eitaa logo
بصیـــــــــرت
2.3هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
2هزار ویدیو
69 فایل
﷽ با عرض ارادت به مقام بلندو بی بدیل شهدا وبا کسب اجازه ازولی امر مسلمین مقام معظم رهبری و آقا با توجه به فرمایش اخیر رهبر به افزایش بصیرت افزایی نام کانال به بصیرت تغییر یافت البته همچنان فرمایشات آقاو معرفی شهدا در برنامه های کانال در ارجعیت هستند🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
: آرزو میڪنم یڪ زمانے برسد ڪہ ڪربلا، نجف، مڪہ، مدینہ و را آزاد ڪرده باشیم. ڪربلا و نجف ما دست ڪافرین مڪہ و مدینہ ما دست منافقین و عزیز ما دست ظالمین است
📢📢📢📢📢📢📢 سلام از امشب داستانی واقعی از یادداشتهای یک تکفیری را برای شما عزیزان در کانال بارگذاری مینمائيم امیدواریم همچون گذشته مارا همراهی کنید با فوروارد مطالب باعث پویایی هر چه بیشتر کانال خودتان باشید اجرتون باشهدا التماس دعا @khamenei_shohada
هدایت شده از بصیـــــــــرت
بصیرتی شهدایی خامنه ای شهدا شهرت در گمنامیست 🍀🌸آهــای رفیـــــق مبــادا در پیــچ و خــم زنـدگـی رو فــــراموش کنیــــم.🌸🍀 یادمان هست که مدیــون هســتیم.. http://eitaa.com/joinchat/935919616C50ed9177bb
بصیـــــــــرت
💠💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠💠 🌺 قسمت 9⃣2⃣ 🌺 برخورد با دزد ‌ 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹 نشسته بودي
💠💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠💠 🌺 قسمت 0⃣3⃣ 🌺 شروع جنگ(قسمت اول) ‌ صبح روز دوشنبه سي و كم شهريور 1359 بود. ابراهيم و برادرش را ديدم. مشغول اثاث كشي بودند. ســلام كردم وگفتم: امروز عصر قاســم با يك ماشــين تــداركات ميره كردستان ما هم همراهش هستيم. با تعجب پرســيد: خبريه؟! گفتم: ممكنه دوباره درگيري بشــه. جواب داد: باشه اگر شد من هم ميام. ظهر همان روز با حمله هواپيماهاي عراق جنگ شروع شد. همه در خيابان به سمت آسمان نگاه ميكردند. ســاعت 4 عصر، سر خيابان بوديم. قاسم تشــكري با يك جيپ آهو، پر از وسايل تداركاتي آمد. علي خرّمدل هم بود. من هم سوار شدم. موقع حركت ابراهيم هم رسيد و سوار شد. گفتم: داش ابرام مگه اثاث كشي نداشتيد؟! گفت: اثاثها رو گذاشتيم خونه جديد و اومدم. روز دوم جنگ بود. قبل از ظهر با ســختي بســيار و عبــور از چندين جاده خاكي رسيديم سرپل ذهاب. هيچكس نميتوانست آنچه را ميبيند باوركند. مردم دسته دسته از شهر فرار ميكردند.از داخل شهر صداي انفجار گلوله هاي توپ و خمپاره شنيده ميشد. مانــده بوديم چه كنيم. در ورودي شــهر از يك گردنه رد شــديم. از دور بچه هاي ســپاه را ديديم كه دســت تكان ميدادند! گفتم: قاسم، بچه ها اشاره ميكنند كه سريعتر بياييد! يكدفعه ابراهيم گفت: اونجا رو! بعد سمت مقابل را نشان داد. از پشت تپه تانكهاي عراقي كاملاً پيدا بود. مرتب شليك ميكردند. چند گلوله به اطراف ماشين اصابت كرد. ولي خدا را شكر به خير گذشت. از گردنه رد شديم. يكي از بچه هاي سپاه جلو آمد و گفت: شما كي هستيد!؟ من مرتب اشاره ميكردم كه نياييد، اما شما گاز ميداديد! قاسم پرسيد: اينجا چه خبره؟ فرمانده كيه؟! آن رزمنده هم جواب داد: آقاي بروجردي تو شهر پيش بچه هاست. امروز صبح عراقيها بيشتر شهر را گرفته بودند. اما با حمله بچه ها عقب رفتند. حركــت كرديم و رفتيم داخل شــهر، در يك جاي امن ماشــين را پارك كرديم. قاسم، همان جا دو ركعت نماز خواند! ابراهيم جلو رفت و باتعجب پرســيد: قاســم، اين نماز چي بود؟! قاسم هم خيلي باآرامش گفت: تو كردســتان هميشــه از خدا ميخواســتم كه وقتي با دشــمنان اســلام و انقلاب ميجنگم اسير يا معلول نشــم. اما اين دفعه از خدا خواستم كه شهادت رو نصيبم كنه! ديگه تحمل دنيا رو ندارم! ابراهيــم خيلي دقيق به حرفهاي او گــوش ميكرد. بعد با هم رفتيم پيش محمد بروجردي، ايشان از قبل قاسم را ميشناخت. خيلي خوشحال شد. بعد از كمي صحبت، جائي را به ما نشان داد وگفت: دو گردان سرباز آنطرف رفتند و فرمانده ندارند. قاسم جان، برو ببين ميتوني اونها رو بياري تو شهر. با هم رفتيم. آنجا پر از ســرباز بود. همه مســلح و آماده، ولي خيلي ترسيده بودند. اصلاً آمادگي چنين حمله اي را از طرف عراق نداشتند. قاسم و ابراهيم جلو رفتند و شروع به صحبت كردند. طوري با آنها حرف زدند كه خيلي از آنها غيرتي شدند. آخر صحبتها هم گفتند: هر كي مَرده و غيرت داره و نميخواد دست اين بعثيها به ناموسش برسه با ما بياد. سخنان آنها باعث شد كه تقريباً همه سربازها حركت كردند. قاسم نيروها را آرايش داد و وارد شهر شديم. شروع كرديم به سنگربندي. چند نفر از سربازها گفتند: ما توپ 106 هم داريم. قاسم هم منطقه خوبي را پيدا كرد و نشان داد. توپها را به آنجا انتقال دادند و شروع به شليك کردند. با شــليك چند گلوله توپ، تانكهاي عراقي عقب رفتند و پشــت مواضع مستقر شدند. بچه هاي ما خيلي روحيه گرفتند. غروب روز دوم جنگ بود. قاســم خانه اي را به عنوان مقر انتخاب كرد كه به ســنگر سربازها نزديكتر باشد. بعد به من گفت: برو به ابراهيم بگو بيا دعاي توسل بخوانيم. شب چهارشنبه بود. من راه افتادم و قاسم مشغول نمازمغرب شد. هنوز زياد دور نشــده بودم كه يك گلوله خمپاره جلوي درب همان خانه منفجر شــد. گفتم: خدا رو شكر قاسم رفت تو اتاق. اما با اين حال برگشتم. ابراهيم هم كه صداي انفجار را شنيده بود سريع به طرف ما آمد. وارد اتاق شديم. چيزي كه ميديديم باورمان نميشد. يك تركش به اندازه دانه عدس از پنجره رد شده و به سينه قاسم خورده بود. قاسم در حال نماز به آرزويش رسيد! محمد بروجردي با شــنيدن اين خبر خيلي ناراحت شد. آن شب كنار پيكر قاسم، دعاي توسل را خوانديم. فردا جنازه قاسم را به سمت تهران راهي كرديم. 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ 📚کتاب سلام بر ابراهیم، صفحه ۷۷ الی۸۰ 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 ادامه دارد...... @khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
