علی وردی؛)دستگاه مشترک مورد نظر خاموش می‌باشد😓 ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 @Bashohadatashahadatt

با یک دست ژ۳ ای گرفته اند که گرفتنش با هر دو دست هم سخت است! چون با دست دیگر سلاح حجاب را محکم گرفته اند...! درود بر تمام شیرزنان ایران @Bashohadatashahadatt

مـٰا را از شھادت♥ ترسۍ نیست!!! @Bashohadatashahadatt

🌄 ایستگاه ۲ توچال بودیم، یه خانمی با پوشش خیلی باز با یه آقا از کنارمون رد شدند. مصطفی رفت سمت همسرش گفت: آقا با این پوشش کم همسرتون اگه چندنفر بخوان جلوتونو بگیرن و برای خانمتون مزاحمت ایجاد کنن میتونی ازش دفاع کنی؟ مرد با یکم تاخیر گفت: راستش نه حق با شماست! شهید مصطفی علی‌دادی " هزار و یک مرد " @Bashohadatashahadatt

🔳اوجان داد.." 🔺تامسیردرست باقی بماند..." 🔺اوجانش را فدای ایران کرد.." 🔺تا ایران و ایرانی همیشه سربلند باشد..." 🌺صبحتون شهدایی @Bashohadatashahadatt

هر روز صبـح دوست داشتن‌تان تازه مے شود مثل بوے سنگک تازه ، مثل عطر چاے ، روز از نو ، دوست داشتن‌تان از نو ... #سردار_دلها @Bashohadatashahadatt

🍀 تنها فرزندم زهرا و تنها يادگار حاج مهدي در تب مي سوخت و تلاش هايم براي پايين آوردن دماي بدنش اثري نداشت. 😔😔 نگران بودم. اگر بلايي سرش مي آمد، خودم را نمي بخشيدم.😭 بالاي سرش نشستم و قدري قرآن خواندم. در همين حال به یاد قسمتي از پارچه اي كه روي جنازه ي همسرم انداخته بودند و چند نفر با خواست خدا به وسيله ي تبرك جستن به آن پارچه شفا يافته بودند، افتادم.😍😍 پارچه را آوردم و كنار زهرا خوابم برد. در عالم رؤيا ديدم حاج مهدي در كنار بستر زهرا نشسته و او را بغل گرفته است. او مرا از خواب بيدار كرد و با لبخندي گفت: «چرا اين قدر ناراحت هستي؟»😊😊 گفتم: «زهرا تبش پايين نمي آيد، مي ترسم بلايي سرش بيايد.» حاج مهدي گفت: «ناراحت نباش. زهرا شفا پيدا كرده و ديگر تب ندارد.»☺️☺️ از خواب بيدار شدم. به اطرافم نگاه كردم. كسي نبود. دست بر پيشاني زهرا گذاشتم، تب نداشت. آري او شفا يافته بود.🙏😍😊 "" شادی روح شهدا صلوات "" راوي : 🌹 همسر#شهيد_حاج_مهدي_طیاری @Bashohadatashahadatt