7.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠نهضت تواصی
✅توصیه مقام معظم رهبری به جوانان
🔮کانال مرجع گفتمان
#انتخابات
#نهضت_تواصی
@samanefin
┄┅═✧☘️🌸☘️✧═┅┄
بصیرت نیاز همیشگی
🍭#من_میترا_نیستم 🍭 🍎🍓🍒نذر کرده 🍒🍓🍎 #قسمت_چهارم🎂 پدر و مادرم هر دو دوست داشتند که من قران یاد بگیر
🎊🎉#من_میترا_نیستم 🎊🎉
✈️فرزند ششم ✈️
#قسمت_پنجم
بعد از دو روز تحمل درد و ناراحتی، خانم مهری آمپولی به من زد و به خانه برگشتم و با همان حال مشغول کارهای خانه شدم
نزدیک اذانمغرب حالم به قدری بد شد که حتی نتوانستم خودم را به خانه مادرم برسانم. جعفر رفت و جیران را آورد.
در غروب یک شب گرم خرداد ماه، برای ششمین بار مادر شدم. که خدا یک دختر قشنگ قسمت و نصیبم کرد جیران به نوبت او را در بغل بچه ها گذاشت و به هر کدامشان یک شکلات داد.
پسر بزرگم مهران بیشتر از بقیه بچه ها ذوق خواهر کوچکش را داشت. هر کدام از بچه ها که به دنیا می آمدند، جعفر یا مادرم به نوبت برایشان اسم انتخاب می کردند.
من هم این وسط مثل یک آدم هیچ کاره سکوت می کردم. جعفر بابای بچه بود حق پدری داشت. از طرفی مادرم هم یک عمر آرزوی مادر شدن داشت و همه دلخوشی زندگیش من و بچه هایم بودیم
نمیتوانستم دل مادرم را بشکنم او که خواهر و برادری نداشت. من را زود شوهر داد تا بتواند به جای بچههای نداشته اش، نوه هایش را بغل کند.
جعفر هم به جز مادر و تنها خواهرش کسی را نداشت تقریباً هر دوی ما بی کس و کار بودیم و فامیل درست حسابی نداشتیم.
جعفر اسم پسر اولم را مهران گذاشت او به اسم های اصیل ایرانی علاقه داشت. مادرم که طبعش را میدانست اسم پسر دومم را مهرداد گذاشت تا دامادش هم از این انتخاب راضی باشد و شانس اسم گذاری بچه ها را از او نگیرد.
جعفر اسم دختر اول مرا مهری و مادرم اسم بعدی را مینا گذاشت. جعفر اسم
پنجمین فرزندمان را شهلا و مادرم هم آخرین دخترم را میترا گذاشت.
من نه خوب می گفتم و نه بد دخالتی نمی کردم. همیشه سعی می کردم کاری کنم که بین شوهرم و مادرم اختلاف و ناراحتی پیش نیاید. تنها راه برای سازش آنها گذشتن از حق خودم بود و بس. این روش همیشه ادامه داشت کم کم به نادیده گرفتن خودم در همه زندگی عادت کردم.
مادرم اسم میترا را برای دخترم انتخاب کرد اما بعدها که میترا بزرگ شد به اسمش اعتراض داشت بارها به مادرم می گفت :مادر بزرگ، اینم اسم بود برای من انتخاب کردی؟ اگه تو اون دنیا از شما بپرسن چرا اسم من رو میترا گذاشتی چه جوابی میدی؟ من دوست دارم اسمم زینب باشه می خوام مثل حضرت زینب باشم.
زینب که به دنیا آمد سایه بابام هنوز روی سرم بود در همه سالهایی که در آبادان زندگی کردم او مثل پدر و حتی بهتر از پدر واقعی، به من و بچه هایم رسیدگی می کرد.
او مرد مهربان و خداترسی بود و از ته دل دوستش داشتم. بعد از ازدواجم هر وقت به خانه مادرم می رفتم بابام به مادرم میگفت: کبری تو خونه شوهرش مجبور هرچی هست بخوره اما اینجا که میاد تو براش کباب درست کن تا قوّت بگیره.
شاید کبری خجالت بکشه از شوهرش چیزی بخواد. اینجا که میاد هر چی خواست براش تهیه کن.
دور خانه های شرکتی شمشاد های سبز و بلندی بود. بابام هر وقت که به خانه ما می آمد در می زد و پشت شمشادها قایم میشد. در را که باز میکردیم میخندید و از پشت شمشاد ها خودش را نشان میداد
همیشه پول خُرد در جیب هایش داشت و به دخترها سکه میداد. بابام که امید زندگی و تکیه گاه من بود، یک سال بعد از تولد زینب از دنیا رفت.
