشأ تحولم شد. بیشتر از گذشته عاشق معنویات شدم، حجابم کامل بود اما عاشق حجاب فاطمی شدم. آوای قرآن و نماز در زندگی‌ام به‌گونه‌ای دیگر جاری شد. وی ادامه داد: در همان روزها در فضای مجازی موضوع «برادر شهیدت را انتخاب کن» را شنیدم.😊  بسیاری رفیق شهیدشان را دوست داشتند و از کراماتشان در زندگی شخصی‌شان می‌گفتند، یکی حاج حسین خرازی رفیق شهیدش بود، دیگری شهید آوینی و بسیاری هم شهدای مدافع حرم و من؟😔 این بانوی شهمیرزادی با بیان اینکه اعتکاف 96 سرمنشأ زیبایی‌های زندگی‌ام شد، اضافه کرد: با اخلاص قلبی شب شهادت عقیله بنی‌هاشم حضرت زینب (س)، برادر شهیدم را انتخاب کردم و او کسی نبود؛ جز برادر شهیدم « دانشگر ».🌹 وی افزود: در همه حال به یادش بودم و او را سهیم کارهای خیرم می‌کردم تا روز بیست و یکم ماه رمضان، نذری در خانه‌ام برپا کردم و همه شهدا و اسرای کربلا را سهیم کردم و رسیدم به نام مدافع حرم که با ذوق نام برادر شهیدم «عباس دانشگر» را گفتم. این بانوی شهمیرزادی بیان کرد: در کمال ناباوری آن شب در عالم خواب شهید دانشگر را دیدم که با لباس مقدس سپاه و خوشحال مهمان ماست و رو به من گفت «خواهر! مادر من اینجا فاطمه زهراست الحمدلله» و مادر گرامی من هم نامش «فاطمه» است و قصد دارند نام فاطمه زهرا را روی خود بگذارند تا همه به این نام او را صدا کنند.🌸 آن بانو با بیان اینکه در آن روزها من دوره درمانی‌ام را سپری می‌کردم، اضافه کرد: شهید دانشگر با نگاهی نافذ در عالم خواب گفتند: شما نزد مادرم فاطمه برو و بگو «مهر، تسبیح و پارچه سبزی» که عباس بار آخر از کربلا آورد، به شما بدهد تا با آن نماز به جای آوری که شفایت حاصل خواهد شد انشاءالله. این بانوی شهمیرزادی ادامه داد: بیماری‌ام در حال عود بود؛ توده‌ای در بدنم بود که در حال پیشرفت بود اما اکنون تنها به‌واسطه ایمان و اعتقادم حالم رو به بهبودی است و به لطف دعای برادر شهیدم در سلامت کامل هستم. مادر شهید دانشگر نیز در پاسخ به درخواست این خادم‌الزهرا (س) که فرزندش در عالم خواب به او گفت: امانتی مهر، تسبیح و پارچه سبز را از مادرم بگیر، گفت: بله! این امانتی نزدم هست و حتماً خواسته پسرم اجابت می‌شود.😊 آری! این است معجزه قرآن که می‌فرماید: شهدا زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزی می‌خورند. 🔷 گزارش از:‌محدثه عباسی 🌹 🌹 ۲۰_۳_۹۵ @khamenei_shohada
🔸وصیت شهیدمدافع حرم نیشابور افرادی که دستی در سفره دارند و داعیه خدمت به اسلام دارند بدانند که فقط بایداز امام شان حضرت علی(ع)و رهبرشان پیروی کنند @khamenei_shohada
عشق مولا دردلت پرمیڪشید توشھادت راچہ زیبا دیده اے قفس دنیابرایت تنگ بود حب ازبرایت بود رفتی وجاویدماندے تاابد ای برادرتوچہ زیبارفته اے... @khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
#زندگی_به_سبک_شهدا @khamenei_shohada
*محمد پاشو پاشو چقدر می خوابی؟ +چته نصفه شبی؟بذار بخوابم *پاشو، من دارم نماز شب میخونم کسی نیست نگام کنه... یا مثلا میگفت: «پاشو جون من، اسم سه چهار نفر مؤمن رو بگو تو قنوت نماز شبم کم آوردم... هر شب به ترفندی بیدارمان میکرد برای نماز شب عادت کرده بودیم... @khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
