🟤کامران غضنفری نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی نوشت:
کابینه وفاق ملی!
کابینه وفاق پزشکیان ، خاتمی ، روحانی و قالیباف است .
پس از جلسه بسیار تاسف بار 31 مرداد ، جناب قالیباف مجلس را به مدت 24 روز به بهانه تعطیلات تابستانی تعطیل کرد تا در نتیجه جنابعالی(اقای پزشکیان) با خیال راحت بتوانید انتصابات افراد مشکوک و مسئله دار خود را انجام دهید ـ کسی را به عنوان سخنگوی دولت منصوب می کنید که برخی سخنرانی های وی شبیه سخنرانی های مریم رجوی می باشد ؛ علیرغم همه هشدارها ، هنوز ظریف را که انتصاب وی خلاف صریح قانون می باشد ، برکنار نکرده اید ؛ در صحنه ای دیگر ، خودتان به یک بهانه نیروی انتظامی را تخریب و به آنان حمله کرده و نقش اپوزیسیون نظام را بازی می کنید ـ و همه اینها به گونه ای صحنه سازی شده تا نمایندگان ملت به خاطر تعطیلی مجلس ، نتوانند هیچ صدای اعتراضی علیه این اقدامات جنابعالی بلند کنند.
جناب آقای پزشکیان ! شما هیچ دوستی بهتر از جناب آقای قالیباف پیدا نخواهید کرد . در انتخابات ریاست مجلس دوازدهم ، شما و دوستانتان در مجلس ، یعنی جناح اصلاح طلب مجلس ، به حمایت از جناب آقای قالیباف برخاستید و ایشان را به ریاست مجلس برگزیدید . در عوض ایشان هم در دور دوم انتخابات ریاست جمهوری ، این خدمت شما را جبران کردند و تمام همت خود را برای پیروزی شما به کار گرفتند .
در واقع اگر حمایت های آقای قالیباف نبود ، جنابعالی هم رئیس جمهور کشور نبودید .
در واقع باید گفت کل جناح اصلاح طلب کشور مدیون جناب آقای قالیباف هستند و اگر ایشان نبودند ، جناح اصلاح طلب بعید بود که تا ده سال دیگر هم بتوانند به عرصه سیاسی کشور برگردند و قوه مجریه را در دست بگیرند . اصلاح طلبان حتی در خواب هم نمی دیدند که به این زودیها بتوانند به عرصه سیاسی کشور بازگشته و دولت را در دست بگیرند . لذا جناح اصلاح طلب در کشور، یک تقدیر و تشکر و یک سپاسگزاری بزرگ به جناب آقای قالیباف بدهکار است
در ماجرای معرفی وزرای پیشنهادی به مجلس هم اگر جلسات متعدد هماهنگی های جنابعالی با آقای قالیباف نبود و اگر جناب آقای قالیباف نهایت ظرافت و طراحی و مدیریت صحنه را انجام نمی داد ، به هیچ عنوان برخی وزرای مسئله دار شما موفق به اخذ رای اعتماد از مجلس نمی شدند . لذا رای اعتماد به کل اعضای کابینه را نیز مدیون حمایت های جناب آقای قالیباف هستید .
در تاریخ 31 مرداد 1403 در صحن علنی مجلس شاهد یک رویداد کم سابقه بودیم یعنی رای اعتماد به کل اعضای کابینه آقای پزشکیان . حتی برخی وزرایی که سابقه ضد انقلابی حمایت از فتنه خائنانه 88 داشتند نیز رای گرفتند ؛ وزرایی که از آشوب ها و اغتشاشات ضد انقلابی 1401 نیز حمایت کرده بودند ، رای گرفتند ؛ برخی وزرایی که متهم پرونده های مفاسد اقتصادی بودند نیز رای گرفتند ! این ماجرا چیزی نبود جز نادیده گرفتن ضوابط و معیارهایی که مقام معظم رهبری تعیین کرده بودند .
