eitaa logo
بصیـــــــــرت
2.2هزار دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
2.1هزار ویدیو
70 فایل
﷽ با عرض ارادت به مقام بلندو بی بدیل شهدا وبا کسب اجازه ازولی امر مسلمین مقام معظم رهبری و آقا با توجه به فرمایش اخیر رهبر به افزایش بصیرت افزایی نام کانال به بصیرت تغییر یافت البته همچنان فرمایشات آقاو معرفی شهدا در برنامه های کانال در ارجعیت هستند🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
بصیـــــــــرت
#وصیتنامه_شهید_سید_سجاد_روشنایی مگر نشنیدید که امام خمینی (ره) آن معمار کبیر انقلاب فرمود چه من در
آخرین سفارش‌های به روایت همسر بزرگوارشان👇 🌷سجاد سفارش می‌کرد در زندگی حضرت زهرا(س) را الگوی خود قرار بدهید و خیلی روی حجاب تأکید داشت و دوست داشت دختران باحجابی داشته باشد. من سعی خودم را می‌کنم تا دختران درمرحله اول زینب گونه باشند و درمقابل دلتنگی‌هایی که دارند مدام از حضرت رقیه (س)‌ وحضرت زینب (س)‌ برایشان می‌گویم و دوست دارم به وصیت پدرشان آنها زهرایی تربیت شوند.🌷 شادی روح مطهر شهید سیدسجاد روشنایی پنج 🌷🕊 @khamenei_shohada
امروز مدافع حرم، جانشین فرماندهی گردان امام حسین (ع) لشکر 17 است، شهیدی که بارها برای شهادتش دعا کرد و همسرش، آمین گفت.🙏 در تاریخ ۳ تیر ۱۳۵۵ در روستای سرکوبه شهرستان خمین چشم به جهان گشود. وی سابقه فرماندهی گردان بیت‌المقدس لشکر ۱۷ علی بن ابیطالب (ع) در قم و همچنین فرماندهی پایگاه بسیج شهید زین الدین را در کارنامه کاری خود دارد. علی اکبر سرانجام در تاریخ ۱۳ بهمن ۱۳۹۴ در سوریه حومه حلب به درجه رفیع شهادت نائل آمد.🕊🌹 @khamenei_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
: اولین انقلابی که با مردم شروع کرد، با مردم ادامه داد، حرف خود را عوض نکرد ، راه خود را تغییر نداد و اهداف خود را کم و زیاد نکرد . است.
🌷شهید مدافع حرم : ما انقـلاب کردیم که اضطرار امام زمـان (عج) را به تبدیل کنیم، و رسیدن به این هدف هزینه دارد و هزینه آن همین در سوریه وعراق شهیـد دادن است.
هدایت شده از بصیـــــــــرت
برای فعالسازی به این آی دی مراجعه کنید👇👇👇 @Gomnam_h آموزشها اینجا 👇👇👇 @Pardakht
بصیـــــــــرت
دوستان این از امکانات جدید ایتا هستش برای پرداخت های درون برنامه و خرید شارژ وبسته اینترنت کاملا قابل اطمینان حتما پیام بدید این خدمت براتون فعال بشه
بصیـــــــــرت
#شهیدی_که_گوشت_تنش_را_خوردند #قسمت_سوم بله، بزرگترین جرم همگی ما این بود كه می‌خواستیم دست اینان را
🔺او از ایمانی بسیار بالا برخوردار بود و مرتب قرآن را زمزمه می‌كرد. استقامت این جوان آن بی‌رحم‌ها را بیشتر جری می‌كرد. 🔺او كه دیگر نه دستی، نه پائی، نه چشمی و نه جوارحی سالم داشت با قلبی سوخته به درگاه خدا نالید كه خدایا مپسند اینچنین در حضور شیاطین افتاده و نالان باشم دوست دارم افتادگی‌ام تنها برای تو باشد و بس خداوند دعایش را اجابت نمود. سعید را به دادگاه دیگری بردند و محكوم به اعدام گردید. زخمهایش را باز كردند و پس از آنكه با نمك مرهم گذاشتند داخل دیگ آب جوش كه زیرش آتش بود انداختند و همان جا مشهدش شد و با لبی ذاكر به دیدار معشوق شتافت. اما این گرگان كه حتی از جسد بی‌جانش نیز وحشت داشتند دیگر اعضایش را مثله نمودند و جگرش را به خورد ما كه هم سلولیش بودیم دادند و مقداری را هم خودشان خوردند. 🔺درود بر روح پاک این وتمامی شهیدان 🔊بفرستید برای اونهایی که میگن مدافعان حرم حضرت زینب برای چه رفتند تا داعشیهای همچون کومله به ایران نیایند وسر جوانهایمان را... همه ما در دفاع از خون پاک این شهدای گران قدر مسئولیم ✊هستیم بر آن عهدی که بستیم