مادرم به قولی که سالها قبل در نجف به بابام داده بود عمل کرد خانه اش را فروخت و با مقداری از پول فروش خانه جنازه بابای عزیزم را به نجف برد و در زمین وادی السلام دفن کرد.
در سال ۴۷ یک نفر که کارش بردن اموات به عراق و خاکسپاری آنها در آنجا بود سه هزار تومان برای این کار از مادرم گرفت در بین آبادانی ها خیلی از مردها وصیت میکردند که بعد از مرگ در قبرستان وادی السلام قم یا نجف دفن شوند
مادرم بعد از دفن بابام در نجف سه روز به نیابت از او به زیارت دوره ائمه رفت.
تحمل غم مرگ بابام برای من سنگین بود پیش دکتر رفتم. ناراحتی اعصاب گرفته بودم و به تشخیص دکتر شروع کردم به خوردن قرص اعصاب.
حال بدی داشتم. افسرده شده بودم. زینب یک ساله بود که یک روز سراغ قرص های من رفت و آن ها را خورد
#ادامه_دارد
@samanefin
👆👆👆
#فرهنگی
📣📣📣دوستان #کپی و فوروارد فقط با ذکر نام کانال امکان پذیر هست✅✅✅
بصیرت نیاز همیشگی
🎊🎉#من_میترا_نیستم 🎊🎉 ✈️فرزند ششم ✈️ #قسمت_پنجم بعد از دو روز تحمل درد و ناراحتی، خانم مهری آمپولی
🎊🎉 #من_میترا_نیستم 🎊 🎉
🌺#قسمت_ششم🌺
زینب با خوردن قرص ها به تهوع افتاد. باباش سراسیمه او را به بیمارستان شرکت نفت رساند.
دکتر معده زینب را شست وشو داد و او را در بخش کودکان بستری کرد. تا آن روز هیچ وقت چنين اتفاقی برای بچه های من نیفتاده بود.
خوردن قرص های اعصاب، اولین خطری بود که زندگی زینب را تهدید کرد.
شش ماه بعد از این ماجرا، زینب مریضی سختی گرفت که برای دومین بار در بیمارستان شرکت نفت بستری شد،پوست و استخوان شده بود.
چشم ترس شده بودم. انگاریکی می خواست دخترم را از من بگیرد. بیمارستان شرکت قوانین سختی داشت. مديرهای بیمارستان اجازه نمی دادند کسی پیش مریضش بماند.
حتی در بخش کودکان مادرها اجازه ماندن نداشتند. هر روز برای ملاقات زینب به بیمارستان می رفتم.
قبل از تمام شدن ساعت ملاقات، بالای گهواره اش می نشستم و برایش لالایی می خواندم و گریه می کردم. بعد از مدتی زینب خوب شد و من هم کم کم به غم نبودن بابام عادت کردم.
مادرم جای پدر و خواهر و برادرم را گرفت و خانه اش خانه امید من و بچه هایم بود.
بعد از مرگ بابام، مادرم خانه ای در منطقه کارون خرید که چهار اتاق داشت و برای امرار معاش، سه اتاق را اجاره داد. هر هفته، یا مادرم به خانه ما می آمد یا ما به خانه او می رفتیم.
هرچند وقت یک بار بابای مهران ما را به باشگاه شرکت نفت می برد. بچه ها خیلی ذوق می کردند و به آنها خوش میگذشت.
باشگاه شرکت، سینما هم داشت. بلیط سینمایش دو ریال بود. ماهی یک بار به سینما می رفتیم. بابای مهران با پسرها ردیف جلو بودند و من و دخترها هم ردیف عقب پشت سر آنها می نشستیم و فیلم میدیدیم.
همیشه چادر سرم بود و به هیچ عنوان حاضر نبودم چادرم را در بیاورم. پیش من چادر سرنکردن، گناه بزرگی بود.
بابای بچه ها یک دختر عمه به نام بی بی جان» داشت.
او در منطقه شیک و معروف بیمه زندگی می کرد. شوهرش از کارمندهای گرد بالای شرکت نفت بود. ما سالی یک بار برای عید دیدنی به خانه آنها می رفتیم و آنها هم در ایام تعطیلات عید یک بار به ما سر می زدند، تا سال بعد و عید بعد، هیچ رفت وآمدی نداشتیم.
اولین بار که به خانه دختر عمه جعفر رفتیم، بچه ها قبل از وارد شدن به خانه طبق عادت همیشگی، کفش هایشان را درآوردند.