جناب آقای پزشکیان ! در ماجرای رای اعتماد به وزرا ، جنابعالی اظهاراتی خلاف واقع را به رهبری نظام نسبت دادید و مدعی شدید که کل وزرای پیشنهادی را با رهبری هماهنگ کرده اید و وانمود ساختید که ایشان با کل اعضای کابینه موافقت کرده اند. شما با این ادعای خلاف واقع و کذبی که مطرح کردید ، بخشی از نمایندگان را فریب دادید و توانستید برای همه وزرای پیشنهادی رای اعتماد بگیرید .
جناب آقای قالیباف می بایست در اینجا به جنابعالی اخطار قانون اساسی می داد که برخی سخنان جنابعالی نقض اصول 121 و 122 قانون اساسی است ولی متاسفانه سکوت کردند .
البته جمعی از نمایندگان انقلابی عضو فراکسیون انقلاب اسلامی ، با رای ندادن به چهار وزیر مسئله دار ، پایبندی خود به ضوابط و معیارهای رهبری نظام را نشان دادند اما متاسفانه دیگران این کار را نکردند .
جناب آقای پزشکیان ! رویه جنابعالی با رویه شهید آیت الله رئیسی 180 درجه تفاوت دارد . ایشان همیشه خودش را سپر بلا و هزینه رهبری می کرد ، اما جنابعالی برعکس ، همواره رهبری را سپر بلا و هزینه خود و اطرافیانتان می کنید .
9.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
۱۶۰سال پیش طبق عهدنامه آخال
ناصرالدين شاه .... بدون هیچ جنگی قلب ایران را جدا کرد و به روس ها داد .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
متاسفانه بازم حرفهای کلیشه ای و نگاه های عوامانه و بی خاصیت و تیکه پراکنی و شیطنت سیاسی
به لطف خدا و به لطف این انقلاب مظلوم و درایت و حکمت ولی خدا،امام امت آقاجان #امام_خامنه_ای مردم غرق در ناز و نعمت زندگی میکنن
🟤رمان امنیتی
#کلنا_قاسم
⭕️قسمت بیست و نهم
با شنیدن جملهای که خانزاده به روی زبان جاری میکند، هیاهوی عجیبی در سراسر اتاق شکل میگیرد. هر کدام از بچهها سعی میکنند تا غصهی شنیدن خبر تلخ را در چهرهشان حل کنند.
باقری بعد از مکثی چند ثانیهای طوری سرش را به سمت مانیتور پیش رویش برمیگرداند و مشغول صحبت با اعضای حرفهای و کاربلد تهران میشود که گویا اصلا چیزی نشنیده است. علی اصغر کاغذهای روی میزش را دسته بندی میکند و خانزاده به من نگاه میکند... من هم بدون آن که بخواهم به روی صندلیام منگنه میشوم.
با اینکه دستهایم را به لبهی صندلی بند میکنم و زور میزنم تا از سر جایم بلند شوم؛ اما نمیتوانم... پاهایم دیگر توان ایستادن ندارد و این سختترین ماجراست.
فرمانده به واسطهی سردار من را در جریان اتفاقات و جزئیات این پرونده گذاشته است و همین موضوع نیز بیش از پیش برایم سخت است.
چشمهایم سیاهی میرود، نگاهی به عددهای دیجیتالی ساعت که گوشهی پایین مانیتور نقش بسته میاندازم... فقط سیزده دقیقه تا پرواز هواپیما باقی مانده و ما نه تنها کار مثبتی در جهت پیشبرد اهداف پرونده انجام ندادهایم، که حتی تصویر سوژه را نیز با سیاهی مطلق صفحهی مانیتور عوض کردیم.
چشمهایم را میبندم و چند نفس عمیق میکشم، سپس بلند میشوم و در حالی که دستهایم را بهم میکوبم، فریاد میزنم:
-منو ببین!
سپس تمام چشمهای اتاق به سمت من میچرخند، با دست به قاب عکس شهید مصطفی احمدی روشن اشاره میکنم و ادامه میدهم:
-اون آدمی که عکسش روی دیوار اتاقه و هم دانشکدهای خود منم بوده، یه روزی که عالم و آدم ناامید شده بودند و خودش رو باخته بودند استاکس نت رو شناسایی کرد و از بین برد... من نمیدونم این ویروس چیه و چطوری وارد سیستم ما شده؛ اما خیلی خوب میدونم که شما ها میتونید ردش رو بزنید. اینجا ناامید شدن نداریم، بجنب ببینم... بجنب یاعلی آقا...