💠💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠💠 🌺 قسمت 2⃣3⃣ 🌺 دومین حضور ‌ 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹 هشتمين روز مه
💠💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠💠 🌺 قسمت 3⃣3⃣ 🌺 تسبیهات ‌ 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹 دوازدهم مهر 1359 است. دو روز بود كه ابراهيم مفقود شده! براي گرفتن خبر به ستاد اسراي جنگي رفتم اما بي فايده بود. تا نيمه هاي شب بيدار و خيلي ناراحت بودم. من ازصميميترين دوستم هيچ خبري نداشتم. بعــد از نماز صبح آمدم داخل محوطه. ســكوت عجيبــي در پادگان ابوذر حکم فرما بود. روي خاكهای محوطه نشستم. تمام خاطراتي كه با ابراهيم داشتم در ذهنم مرور ميشد. هوا هنوز روشن نشده بود. با صدايي درب پادگان باز شد و چند نفري واردشدند. ناخــودآگاه به درب پادگان نگاه كردم. تــوي گرگ و ميش هوا به چهره آنها خيره شدم. يكدفعــه از جــا پريدم! خودش بود، يكــي از آنها ابراهيم بــود. دويدم و لحظاتي بعد در آغوش هم بوديم. خوشــحالي آن لحظه قابل وصف نبود. ساعتي بعد در جمع بچه ها نشستيم. ابراهيم ماجراي اين سه روز را تعريف ميكرد: با يك نفربر رفته بوديم جلو، نميدانستيم عراقيها تا كجا آمده اند. كنار يك تپه محاصره شــديم، نزديك به يكصد عراقــي از بالاي تپه و از داخل دشت شليك ميكردند. ما پنج نفرهم دركنار تپه در چاله اي سنگر گرفتيم و شليك ميكرديم. تا غروب مقاومت كرديم، با تاريك شدن هوا عراقيها عقبنشيني كردند. دو نفر از همراهان ما كه راه را بلد بودند شهيد شدند. از سنگر بيرون آمديم، كسي آن اطراف نبود. به پشت تپه و ميان درختها رفتيم. در آنجا پيكر شهدا را مخفي كرديم. خسته و گرسنه بوديم. از مسير غروب آفتاب قبله را حدس زدم و نماز را خوانديم. بعد از نماز به دوســتانم گفتم: براي رفع اين گرفتاريها با دقت تســبيحات حضرت زهرا(س)را بگوئيد. بعد ادامه دادم: اين تسبيحات را پيامبر، زماني به دخترشان تعليم فرمودند كه ايشان گرفتار مشكلات و سختيهاي بسيار بودند. بعد از تسبيحات به سنگر قبلي برگشتيم. خبري از عراقيها نبود. مهمات ما هم كم بود. يكدفعــه در كنــار تپه چندين جنــازه عراقي را ديدم. اســلحه و خشــاب و نارنجكهــاي آنها را برداشــتيم. مقداري آذوقه هم پيــدا كرديم و آماده حركت شديم. اما به كدام سمت!؟ هوا تاريك و در اطراف ما دشــتي صاف بود. تســبيحي در دست داشتم و مرتب ذكر ميگفتم. در ميان دشــمن، خستگي، شب تاريك و... اما آرامش عجيبي داشتيم! نيمه هاي شب در ميان دشت يك جاده خاكي پيدا كرديم. مسير آن را ادامه داديم. به يك منطقه نظامي رسيديم که دستگاه رادار در داخل آن قرار داشت. چندين نگهبان هم در اطراف آن بودند. سنگرهائي هم در داخل مقر ديده ميشد. ما نميدانســتيم در كجا هســتيم. هيــچ اميدي هم به زنــده ماندن خودمان نداشتيم، براي همين تصميم عجيبي گرفتيم! بعد هم با تسبيح استخاره كردم و خوب آمد. ما هم شروع كرديم! با ياري خدا توانســتيم با پرتاب نارنجك و شليك گلوله، آن مقر نظامي را به هم بريزيم. وقتي رادار از كار افتاد، هر ســه از آنجا دور شــديم. ســاعتي بعد دوباره به راهمان ادامه داديم. نزديك صبح محل امني