6.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شوخی شهید صدر زاده با هواپیما😊
💐یه #جوان تو دل برویی بود،آدم لذت میبرد نگاهش کنه من واقعا عاشقش بودم، اونوقت این جوان رو چون ما راه نمی دادیم بیاد رفت #مشهد در قالب فاطمیون به اسم #افغانی ثبت نام کرد خودشو رسوند اینجا...
◾️هیئتی راه انداخته بود بنام #حضرت_ابوالفضل وقتی مادرش علت این نامگذاری را جویا می شود میگوید بخاطر #ادب حضرت،آخه ارباب خیلی با ادب بودند به امام حسین(علیه السلام ) خیلی ارادت داشتند من #شیفته ادب حضرت عباسم
🌷دوستانش گفتند وقتی #شهید شد قمقمه اش پر از آب بود و لب های خشکش ما را به یاد تشنه لبان #کربلا می انداخت او لب به آب نزده بود تا بعد #شهادت از جام ساقی کربلا آب بنوشد
🥀 #نذر حضرت ابوالفضل علیه السلام بود، ده دقیقه الی یک ربع قبل از آذان ظهر تاسوعا یعنی دقیقا همان لحظه ای که ۲۴ سال پیش نذرحضرت عباس(علیه السلام ) شده به درجه ی رفیع #شهادت نایل می شود🕊
🥀#مدافع_حرم_آل_الله
#شهید_مصطفی_صدرزاده🕊
#سالروز_ولادت....🎉🌸🌸🎉
⭐️یادی از سردار شهید حاج موسی رضا زاده⭐️
ما از خانواده متمکنی بودیم. خواستگار زیاد داشتم، همه هم از خانواده های ثروتمند منطقه، اما پدرم به هیچ کس راضی نمی شد. عزیز دردانه اش بودم، برای همین وسواس زیادی روی زندگی من داشت.
تا اینکه موسی به خواستگاری ام آمد. از خانواده دست تنگی بودند، اصلاً قابل مقایسه با سایر خواستگارهایم نبودند، اما پدر برای اولین بار صدا زد و گفت چایی بیار!
برادرهایم مخالف بودند، اما پدر گفت: من این جوان را پسندیدم چون نماز خوان و مؤمن است، می خواهم که دامادم شود.
قبل از عقد مادر موسی مقداری پول آورد و گفت از این بیشتر نداشتیم، این را هم برای مراسم قرض گرفتم. پدر پول را پس داد و گفت: دخترم را فقط به خاطر ایمان پسر شما می خواهم بدهم، نه پول و خرج عروسی!