#روز_شمار_دفاع_مقدس 🗓 ۱۷ خرداد • ولادت شهید سیدرضا حسینی فرمانده سپاه سقز (استان تهران، شهرستان ت
🗓 ۱۸ خرداد ماه سال ۱۳۹۷ هجری شمسی • ولادت شهید محمدرضا جعفرآبادی (استان مرکزی، شهرستان آشتیان، روستای جعفرآباد) (۱۳۴۱ ه.ش) • ولادت شهید محمود پیربداغی (استان مرکزی، شهرستان اراک) (۱۳۴۳ ه.ش) • ولادت شهید حسن کمانی (استان مرکزی، شهرستان خمین) (۱۳۴۹ ه.ش) • شهادت شهید حجت گلستانی (استان آذربایجان غربی، شهرستان ارومیه) (۱۳۶۰ ه.ش) • شهادت شهید رضا حقیقی آرانی (استان اصفهان، شهرستان آران و بیدگل) (۱۳۶۴ ه.ش) • تهدید ایران بر مسدود كردن تنگه هرمز (۱۳۶۵ ه.ش) • شهادت شهید محمود نعمتیان (استان اصفهان، شهرستان کاشان، روستای جوشقان استرک) (۱۳۶۷ ه.ش) • شهادت شهید جهانگیر نویدی (شهرستان میاندوآب، روستای یاریجان سفلی) (۱۳۶۸ ه.ش) • شهادت شهید حاج شیخ علی مزاری (استان خراسان جنوبی، شهرستان بیرجند) (۱۳۶۹ ه.ش) • شهادت شهید مدافع حرم احمد مکیان (استان خوزستان، شهرستان ماهشهر) (۱۳۹۵ ه.ش) • شهادت شهید مدافع حرم محمد اسدی (استان خراسان رضوی، شهرستان مشهد) (۱۳۹۵ ه.ش) • ترور ۱۹ ایرانی بی گناه توسط گروهک تروریستی منافقین در ایران • شهادت شهید مدافع حرم سید مصطفی صادقی (۱۳۹۶ ه.ش) . @khamenei_shohada
#شهید_احمد_مکیان #شهید_مدافع_حرم سالگرد_شهادت 👇👇👇👇👇 @khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
#شهید_احمد_مکیان #شهید_مدافع_حرم سالگرد_شهادت 👇👇👇👇👇 @khamenei_shohada
شهید احمد مکیان یکی از روحانیون و ورزشکاران جوان خوزستانی است که در شهرک طالقانی ماهشهر دیده به جهان گشود و سپس در خانواده‌ای مذهبی و روحانی در آبادان تربیت یافت، پدر این شهید والامقام از روحانیون معروف آبادان به شمار می‌رود.  🌷این جوان خوزستانی به دفاع از حریم حرم در سوریه به این کشور اعزام شد و پس از نبرد با تکفیری‌ها سرانجام فدایی حضرت زینب کبری(س) و حضرت رقیه(س) شد و نامش به عنوان یکی از شهدای مدافع حرم آبادان و ماهشهر به ثبت رسید.  🌷شهید مکیان یکی از حافظان قرآن کریم خوزستانی و طلبه مدرسه علمیه امام رضا (ع) قم است  که در سن 21 سالگی در روز سه شنبه 18 خرداد ماه سال 1395 هجری خورشیدی برابر با یکم ماه مبارک رمضان سال 1437 هجری قمری در سوریه به فیض عظیم شهادت نائل شد.  🌷پیکر پاک این شهید مدافع حرم در روز یکشنبه (23 خرداد مصادف با 6 ماه مبارک رمضان) با حضور مردم شهیدپرور خوزستان در آبادان تشییع شد و نامش به عنوان یکی از شهدای مدافع حرم ماهشهر به ثبت رسید.  او یکی از رزمندگان لشکر فاطمیون بود که بنابر وصیت شهید احمد مکیان، پیکر پاک این شهید در قم و در جوار همرزمان افغانستانی اش به خاک سپرده شد.  روحش شاد ویادش گرامی @khamenei_shohada