را پيدا كرديم و مشغول استراحت شديم. كل روز را استراحت كرديم. باور كردني نبود، آرامش عجيبي داشــتيم. با تاريك شــدن هوا به راهمان ادامه داديم و با ياري خدا به نيروهاي خودي رسيديم. ابراهيــم ادامه داد: آنچــه ما در اين مــدت ديديم فقط عنايــات خدا بود. تسبيحات حضرت زهرا(س) گره بسياري از مشكلات ما را گشود. بعد گفت: دشمن به خاطر نداشتن ايمان، از نيروهاي ما مي ترسد. مــا بايد تا ميتوانيم نبردهاي نامنظم را گســترش دهيــم تا جلوي حملات دشمن گرفته شود. 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹 📚کتاب سلام بر ابراهیم، صفحه ۸۶ الی۸۸ 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 ادامه دارد...... @khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
#سرباز #بسیجی #رمضان #شهید_محمدابراهیم_همت #فرمانده_دل_ها @khamenei_shohada
"بسیجی هرکجا برود جریان ساز میشود حتی دوران سربازی در پادگان شاهنشاهی!" خيلی عصبانی بود. سرباز بود و مسئول آشپزخانه كرده بودندش. ماه رمضان آمده بود و او گفته بود هركس بخواهد روزه بگيرد، سحری بهش ميرساند. ولي يك هفته نشده، خبر سحری دادن‌ها به گوش سرلشكر ناجی رسيده بود. او هم سرضرب خودش را رسانده بود و دستور داده بود همه‌ی سربازها به خط شوند و بعد، يكی يك ليوان آب به خوردشان داده بود كه " سربازها را چه به روزه گرفتن ! " و ابراهيم بعد از بيست و چهار ساعت بازداشت، برگشته بود آشپزخانه. با چند نفر ديگر، كف آشپزخانه را تميز شستند و با روغن موزاييك‌ها را برق انداختند و منتظر شدند. براي اولين بار خدا خدا ميكردند سرلشكر ناجی سر برسد. ناجي در درگاهِ آشپزخانه ايستاد. نگاه مشكوكی به اطراف كرد و وارد شد. ولی اولين قدم را كه گذاشته بود، تا ته آشپزخانه چنان كشيده شده بود كه كارش به بيمارستان كشيد. پاي سرلشكر شكسته بود و مي‌بايست چند صباحی توی بيمارستان بماند. تا آخر ماه رمضان، بچه‌ها با خيال راحت روزه گرفتند.  ❣ @khamenei_shohada
از طرف من به جوانان بگویید، چشم شهیدان و تبلور خونشان به شما دوخته است. ⭐سردار @khamenei_shohada
♥️🍃 هرگاه ڪه نمازتــ قضا شد و نخواندے دراین فڪر نباش ڪہ وقت نماز خواندن نیافتے بلڪه! فڪر ڪن چہ گناهے را مرتڪب شدے کہ خداوند نخواست در مقابلش بایستے! @khamenei_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آره سخته جا بمونی اذن نگیری همه میرن پیش ارباب ولی تو یه جا اسیری... @khamenei_shohada
🌸✨🌸✨ جـــاي شـــُهـــدا خــالــی جای "" خالی که توی وصیت نامه خطاب به همسرش نوشت: "اگر نصیبم شد منتظرت میمانم.. ((جای "" خالی که میگفت: در زمان به کسی میگویند که منتظر باشد... 😔😭)) جای "" خالی که خانمش میگفت: همیشه به شوخی بهش میگفتم اگه بدون ما بری گوشتو میبرم.. اما وقتی جنازه رو اوردن دیدم که اصلا سری در کار نیست...😔 جای "" خالی که همسرش گفت: لباسهای خونی همسرم را گذاشته بودند داخل یک کیسه پلاستیک.. روز سوم که خانه خلوت تر شد رفتم کیسه را آوردم... خون هم اگر بماند بوی مردار میگیرد. با احتیاط گره اش را باز کردم و لباسها را آوردم بیرون.. بوی عطر پیچید توی خانه... عطر گل محمدی. بوی عطری که حسن میزد.. جای "" خالی که میگفت: برای بهترین دوستان خود دعای شهادت کنید ای شُهدا برای مــا حمدی بخوانید که شُما زنــده ایــد و مــا مـُـرده ...! شهادت یک لباس تک سایز است هر وقت و هر زمان اندازه ات را به لباس شهادت رساندی، هر جا باشی با شهادت از دنیا میروی...😔 "" . ▶شهدا را یاد کنیم با یک صلوات◀❤️ 🌸✨🌸✨ @khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
