🔴 #خسته_کردن_خستگی
همسر شهيد يونس زنگي آبادي:
💠 تازه از جبهه برگشته بود ولی #خستگی براش معنی نداشت، رفت سراغ لباسها و شروع کرد به شستن. فردا صبح هم ظرفها رو شست.
مادرم ناراحت شده بود خواهش کرد که این کارها رو نکنه، ولی #یونس میگفت:
«خاله جون این کارها وظیفه منه، من که هیچ وقت خونه نیستم، لااقل این چند روزی که هستم باید به خانومم #کمک کنم».
#شهید_یونس_زنگی_آبادی
📕 همسفر شقایق، ص۳۱ .
https://eitaa.com/Basir_MN
🔴 #سبک_زندگی_شهدا
💠 سه روز بعد از #تولد فرزندم مهدی، ساعت سه صبح از منطقه برگشت، عوض اینکه برود سراغ بچّه، آمد پیش من و گفت:
تو حالت خوبست ژیلا، چیزی کم و کسری نداری بروم برات بخرم؟
گفتم: الان؟ (ساعت ۳ صبح بود)
گفت: خوب آره هر چیزی بخواهی بدو میروم، میگیرم، می آورم.
گفتم: احوال #بچه را نمی پرسی؟
گفت: تا از تو خیالم راحت نشود نه. بعد مادرش آمد و رختخوابی مرتّب برایش انداخت که بخوابد، گفت:
«لازم نیست، من دوست دارم بعد از چند وقت دوری امشب را پیش زن و بچّهام باشم.»
آمد همان جا روی زمین پیش من و مهدی نشست. البته نیم ساعت بعدش از شدّت #خستگی خوابش برد.
🔴 #شهید_ابراهیم_همت .
https://eitaa.com/Basir_MN