eitaa logo
بصیرتی
88 دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
7هزار ویدیو
36 فایل
☘️بسم الله الرحمن الرحیم☘️ ملاک انقلابی بودن، تقوا، شجاعت، بصیرت و صراحت است. امام خامنه ای
مشاهده در ایتا
دانلود
🟤در تاریخ هست زمانی که رضاخان به سفر ترکیه میره،خب آتاتورک دست به یک سری اصلاحات زده بود که رضا خان وقتی میبینه و میشنوه تصمیم میگیره در بازگشت به ایران اون کارها رو در کشور پیاده بکنه. یکی از کارها بحث پوشش زنان بود که اومد حجاب از سر زنان ایرانی برداره و داستانش رو همه تقریبا میدونن اما یکی از تصمیمات سیاه و تاریک رضاخان که قرار بود به سیاق آتاتورک ملعون انجام بده،تغییر زبان نوشتاری از فارسی به انگلیسی بود.یعنی همین کاری که ترکیه به دستور آتاتورک شروع کرد و الان داره انجام میده.ترکی رو به انگلیسی مینویسن ترک ها خلاصه رضا پالان هم تصمیم گرفت فینگلیش رو جایگزین فارسی بکنه.فارسی حرف بزنیم اما موقع نوشتن همون کلمه فارسی رو انگلیسی بنویسیم.دوستان جوانتر اشتباه نگیرنااا منظور این نبود که زبان رسمی انگلیسی بشه نه.فقط فارسی رو انگلیسی بنویسیم که بهش به زبان امروزی غیررسمی میگن فینگلیش. خلاصه،فک میکنید کی جلوی این تصمیم خطرناک رضا خان ایستاد؟ ملی گراها؟نخیر اینا نبودن سلطنت طلبا؟خیر اینها هم نبودن روشنفکرها؟نویسندگان؟وزرا؟خارج رفته ها؟ وطن پرست ها ؟ نخیر داداش گلم.تنها کسی که جلوی اینکار رو گرفت مرحوم آیت الله بود!!! بله درست شنیدید.آیت الله سید حسن بروجردی.یه آخوند.یه آخوند محکم ایستاد که زبان فارسی از بین نره.آخوندی که از همون زمان تا الان یک مشت روغنفکر نادان میگن،اینا عرب هستن و ایرانی نیستن و کذا و کذا الان هم اگر ایستادگی حضرت آقا نبود و تاکید ایشون بر استفاده از کلمات فارسی نبود باور کنید ۵۰ درصد زبان فارسی تو همین ۲۰ سال اخیر از دست رفته بود
14.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
جنگ روانی و رسانه ای اسرائیل علیه مصر برای بدست آوردن دست برتر در شروع جنگ داستان جمال عبدالناصر، قسمت پنجم
37.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تاریخ جاسوسی در ایران اصول و قواعد سون تزو پایه جاسوسی سرویس‌های اطلاعاتی در دربار پهلوی
22.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تحلیل فیلم این قسمت : یازده یار اوشن نفوذ به یک سیستم امنیتی به ظاهر قدرتمند و جلب توجه مسئولین امنیتی به مسائل حاشیه ای
39.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕵‍♂جاسوسان مشهور این قسمت: آنتونی بلانت
🟤رمان امنیتی ⭕️قسمت یازدهم در کسری از ثانیه سرم را می‌دزدم و کمرم را به ستون می‌چسبانم. نمی‌دانم عکس العمل او بعد از دیدنم چه خواهد بود، ممکن است بی‌تفاوت به درون اتاق برود؛ اما با خبر کردن ملیس رابرت خیلی زود و به دور از چشم ما او را فراری دهد. ممکن هم هست بخواهد شلوغش کند و ملیس رابرت را در میان جمعیت سوار بر موجی که می‌خواهد از ما دور کند. نمی‌دانم واکنشش به دیدن چه خواهد بود و حتی نمی‌دانم اصلا من را با این فاصله دیده یا نه. چند نفس عمیق می‌کشم تا تمرکز کنم، نمی‌توانم معطل کنم و مقصد سوژه را از دست بدهم. زیر لب بسم الله می‌گویم و این بار محتاط‌تر به آن طرف سرک می‌کشم. سوژه دستش را به دستگیره‌ی درب بند کرده و با کشیدن کارت مخصوص اتاق، آن را باز می‌کند. عجیب است... انتظار داشتم ملیس رابرت درون اتاق باشد. کارم سخت می‌شود، بلافاصله مشاهداتم را برای مرکز توصیف می‌کنم: -مرکز دوستمون خودش در اتاق رو باز کرد، ممکنه مهمونش هنوز وارد نشده باشه؟ چند ثانیه‌ای صبر می‌کنم تا جواب مرکز را بشنوم: -بعید نیست، شما فعلا بمون تا چک کنیم. نمی‌دانم چطور می‌خواهند چک کنند، دسترسی به دوربین‌ها که بخاطر وجود سیستم امنیتی بالای برج عملا امکان پذیر نیست، پس چطور می‌شود از حضور یا عدم حضور ملیس رابرت مطلع شد؟ چهار پنج دقیقه‌ای در همان پشت ستون صبر می‌کنم و منتظر دستور جدید می‌شوم. چند نفری در سالن رفت و آمد می‌کنند، حالا دیگر کاملا آشکار روی یکی از صندلی‌های نزدیک به دیوار شیشه‌ای حائل بین سالن و پنت هاوس نشسته‌ام و خودم را به خواندن بروشورهایی که روی میز است سرگرم کرده‌ام. در بین افرادی که به داخل اتاق‌های خود رفت و آمد می‌کنند، زنی از داخل اتاق سیصد و پانزده که درست دیوار به دیوار اتاق سوژه است خارج می‌شود و به طرف من قدم برمی‌دارد. معمولا مسافرها و مهمان‌ها بعد از خارج شدن از داخل اتاق، پشت به جایی که نشسته‌ام، راه می‌روند و به طرف آسانسور قدم برمی‌دارند؛ اما او برخلاف سایر مسافران مستقیم به طرف پنت‌هاوس می‌آید. با دیدن مسیر حرکتی‌اش دلم شور می‌زند و حالت تهوع شدیدی به من دست می‌دهد. لحظه‌ای احساس می‌کنم که می‌خواهم بالا بیاورم؛ اما سعی می‌کنم تمام نگرانی‌ها و اضطراب‌های درونم را پشت این روزنامه‌ی لعنتی پنهان کنم. نزدیک درب پنت‌هاوس که می‌شود، درب به شکلی خودکار باز می‌شود و او همانطور که وارد فضای پنت‌هاوس می‌شود، سیگاری روشن می‌کند و نگاهم می‌کند. سرم را بلند می‌کنم و طوری وانمود می‌کنم که گویا از دیدنش شگفت زده شده‌ام. لبخندی ساختگی می‌زند و در حالی که سعی می‌کند تا عربی صبحت کند، می‌گویم: -انا مزاحم؟ فی مکان خلوت؟ از واژه‌هایی که برای رساندن منظورش استفاده می‌کند، خنده‌ام می‌گیرد؛ اما به روی خودم نمی‌آورم. دوست ندارم با این مدل یک دستی خوردن‌ها ملیتم را لو بدهم. با خونسردی لبخند می‌زنم و شانه‌ای بالا می‌اندازم. با اینکه از شدت استرس و اضطرابی که گریبان گیرم شده نتوانسته‌ام حتی خطی از بروشور پیش رویم را بخوانم؛ اما برای فرار از همصحبتی با غریبه‌ای که سعی دارد تا با من گرم بگیرد، خودم را مشتاق خواندن ادامه‌ی مطلب چاپ شده نشان می‌دهم. زنی که منتظر شنیدن حرفی از من برای شروع یک گپ و گفت بود، با دیدن رفتار سردی که از خودم نشان می‌دهم به آن طرف پنت هاوس می‌رود تا مزاحم نشود. کارم با آمدن آن غریبه سخت‌تر می‌شود، حالا هم باید نیم نگاهی به او بیاندازم و هم شش دانگ حواسم را به اتاق سیصد و سیزده بدهم. خیلی طول نمی‌کشد که صدای باز شدن یکی از درب‌های داخل راهرو هوشیارم می‌کند، نگاهی به داخل راهرو می‌اندازم و متوجه فردی می‌شوم که از اتاق سیصد و سیزده خارج می‌شود... خودش است. بلافاصله به زنی که حالا از من فاصله گرفته نگاه می‌کنم و انگشتم را به روی گوشم فشار می‌دهم و می‌گویم: -مهمونمون رو دیدم، داخل اتاق بوده... دستور چیه؟ علیرضا سکاکی @RomanAmniyati
نفله‌ای که تیر رفت تو حلقش این بود :)))) وایستاده جلو پنجره داره چیپس میخوره برا ما 😄
🟤‏در سال ۱۹۶۷ وقتی دستگاه اطلاعاتی رژیم موقت متوجه شد که مصری‌ها آماده حمله هستند، بدون درنگ به مصر و سوریه حمله کرد.‌ امروز و ‎ و ‎ در روز روشن می‌گویند می‌خواهیم حمله کنیم و رژیم سگ‌لرز می‌زند و جرأت واکنش ندارند. بهتر از این نمی‌شود وضعیت را توصیف کرد...!
سالروز جدایی استان بحرین از ایران امروز رو تو تقویم ثبت کنید تا طرفداران پهلوی بفهمن سنگ چه کسایی رو به سینه میزنن
نذاشتن نذاشتنا شروع شد😐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قلعه ی خیبر وعده ای دوم در راه است وعده قرآنی حذف اسرائیل