سرها به سمت مانیتورها برمیگردد و من نیز فورا مختصات ویروس را به روی کاغذ منتقل میکنم و همانطور که کاغذهایم را به علی اصغر میدهم تا با برادران ما در تهران چک کنند، رو به خانزاده میگویم:
-موقعیت مکانی سوژه هنوز هست؟
خانزاده به نشان تایید سرش را تکان میدهد:
-بله اقا، خدا رو شکر که هنوز لوکیشن سوژه با جا به جایی خیلی کم... در حد یه قدم زدن معمولی همراهه و مشخصه که کارمون خراب نشده.
نفس کوتاهی میکشم و چند عدد را با صدای بلند برای خانزاده میخوانم تا شاید با استفاده از همان مسیری که مصطفی موفق به شناسایی استاکس نت ها شد، ما هم بتوانیم چیزی از این ویروس لعنتی ناخوانده پیدا کنیم.
عقربههای روی گوشهی مانیتور ده میشود، با این سعی میکنم تا آخرین ثانیه امید را در داخل این اتاق زنده نگه دارم؛ اما از درون وحشت کردهام... نوک انگشتان دستم بیحس شده و اضطراب شبیه خون در رگهایم جریان پیدا کرده است.
خانزاده لبهایش را تکان میدهد و چیزی میگوید. نمیشنوم! این را روی زبان میآورم:
-بلندتر بگو، نمیشنوم چی میگی!
خانزاده تکرار میکنم:
-یه چیزایی ازش پیدا کردیم آقا، به احتمال قوی میخوان با یه تیر دو نشون بزنن!
باقری صدایش را از آن طرف اتاق به گوشم میرساند:
-منم همین فکر رو میکنم!
طوری که انگار نمیتوانم صورتم را از روی صفحهی مانیتور برگردانم، میگویم:
-درست حرف بزنید ببینم چی میگید!
باقری توضیح میدهد:
-اگه نتونیم جلوی این لعنتی رو بگیریم، امشب یه اتفاق جبران ناپذیر دیگه میافته... یا در حالی که نمیتونیم هیچ دفاعی از خودمون بکنیم، باید پهبادهاشون رو ببینیم که به تهران رسیده و یا... ممکنه سامانه راداری...
باقری حرفش را میخورد... نه دقیقه تا رسیدن هواپیما باقی مانده است!
علی اصغر که ساکتتر از بقیه است، پیام تیم متخصصی که از تهران همراه ماست را بازگو میکند:
-آقا وارد پوشهی A500 بشید لطفا، همین الان.
بلافاصله با سیستم مادر وارد پوشهای که میگوید میشوم. علی اصغر ادامه میدهد:
-دسترسیها به سامانه رو کاملا قطع کنید.
از روی صندلیام میپرم:
-معلومه داری چی میگی؟ یعنی چی که دسترسی رو قطع کنم؟ اگه دسترسیهام از بین برن... اونوقت...
علی اصغر میگوید:
-بچههای تهران رد ویروس رو زدند... این آخرین تیر توی خشابشون بوده که اگه تونستیم ویروس رو پاکسازی کنیم، نتونیم زمان رو مدیریت کنیم و نیاز به ری استارت سیستم داشته باشیم!
خانزاده با نگرانی میگوید:
-معلومه که نمیتونیم آقا... حتی اگه خدا باهامون باشه و بد شانسی هم نیاریم دست کم هفت هشت دقیقه طول میکشه تا سیستم دوباره لود بشه...
به نظرم حالا به صلاح نباشه که این کار رو انجام بدیم!
نگاهی به عددهای روی مانیتور میاندازم که تنها هشت دقیقه تا رسیدن آن پرواز در دسترس به منطقهی ما وقت مانده است...
هشت دقیقهی لعنتی!
علیرضا سکاکی
@RomanAmniyati