eitaa logo
᚛᯽᚜بــآ شـهـدآ تـآ شـهـآدتـ᚛᯽᚜
160 دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
3.4هزار ویدیو
15 فایل
🌹🌹مقام معظم رهبری : امروز فضیلت زنده نگهداشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست🌹🌹 🎉سلام، خوش آمدید،همگی دعوت شده ی شهدا هستید🌹 👈هدف این کانال فقط زنده نگه داشتن یادشهداست ✅ التماس دعای شهادت🤲🌹 نظر، پیشنهاد، ارسال مطلب: https://eitaa.com/talabehshahideh
مشاهده در ایتا
دانلود
وقتی ڪار فرهنگی شروع می ڪنید با اولین چیزی ڪہ باید بجنگیم خودمان هـستیم وقتی ڪہ ڪارتان می گیرد تازہ اول مبارزہ است شیطان بہ سراغتان می آید 🌷 🕊🕊🕊@Bashohadatashahadatt
یک بار کنار سفره غذا با بچه ها نشسته بودیم که سید با خنده گفت: "من از اون آدمایی هستم که هر کی رو بیشتر دوست داشته باشم، میفرستمش جلوی گلوله تا شهید بشه😁 مثلا همین ابوعلی! چون دوستش دارم میفرستمش جلوی گلوله😅 این را که گفت ، یکی از بچه ها گفت: "ابوعلی خواب دیدم با هم از کربلا برگشتیم، توی فرودگاهیم و تو کت و شلوار پوشیدی که بری مشهد... منم برم قم!" سید یه دفعه زد زیر خنده و گفت: "من خواب دیدم دارم با ابوعلی میرم کربلا ، احتمالا من رو توی کربلا جا گذاشته!😆" بچه ها همه گفتند به به و تعبیر به شهادت کردند... 🕊 بعد سید با افسوس گفت: "خیالتون راحت! من اونقدر آنتی شهادت زدم که حالا حالا ها هستم! :) " بعد با خنده اضافه کرد : "ولی ابوعلی تو حتما پیکرت میره مشهد!" دستی به ریش هاش کشید و گفت: "اصلا نگران مراسما نباش! برای مداحی محمود کریمے رو میاریم ، سخنران آقای پناهیان خوبه؟😂 بنر ها رو هم میدم داداشم محمد حسین بزنه🖐🏻 تو شهید شو ما حسابی برات سنگ تموم میزاریم!😁" من هم با خنده گفتم: "شهادت همه رو دیدم بعدا میرم!😃" غذا که تمام شد با شوخی گفتم : "آقایون اگه سیر نشدید به ما چه غذا همین بود!😅" همه خندیدند و سفره را جمع کردیم ... 🌷 راوی 🌷 @Bashohadatashahadatt
🔸 روایتی از هـمسر یک روز بہ میدان شهدایِ گمنام در فـاز ۳ اندیشہ رفتیم ... چند تا پله می‌خورد و آن بالا پنج شهید گمنـام دفن بودند ... من از پلہ‌هـا بالا رفتم و دیدم کہ مصطفی حتی از پلہ‌هـا هم بالا نیامد !! پایین ایستادہ بود و با لحن تندی گفت : « اگر شما کار اعزام مرا جور نکنید ، هرجا بروم می‌گویم که شما کاری نمی‌کنید هرجا بروم می‌گویم دروغ است که شهـدا عند ربهـم یرزقــون هـستند ، می‌گویم روزی نمی‌خورید و هیچ مشکلی از کسی برطرف نمی‌کنید خودتان باید کارهای من را جور کنید». دقیقا خاطرم نیست که ۲۱ یا ۲۳ رمضان بود من فقط او را نگاہ می‌کردم ... گفتم من بالا می‌روم تا فاتحه بخوانم او حتی بالا نیامد که فاتحه‌ای بخواند؛ فقط ایستادہ بود و زیر لب با شهدا دعوا می‌ کرد !! کمتر از دہ روز بعد از این ماجرا حاجتــش را گرفت ... سه روز بعد از عید فطر بود که برای اولین بار اعــزام شد. مصطفی اصلا برای ماندن نبود نمی توانست بمــاند ... آن زمانی هم که اینجا بود، اینجا نبود گمشدہ خودش را پیدا کردہ بود ... ❤️ اللهم عجل لولیک الفرج @Bashohadatashahadatt
آبےتر از آنیم که بی رنگ بمیریم... از شیشه نبودیم که با سنگ بمیریم! فرصت بده اے روح جنون تا غزل بعد ؛ در غیرت ما نیست که در ننگ بمیریم...
2.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
_ سید +جانم! _یه پیغام بده؟ +اگه یه اتفاقی واسه ماافتاد، اان شاءالله که خیره ما که لیاقت شهادت رو نداشتیم، ماه رجب بود، در رحمت خدا خیلی باز بود ...💔 درهای رحمت خدا خیلی بازه قدر بدونیم ... @Bashohadatashahadatt
📌 مثال خوب شهید صدر زاده بابت اعتماد به خداونند 🔹️ همسر شهید مدافع حرم مصطفی صدر زاده روایت می کند: یکبار فاطمه را گذاشت روی اپن آشپزخانه و به او گفت: پر بغل بابا ◇ فاطمه به آغوش او پرید. ◇ بعد به من نگاه کرد و گفت: ببین فاطمه چطور به من اعتماد داشت. ◇ او پرید و می‌دانست که من او را می‌گیرم، اگر ما اینطور به خدا اعتماد داشتیم همه مشکلاتمان حل بود. ◇ توکل واقعی یعنی همین که بدانیم در هر شرایطی خدا مواظب ما هست.
3.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 وقتی شهید صدر زاده جشن پتو را با پرتااب پتو جابجا کرد | توصیه می‌شود این فیلم را ببینید| 🔹️ یادش بخیر آبان سال ۹۲ بود، اون روز که جدا شدیم ابوحامد و فاتح در حیات دنیایی ما بودند و امروز در عندربهم یرزقون‌اند. ◇ آخرین روز از اولین دیدار ما با دلاوران فاطمیون در زمین تمرین تیراندازی بود. ◇ رسم بچه‌ها جشن پتو برای کسانی بود که می‌خواستند به مرخصی بروند. به این شکل که پتو روی سرش می‌انداختند و تا می‌خورد می‌زدنش! حالا تصور کنید که بدن نحیف ما کجا و ضربات مشت و ... بچه‌ها کجا! ◇ با درایت شهید مصطفی صدرزاده آن جشن پتو تبدیل به انداختن بچه‌ها با پتو به سوی بالا شد و انقدر این کار جذاب بود که همه بچه‌ها نوبتی برای این جشن جدید نامزد شدند. ◇ و این‌طور بود که بعد از سالم ماندن در منطقه جنگی از کوفتگی قطعی نجات یافتیم. 🔺️خاطره‌ای بود از همرزم شهید مصطفی صدرزاده
❤️ قاب ڪردم همه جا بر روے دیوار حرم نذرڪردم ڪہ بیایم صدویڪ بارحرم آرزوے « مرا» می بینی؟ ڪاش مهمان بشوم لحظه افطار حرم 🌷