#روز_شمار_دفاع_مقدس 🗓 ۲۰ خرداد ماه سال ۱۳۹۷ هجری شمسی • ولادت شهید علی‌اکبر رضایی (استان مازندرا
🗓 ۲۱ خرداد • شهادت شهید موسی بختور (استان خوزستان، شهرستان خرمشهر) (۱۳۵۹ ه.ش) • شهادت شهید عباس فرحان اسدی (استان خوزستان، شهرستان خرمشهر) (۱۳۵۹ ه.ش) • شهادت شهید فتح‌الله سلطان‌بیگی (استان آذربایجان غربی، شهرستان خوی) (۱۳۵۹ ه.ش) • شهادت شهید پرویز خیامیان (استان همدان، شهرستان همدان) (۱۳۶۰ ه.ش) • شهادت شهید محمدشفیع اکبری (استان فارس، شهرستان خرم‌بید، روستای شهیدآباد) (۱۳۶۰ ه.ش) • آغاز عملیات محدود «فرمانده کل قوا خمینی روح خدا» در جبهه دارخوین (۱۳۶۰ ه.ش) • شهادت شهید رمضان رضایی برزانی (استان اصفهان، شهرستان اصفهان) (۱۳۶۰ ه.ش) • شهادت شهید منصور موحدی (استان اصفهان، شهرستان اصفهان) (۱۳۶۰ ه.ش) • شهادت شهید مرتضی طلاکوب (استان اصفهان، شهرستان اصفهان) (۱۳۶۰ ه.ش) • شهادت شهید بهرام عابدی (استان اصفهان، شهرستان اصفهان) (۱۳۶۰ ه.ش) • شهادت شهید فضل الله آقا باباگلی (استان اصفهان، شهرستان اصفهان) (۱۳۶۰ ه.ش) • شهادت شهید عباسعلی حسینیان (استان اصفهان، شهرستان اصفهان) (۱۳۶۰ ه.ش) • اعزام نیرو‌های سپاه محمد رسول‌الله (ص) به فرماندهی حاج احمد متوسلیان به لبنان (۱۳۶۱ ه.ش) • شهادت شهید مصطفی نورانی (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۷ ه.ش) • شهادت شهید سید جلیل حسینی (استان فارس، شهرستان آباده) (۱۳۶۷ ه.ش) • شهادت شهید مدافع حرم حیدر جلیلوند (استان البرز، شهرستان فردیس) (۱۳۹۶ ه.ش) @khamenei_shohada
👆تصویر باز شود مارافقط بہ پاے نوشتہ اند ماسینہ پاے بیرق دیگر نمیزنیم.. 🌷 @khamenei_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 وقتی امام خمینی ره از آرزوی یک ملت میگوید: 🔹مانه از محاصره نظامی میترسیم!نه از اقدام نظامی!! وای بر ما اگر این سخن امام را فراموش کرده باشیم @khamenei_shohada
4_646301975712891499.mp3
4.71M
•✦✧ @khamenei_shohada✧✦• 9⃣2⃣⇦قسمت بیست ونهم #من_رات اسارت معصومه آباد @khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
#شهادت، نردبان_آسمان #کانال_خامنه_ای_شهدا @khamenei_shohada
، نردبان آسمان بود ، آسمان را نردبان بود تمامی افراد حاضر در عڪس بہ فیض شهادت نائل آمده اندبه غیر از دونفرشان واین نردبان بہ  معروف شده‌است افراد حاضر از پایین: (شهیدنشده) (شهیدنشده) @khamenei_shohada
ای پر گشـوده به آسمـان عشـق تو رفتـه ‌ای ... امـا ردّ پای تـو بر رود زمان جاری است ... #یاد_شهدا_با_ذکر_صلوات #شهید_حیدر_جلیلوند #کانال_خامنه_ای_شهدا @khamenei_shohada تاریخ شهادت ؛ ۹۶/۳/۲۱ محل شهادت ؛ حماء سوریه #اولین_سالروز_شهـادت @khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