🔴جوان انقلابی هم مسدود شد تو این هفته سومین پیج حدوده100kدنبال کننده😢 ✅خجالتش برای امثال جهرمی که حواسش هست پیام چینی بذاره و ابراز تاسف کنه برای خودنمایی اما در برابر قلع و قمع نیروهای انقلابی دهانش را گِل گرفتند شهید شناسی10k،خامنه ای شهدا75k،جوان انقلابی انلاین23k پیج سیاسی ما👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بصیـــــــــرت
◇ ❁ ❥◇ ❁ °•❤️•° ❁ ◇❥ ❁ ◇ مـدافعـــــ عشـــ💞ـــ‌ق #هوالعشـــــــــق #عاشقانه_مذهبی #قسمت_شصت_هشت
◇ ❁ ❥◇ ❁ °•❤️•° ❁ ◇❥ ❁ ◇ مـدافعـــــ عشـــ💞ـــ‌ق 9⃣6⃣ ب حیاط میروم و سلام نسبتا بلندی ب پدرت می ڪنم.می ایستد و گرم بالبـــــخند 😊و تِڪان سرجوابم را میدهد.. زهراخانوم روی تخت نشسته و هندونه ی🍉 بزرگی را قاچ میدهد.مراڪ میبیند میخندد و میگوید.. ـ بیا مادر!بیا شام حاضریه!! گوشه لبم را بجای لبخندڪج می ڪنم .فاطمـــــه هم ڪنارش قالبهای ڪوچڪ پنیررا در پیش دستی میگذارد. زنگ 🔔درخانه زده میشود.. ـ من باز می ڪنم.. این را درحالی میگویم ڪ چادرم را روی سرم میندازم.. حتـــــم دارم سجاد است.ولی باز میپرسم ـ ڪیه؟ ـ منم !... خودش است! دررا باز می ڪنم. چهره ی آشفته و موهای بهم ریخته... وحشت زده میپرسم😰 ـ چی شده؟ آهسته میگوید.. ـ هیچی!خیلی طبیعی برید تو خونه... قلـــــبم می ایستد.تنها چیزی ڪ ب ذهنم میرسد.. ـ ؏لـــی!!؟؟؟...؏لـی چیزیش شده؟ دستی ب لب و ریشش می ڪشد... ـ ن! برید ... پاهایم را ب سختی روی زمین می ڪشم و سعی می ڪنم عادی رفتار ڪنم. حســـــین آقا میپرسد.. ـ ڪیه بابا؟؟.. ـ آقا سجاد! و پشت بند حرفم سجاد وارد حیاط میشود.. سلام ڪمی گرم می ڪند و سمت خانه میرود.باچشم اشاره می ڪند بیا ... "پشت سرش برم ڪ خیلی ضایع است!" ب اطراف نگاه می ڪنم... چیزی به سرم میزند ـ مامان زهرا!؟...آب آوردید؟ فاطمـــــه چپ چپ نگاهم می ڪند ـ آب بعد نون پنیر؟ ـ خب پس شربت! زهراخانوم میگوید ـ آره ! شربت آبلیمو میچسبه🍺...بیا بشین برم درست ڪنم. ازفرصت استفاده می ڪنم و سمت خانه میروم... ـ ن ! بزارید ی ڪمم من دختری ڪنم واسه این خونه! ـ خداحفظت ڪنه.. ! درراهرو می ایستم و ب هال سرڪ می ڪشم. سجـــــاد روی مبل نشسته و پای چپش را بااسترس تِ ڪان میدهد ـ بیاید اینجا... نگاهش درتاریڪ ی برق میزند بلند میشود و دنبالم ب آشپزخانه می اید.ی پارچ از ڪابینت برمیدارم ـ من تاشربت درست می ڪنم ڪارتون رو بگید! و بعد انگار ڪ تازه متوجه چیزی شده باشم میپرسم ـ اصلن چرا نباید خانواده بفهمن؟ سمتم می آید، پارچ رااز دستم میگیرد و زل میزند ب صورتم!! این اولین بار است ڪ اینقدر راحت نگاهم می ڪند. ـ راستش...اولن حلال ڪنید من قایمَ ڪی شماره شمارو ظهر امروز از گوشی فاطمـــــه پیدا ڪردم....دومن فِ ڪر ڪردم شاید بهتره اول بشما بگم!...شایدخود ؏لـــــی راضی تر باشه.. اسمت را ڪ میگوید دستهایم میلرزد.. خیره ب لبهایش منتظر میمانم ـ من خودم نمیدونم چجوری ب مامان یا بابا بگم...حس ڪردم همسرازهمه نزدیڪ تره... طاقتم تمـــــام میشود ـ میشه سریع بگید ... سرش را پایین میندازد.باانگشتان دستش بازی می ڪند...ی لحظـــــه نگاهم می ڪند..."خدایا چرا گریه می ڪنه.."😭 لبهایش بهم میخورد!...چند جمـــــله را بهم قطارمی ڪندڪ فقط همـــــین را میشنوم... ـ امروز..خبرررسید ؏لـــــی... ... و ڪلمه آخرش را خودم میگویم ـ شد! ♻️ ... 💘 ✫┄┅═══════════┅┄✫ 🔮ڪانال بصیرتی و شهدایی خـامنــــه اے شهــــــدا http://eitaa.com/joinchat/935919616C80381eda88