🍃خاطــره‌ی مدافـــع حـــرم🍃 نشسته بودیم تو جلسه.. همه طرح ها و مواردی که باید گفته می شد مطرح شد.. همه توجیه شده بودند... بعضی با دلهره و بعضی هم مشتاقانه روی نقشه به محور و اهداف عملیات نگاه میکردند... آخرین حرفی که فرمانده زد این بود ، به قرارگاه پیشنهاد دادیم که نام عملیات بنام نامی خانم ، یا فاطمه الزهرا باشه و رمز عملیات هم یا زهرا.. یه حال خوشی داشتیم... چند شب بعد یعنی شب ۱۲ بهمن همون شبی که بچه ها تدارک جشن انقلاب دیده بودن آماده باش خوردیم و قرار شد ساعتهای پایانی شب حرکت کنیم برای همین همه برنامه ها لغو شد ولی چون قرار بود حاج میثم مطیعی اون شب مهمون ما باشه ، فقط قرار شد یه برنامه مختصر عزاداری و توسل انجام بشه ، همه نشسته بودند شهدا هم بودند... حاج میثم شروع کرد بی مقدمه و هماهنگی قبلی روضه حضرت زهرا رو خوند و بینش گفت شاید بعضی فاطمیه نباشن این روضه امشب نوش جونتون... شب حرکت کردیم ... تا نزدیک سنگرهای دشمن رسیدیم در تاریکی و ظلمات محض... سربند یازهرایم را بستم.. رمز عملیات گفته شد....اگر آماده اید: یازهرا، یازهرا آر پی جی زن بلند شد فریاد کشید یازهرا و شلیک کرد.. بعد از عملیات وقتی پیکر شهدا را می دیدم اکثرا از ناحیه پهلو و سینه تیر خورده بودند....😔 عنایت حضرت زهرا به بچه های رزمنده به وضوح دیدنی بود بعضی ها با گریه بعضی ها با بغض از عنایت خانم می گفتند... گر نگاهی به ما کند زهرا درد مارا دوا کند زهرا (س)😔 @khamenei_shohada ❇❇❇❇❇❇❇❇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥سید حسن نصرالله: حاج قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس است؛ اسمش رویش است؛"قدس" 🔹این ویدئو را صفحه اینستاگرام سردار سلیمانی دقایقی پیش به مناسبت روز جهانی قدس منتشر کرد. 🆔 @khamenei_shohada
4_646301975712891495.mp3
4.86M
•✦✧ @khamenei_shohada✧✦• 6⃣2⃣⇦قسمت بیست وششم #ماطرات اسارت معصومه آباد @khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
📢📢📢📢📢📢📢 سلام از امشب داستانی واقعی از یادداشتهای یک تکفیری را برای شما عزیزان در کانال بارگذاری مین
تکفیری_1》 ✅ سلام بر دوستان گلم دو شبه که حسابی ذهنم درگیر دفترچه ای هست که یکی از بچه ها واسم از منطقه حلب آورده. این دفترچه نیم سوخته را از جیب یکی از تروریست های تکفیری در حومه حلب پیدا کرده بودند که حاوی مطالب قابل توجهی هست. چون نیم سوخته هست و علاوه بر زبان عربی محلی اماراتی، بخشی هم به زبان عِبری نوشته و حاوی یه سری علامات و ارقام است، ترجمه اش طول میکشه. تلاش مکنم در پنج شماره خدمتتون تقدیم کنم: 👈 ص1: الحمدلله... له الحمد... امروز بعد از مدتها انتظار به پادگان الریف رسیدیم. برادر ابی خدیجه خیلی باهام حرف زد. راضیش کردم که دوره سه ماهه عقیدتی را مختصرتر شرکت کنم. چون فهمید که خیلی وقت ندارم..