بی بی جان بچه ها را صدا زد و گفت: «لازم نیست کفشاتون رو دربیارید، بچه ها با تعجب کفش هایشان را پا کردند و وارد خانه شدند.
آن ها با کفش روی فرش ها و همه جای خانه راه می رفتند خانه پر بود از مبل و میز و صندلی، حتی در باغ خانه یک دست میز و صندلی حصیری بود.
اولین باری که قرار بود آن ها خانه ما بیایند، جعفر از خجالت و رودرواسی با آنها، رفت و یک دست میز و صندلی فلزی اجاره خرید.
او می گفت: «دخترعمه م و خونواده اش عادت ندارن روی زمين بشینن. تا مدت ها بعد ان میز و صندلی را داشتیم، ولی همیشه آن ها را تا می کردیم و کنار دیوار برای مهمان می گذاشتیم و خودمان مثل قبل روی زمین می نشستیم.
در محله کارمندی شرکت نفت، کسی چادر سر نمی کرد. دختر عمه جعفر هم اهل حجاب نبود. هروقت می خواستیم به خانه بی بی جان برویم، همان سالی یک بار، جعفر به چادر من ایراد می گرفت.
او توقع داشت چادرم را در بیاورم و مثل زن های منطقه کارمندی بشوم. یک روز آب پاکی را روی دستش ریختم و به او گفتم: «اگه یه میلیونم به من بدن، چادرم رو درنیارم.
اگه فکر می کنی چادر من باعث کسر شأن تو میشه، خودت تنها برو خونه دختر عمه ت .) جعفر با دیدن جدّیت
من بحث را تمام کرد و بعد از آن کاری به چادر من نداشت.
#ادامه_دارد
@samanefin
👆👆👆
#فرهنگی
📣📣📣دوستان #کپی و فوروارد فقط با ذکر نام کانال امکان پذیر هست✅✅✅
🌹مطالعه نهج البلاغه از حكمت۲۳۳ تا ۲۴۳
┄═❁🍃❈🌺❈🍃❁═┄
💠 به فرزندش امام مجتبی (علیه السلام ) فرمود: كسی را به پيكار دعوت نكن، اما اگر تو را به نبرد خواندند بپذير، زيرا آغازگر پيكار تجاوزكار، و تجاوزكار شكست خورده است.
📒 #حکمت233
┄═❁🍃❈🌺❈🍃❁═┄
💠 برخی از نيكوترين خلق و خوی زنان، زشت ترين اخلاق مردان است، مانند، تكبر ،ترس، بخل، هرگاه زنی متكبر باشد، بيگانه را به حريم خود راه ندهد، و اگر بخيل باشد اموال خود و شوهرش را حفظ می کند، و چون ترسان باشد از هر چيزی كه به آبروی او زيان رساند فاصله می گيرد.
📒 #حکمت234
┄═❁🍃❈🌺❈🍃❁═┄
💠 (به امام گفتند، عاقل را به ما بشناسان)و درود خدا بر او فرمود: خردمند آن است كه هر چيزی را در جای خود می نهد. (گفتند پس جاهل را توصیف كن فرمود:) با معرفی خردمند، جاهل را نيز شناساندم (يعنی جاهل كسی است كه هر چيزی را در جای خود نمی گذارد، بنابراين با ترك معرفی مجدد، جاهل را شناساند.)
📒 #حکمت235
┄═❁🍃❈🌺❈🍃❁═┄
💠 به خدا سوگند! اين دنيای شما كه به انواع حرام آلوده است، در ديده من از استخوان خوكی كه در دست بيماری جذامی باشد، پست تر است.
📒 #حکمت236
┄═❁🍃❈🌺❈🍃❁═┄
💠 گروهی خدا را به اميد بخشش پرستش كردند، كه اين پرستش بازرگانان است، و گروهی او را از روی ترس عبادت كردند كه اين عبادت بردگان است، و گروهی خدا را از روی سپاسگزاری پرستيدند و اين پرستش آزادگان است.
📒 #حکمت237
┄═❁🍃❈🌺❈🍃❁═┄
💠 زن و زندگی، همه اش دردسر است و زحمت بارتر اينكه چاره ای جز با او بودن نيست.
📒 #حکمت238
┄═❁🍃❈🌺❈🍃❁═┄
💠 هر كس تن به سستی دهد، حقوق را پايمال كند، و هر كس سخن چين را پيروی كند دوستی را به نابودي كشاند.
📒 #حکمت239
┄═❁🍃❈🌺❈🍃❁═┄
💠 سنگ غصبی در بنای خانه، مایه ويران شدن آن است (اين سخن از رسول خدا نقل شده است، و اينكه سخن پيامبر (صلی الله علیه و آله) و علی (علیه السلام ) شبيه يكديگرند جای شگفتی نيست برای اينكه هر دو از يكجا سرچشمه گرفته و در دو ظرف ريخته شده است).