《دفترچه نیم سوخته یک تکفیری_3》 ص13: ده روز هست که سردرد دارم... موج انفجار اون شب به حدی شدید بود ک
(–4) ص20: تمام بدنم درد میکنه... کف پاهام احساس سوزش دارم.. مجبورم بنویسم تا اندکی متوجه گذر زمان و گودال آتش چند روز قبل نباشم... پنج تا پسری که عقب مانده ذهنی بودند، در طول عملیات سه روز گذشته استفاده شدند... دوتاشون که مقاومت میکردند را با قرص های کیتاگون(روانگردان فوق العاده قوی و خشونت زا) راضی و بلکه غیرقابل کنترلشون کردیم... شیخ جبران عزیز اجازه استفاده از کیتاگون را برای مجاهدین در حال عملیات یا هنگام شکنجه مرتدین و مجوس ها مجاز میداند... ص21: جنوب حُمص را گرفتیم... بالاخره محاصره جواب داد و تونستیم نفوذ کنیم... الحمدلله اینجا نعمت فراوان هست... از طرف پلیس شریعت، تا سه روز همه چیزشون علی الخصوص زن ها و دخترانشون مباح اعلام شده... همون ساعت اول، حدود 200 نفر از مردهاشون که بیشتر از اهل سنت بودند اعدام شدند... باید جوری اینجا از اهل سنت زهر چشم بگیریم که شیعیان شهرهای نبل و الزهرا (دو شهر تماما شیعه نشین شمال حلب) بدونند که اگر اسلحه ها را زمین گذاشتند که هیچ، اما اگر خودمون نفوذ کردیم واویلا... وایلا... تازه اینها اهل سنت بودند که بازارهای کنیز فروشیمون پُر شد و حتی صادر هم کردیم... اما واویلا اگر اهالی نبل و الزهرا کوتاه نیایند و خودمون نفوذ کنیم... ص22: به خاطر جراحت هایی که برداشته ام، به من استراحت عملیاتی داده و اینجا مامور گرفتن زکات شده ام... زکات از واجباتی است که باید خلیفه مسلمانان توسط دستگاه الدوله از مردم بگیرد و به مصرف مجاهدان و فقیران برساند... حدّ نصاب زکات در اینجا، سه پنجم(!!) معرفی شده و ما باید به همین تعداد از گوسفندان و مرغ و شتر کسانی که دارند بگیریم... با کمک سه چهار نفر از اهالی همین جا به خانه هایی که مشمول زکات میشوند راهنمایی میشویم... معمولا مقاومت نمیکنند مخصوصا وقتی با شکل و قیافه ابوهاجر الفلسطینی مواجه میشوند... ص22: اینجا با یکی از مجاهدین به نام بن راشد سعودی آشنا شدم... خیلی در کارش جدی هست... دیشب قبل از نماز عشاء کلی با هم حرف زدیم... قبلا سر زندانبان و شکنجه گر منطقه درعا بوده... میگفت به خاطر مهارتش معمولا طعمه های خارجی را که اسیر میشدند به اون میسپردند... از جمله از افغانستان، ایران، لبنان و... میگفت اول جسمشون را ادب میکردم بعدش هم با یاد دادن صحیح وضو و نماز به تربیت روح و ایمانشون میپرداختم... میگفت چون تحت تاثیر آموزش های مشرکانه بوده اند باید بهشون دین را آموزش بدیم... دینی که از اندیشه های جناب ابن تیمیه و رشید رضا(دو تن از بزرگان وهابیت) آموخته ایم... وقتی باهاش حرف میزدم احساس میکردم مرد عجیبی هست و با تمام مجاهدینی که تا حالا دیده بودم فرق داشت... ص23: سه چهار نفر فرار کرده اند... هیچ چیز مثل خبر فرار کردن مجاهدان در تخریب روحیه بقیه اثر منفی نداره... با اینکه موفقیت های بدی هم نداشتیم اما نمیدونم چرا خبر فرار این چند نفر خیلی پیچید... بنظرم دلیلی برای فرار وجود نداره جز فقدان ایمان به نابودی اسد... امروز بیشتر ورزش کردم و نماز خوندم.. چندان لذتی از نماز خوندنم نمیبرم... نمیدونم چرا؟ اما مثل قبلا نیستم... @khamenei_shohada