❗️ 👈 ص2: ناراحت نیستم از اینکه هنوز کارهای گزینش حل نشده اما دلم قرصه که موندگارم. کاش مادرم نمیدونست که باهاش دعوام شده. کاش بهش گفته بودم که تصمیمم چیه تا تحت تاثیر شبکه های مرتدین و منافقان قرار نگیره... امیدوارم عملیات ها نزدیک تر باشه تا دیگه مجبور نباشم به ابوعلا سر بزنم و اون هم مدام گیر بده که چرا ریشت از یک مُشت کمتره. 👈 ص3: برادرا دارن میرن واسه عملیات اما من هنوز کارام تکمیل نشده... تا جایی که فهمیدم امشب قراره عملیات تا عمق منطقه سوقیه و بستان القصر کشیده بشه. نمیدونم چرا به این پسر بلغاری که قراره تا چند دقیقه دیگه به بهشت برود اینقدر عطر و مشک میزنند. مگه اونجا از این خبرا نیست؟ شیخ ابوعدنان که میگفت که همه شهدایی که با مرتدین جنگیده اند خوشبو و با بدن سالم به بهشت میروند! ... اما من دلم نمیخواد بدنم بسوزه...😔 👈 ص4: بالاخره کارای پذیرشم تموم شد و به کلاسهای عقیدتی راه پیدا کردم. تعدادمون در هر کلاس حدودا پنجاه نفره. اجازه سوال نداریم. میگن سوال سبب میشه که ذهنمون درگیر بشه و از ایمانمون کم بشه!! ... دو بار اومدم سوال بپرسم اما ترسیدم و قورتش دادم... شیخ این کلاس در بخش آموزش شرعیات، شیخ ابوطاهر اهل سعودی است... گفت من گذرنامه ام را آتش زده ام و حتی به سمت قبله هم نماز نمیخوام!! میگفت چون الان مرتدها و بت پرست ها به طرف قبله نماز میخونند...😳 👈 ص5: داره یک هفته میگذره اما هنوز از برادرانی که رفته بودن عملیات منطقه سوقیه و بستان القصر خبری نداریم. کسی هم چیزی نمیپرسه اما معلومه که خبرهای خوبی نیست و تقریبا نوعی از وحشت همه را فرا گرفته... زمزمه هایی هست که میگن به کمین خوردیم و از یه گردان 90 نفره، حدودا 20 تا 30 نفر بیشتر برنگشتن!... امروز تونستم به بازار برم و برای خودم کمی میوه بخرم... در اینجا خوردن موز حرام اعلام شده! دلیلش نمیدونم چیه با اینکه خیلی خوشمزه است و فقط مشکلش اینه که میگن نفّاخ هست❗️❗️ 👈 ص6:کلاس ها فشرده است... در کلاس شرعیات که اجازه سوال نداریم... در کلاس جهاد هم مدام حالت تهوع به من و چند نفر دیگه دست میده... امروز شیخ ستار محمد داشت از ثواب مزمزمه کردن اجزاء و قطعات بدن صلیبی ها و مرتدین حرف میزد... تا یک ساعت تهوع داشتم...امروز اسلحه ای که قراره مانوسم باشه را دریافت کردم...❗️❗️ ادامه دارد... 〰〰〰🌷🍃🌷〰〰〰 🌸یا فاطمـــة الزهرا سلام الله علیــــها(امُ الشــهداء)🌸
قربانِ شهـیدِ روزہ داری ڪہ شده در معرڪہ با گلولہ هـا ، افطارش شهدایی @khamenei_shohada
چه خونها از پرم باید بریزم از آن چشم ترم باید بریزم  دلم وقتی هوایت کرده باشد چه خاکی بر سرم باید بریزم؟ 🌹 شهدایی @khamenei_shohada
🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 بیست و چهارم ماه رمضان بسم الله الرحمن الرحیم اللهمّ إنّي أسْألُكَ فيه ما يُرْضيكَ وأعوذُ بِكَ ممّا يؤذيك وأسألُكَ التّوفيقَ فيهِ لأنْ أطيعَكَ ولا أعْصيكَ يا جَوادَ السّائلين. خدايا من از تو ميخواهم در آن آنچه تو را خوشنود كند و پناه مى برم بتو از آنچه تو را بيازارد واز تو خواهم توفيق در آن براى اينكه فرمانت برم ونافرمانى تو ننمايم اى بخشنده سائلان. 🌸 🍃🌸@khamenei_shohada 🌸🍃🌸