📒 #حکمت240
┄═❁🍃❈🌺❈🍃❁═┄
💠روزی كه ستمديده از ستمكار انتقام كشد، سخت تر از روزی است كه ستمكار بر او ستم روا می داشت.
📒 #حکمت241
┄═❁🍃❈🌺❈🍃❁═┄
💠 از خدا بترس هر چند اندك، ميان خود و خدا پرده ای قرار ده هر چند نازك.
📒 #حکمت242
┄═❁🍃❈🌺❈🍃❁═┄
💠هرگاه پاسخها همانند و زياد باشد، پاسخ درست پنهان گردد.
📒 #حکمت243
┄═❁🍃❈🌺❈🍃❁═┄
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
@samanefin
🇮🇷 #پایگاه_بسیج_خواهران_سمانه #حوزه_مقاومت_حضرت_زهرا_س
─┅─ 🍃 🌺 🍃 ─┅
🌐 #ایران را میسپاریم به مردان میدان💯
در آخرین روز نام نویسی کاندیداهای ریاست جمهوری اسلامی در سال 1400
ابراهیم رییسی به میدان آمد و ثبت نام کرد✅
💠رئیسی: خودم را رقیب ناکارآمدی و فساد میدانم
@samanefin
🇮🇷 #پایگاه_بسیج_خواهران_سمانه #حوزه_مقاومت_حضرت_زهرا_س
─┅─ 🍃 🌺 🍃 ─┅
📸 #گزارش_تصویری
🎁هدیه به روزه اولی ها ودختران گلم ,نوگلان فاطمی
🌐از حلقه شهید ابراهیم هادی
و دختر عزیزم عسل رشیدنیا
@samanefin
🇮🇷 #پایگاه_بسیج_خواهران_سمانه #حوزه_مقاومت_حضرت_زهرا_س
۱۴۰۰/۲/۲۵
─┅─ 🍃 🌺 🍃 ─┅
📸 #گزارش_تصویری
💠کارگاه آموزشی سبک زندگی اسلامی و برنامه بصیرتی روشنگری
با کلیدواژه های
🔰🔰🔰
✅خودشناسی
✅مشاوره قبل از ازدواج
✅ ازدواج با احساس ومنطقی وباعقل
✅انتخابات رای حدا اکثری
✅انتخاب شخص کار آمد
✅ مدیرودولت کار آمد جوان انقلابی کاندیدا که
جدول اهداف برنامه وعمل داشته باشد
💌🗳انتخاب همسر وانتخاب اصلح
↩️ازدواج نیازهای طرف مقابل را بر طرف می کند
🔄ریاست جمهوری نیازهای مردم را بر طرف می کند
♦️بیانیه گام دوم
💎خطاب آقا به جوانان واینده سازان ظهور
با حضور :
🔷جناب دکتر حسنی مقدم
🔶اعضای شورا ومعتمدین محل
۱۴۰۰/۲/۲۵
@samanefin
🇮🇷 #پایگاه_بسیج_خواهران_سمانه #حوزه_مقاومت_حضرت_زهرا_س
─┅─ 🍃 🌺 🍃 ─┅
9.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷🌸
🍀
💠 #موشن_گرافیک
✅موضوع: جریانات سیاسی در سپهر سیاسی کشور
🍃🌻🍃
🌺 مقام معظم رهبری: انتخابات در کشور ما مظهر «حماسهی سیاسی» است. ۱۳۹۲/۰۱/۰۱
#مشارکت_حداکثری
#ایران_قوی
#انتخابات_۱۴۰۰
#روشنگری
#ثامن
🆔 https://sapp.ir/meyar.pb
🆔 eitaa.com/meyarpb
🆔https://rubika.ir/meyar_pb
🍀 @samanefin
🇮🇷🌸
7.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷🌸
🍀
💠 #موشن_گرافیک (۲)
✅موضوع: مطالبهگری از دولت یا مردم
🍃🌻🍃
🌺 مقام معظم رهبری: در درجهی اول، گسترش مشارکت و حضور گستردهی مردم در انتخابات اهمیت دارد.۱۳۹۲/۰۱/۰۱
#مشارکت_حداکثری
#ایران_قوی
#انتخابات_۱۴۰۰
#روشنگری
#ثامن
🆔 https://sapp.ir/meyar.pb
🆔 eitaa.com/meyarpb
🆔https://rubika.ir/meyar_pb
🍀 @samanefin
🇮🇷🌸