💢تصویر شهید درگیری شب گذشته در جیرفت منتشر شد 🔹شهید مدافع وطن استواریکم شب گذشته در درگیری با قاچاقچیان مواد مخدر به شهادت رسید @khamenei_shohada
عوامل شهادت استوارفردین سنجری دستگیر شد 👇👇👇 @khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
عوامل شهادت استوارفردین سنجری دستگیر شد 👇👇👇 @khamenei_shohada
💢 دستگیری عوامل شهادت استوار فردین سنجری 🔹 صبح امروز عوامل شهادت استوار فردین سنجری در جنوب استان کرمان دستگیر شدند. 🔹سرهنگ ماشاالله ملایی خبر از دستگیری ۲نفر از عوامل شهادت سنجری توسط نیروهای اطلاعات و عملیات نیروی انتظامی جیرفت در جنوب استان کرمان خبر داد و گفت: خون شهید هیچگاه پایمال نخواهد شد @khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
#شهید_شناسی #شهید_حاج_حسین_خرازی @khamenei_shohada
✍چهره های گرد آلود و خاک گرفته ی بچه های جبهه رو که می دید. اونها رو در آغوش می گرفت و خودش رو بهشون متبرک می کرد. همین اخلاصش بود که قلب نیروها جایگاه محبتش شده بود و همه رو شیفته ی مرام خودش کرده بود. 🌸🍃 @khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
💠💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠💠 🌺 قسمت 0⃣3⃣ 🌺 شروع جنگ(قسمت اول) ‌ صبح روز دوشنبه سي
💠💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠💠 🌺 قسمت 1⃣3⃣ 🌺 شروع جنگ(قسمت دوم) ‌ 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ روز بعد رفتيم مقر فرماندهي. به ما گفتند: شما چند نفر مسئول انبار مهمات باشيد. بعد يك مدرسه را كه تقريبا پر از مهمات بود به ما تحويل دادند. يك روز آنجا بوديم و چون امنيت نداشت، مهمات را از شهر خارج كردند. ابراهيم به شوخي ميگفت: بچه ها اينجا زياد ياد خدا باشيد، چون اگه خمپاره بياد، هيچي از ما نميمونه! وقتي انبار مهمات تخليه شد، به سمت خط مقدم درگيري رفتيم. سنگرها در غرب سرپل ذهاب تشكيل شده بود. چنــد تن از فرماندهان دوره ديده نظير اصغر وصالي و علي قرباني مســئول نيروهاي رزمنده شده بودند. آنها در منطقه پاوه گروه چريكي به نام دســتمال ســرخها داشتند. حالا با همان نيروها به سرپل آمده بودند. داخل شــهر گشتي زديم. چند نفر از رفقا را پيدا كرديم. محمد شاهرودي، مجيد فريدوند و... با هم رفتيم به سمت محل درگيري با نيروهاي عراقي. در سنگر بالاي تپه، فرمانده نيروها به ما گفت: تپه مقابل محل درگيري ما با نيروهاي عراقي است. از تپه هاي بعدي هم عراقيها قرار دارند. چند دقيقه بعد، از دور يك سرباز عراقي ديده شد. همه رزمنده ها شروع به شليك كردند. ابراهيم داد زد: چيكار ميكنيد! شما كه گلوله ها رو تموم كرديد! بچه ها همه ساكت شدند. ابراهيم كه مدتي در كردستان بود و آموزشهاي نظامي را به خوبي فرا گرفته بود گفت: صبر كنيد دشمن خوب به شما نزديك بشه، بعد شليك كنيد. در همين حين عراقيها از پايين تپه، شــروع به شــليك كردند. گلوله هاي آرپيجي و خمپاره مرتب به سمت ما شليك ميشد. بعد هم به سوي سنگرهاي ما حركت كردند. رزمنده هايي كه براي اولين بار اسلحه به دست ميگرفتند با ديدن اين صحنه به سمت سنگرهاي عقب دويدند. خيلي ترسيده بوديم. فرمانده داد زد: صبركنيد. نترسيد! لحظاتي بعد صداي شــليك عراقيها كمتر شــد. نگاهي به بيرون ســنگر انداختم. عراقيها خوب به سنگرهاي ما نزديك شده بودند. يكدفعه ابراهيم به همراه چند نفر از دوستان به سمت عراقيها حمله كردند! آنها در حالي كه از سنگر بيرون ميدويدند فرياد زدند: الله اكبر شايد چند دقيقه اي نگذشت كه چندين عراقي كشته و مجروح شدند. يازده نفر از عراقيها توســط ابراهيم و دوستانش به اسارت درآمدند . بقيه هم فرار كردند. ابراهيم ســريع آنها را به طرف داخل شهر حركت داد. تمام بچه ها از اين حركــت ابراهيم روحيه گرفتند. چند نفر مرتب از اســرا عكس ميانداختند. بعضيها هم با ابراهيم عكس يادگاري ميگرفتند! ســاعتي بعد وارد شهر سرپل شديم. آنجا بود كه خبر دادند: چون راه بسته بوده، پيكر قاسم هنوز در پادگان مانده. ما هم حركت كرديم و در روز پنجم جنگ به همراه پيكر قاسم و با اتومبيل خودش به تهران آمديم. در تهران تشــييع جنازه باشكوهي برگزار شد و اولين شهيد دفاع مقدس در محل، تشييع شد. جمعيت بسيار زيادي هم آمده بودند. علي خرّمدل فرياد ميزد: فرمانده شهيدم راهت ادامه دارد. 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ 📚کتاب سلام بر ابراهیم، صفحه ۸۱ الی۸۲ 🌷🍃🌷🍃🌷🍃 ادامه دارد...... @khamenei_shohada
روایتی از خصوصیات اخلاقی توسط همسرمحترم ایشون 👇👇👇👇👇 @khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
روایتی از خصوصیات اخلاقی #شهید_محمد_استحکامی توسط همسرمحترم ایشون 👇👇👇👇👇 @khamenei_shohada
💠همسر شهید محمد استحکامی 🌷بعد از ازدواج یقین پیدا کردم که محمد شهید خواهد شد. همیشه آرزوی شهادت داشت و هنگام عبادت ارتباط خوبی با خدا برقرار می‌کرد. برای غذا خوردن با هر لقمه بسم‌الله می‌گفت. از سحر تا طلوع آفتاب نماز و دعا می‌‌خواند. خیلی به دعای بعد از نماز مقید بود. آرامش خاصی داشت و خیلی متین بود. 🌷گاهی اوقات اگر من از دست بچه‌ها عصبانی می‌شدم با خنده می‌گفت اینها بچه هستند خودت را ناراحت نکن. هیچ‌وقت صدای بلندش را کسی نشنید. هر کاری و نظری داشتم خیلی متین و آرام گوش می‌داد بعد اگر درست نبود توجیه می‌کرد. خیلی راحت با مسائل و مشکلات کنار می‌آمد. حق‌الناس را خیلی رعایت می‌کرد حتی وقتی آب را باز می‌کرد تا وضو بگیرد. اگر سفره می‌انداختیم و چند قاشق غذا باقی می‌ماند می‌برد جایی برای مورچه‌ها و پرندگان می‌ریخت و می‌گفت اینها بخورند بهتر از دور ریختن است. @khamenei_shohada