eitaa logo
بیّنات
1.3هزار دنبال‌کننده
65.1هزار عکس
50.2هزار ویدیو
441 فایل
این کانال بر اساس اعتقاد به توحید و تحول بدون مرز کمال گرا، تحت لوای ولایت، تعقل و تدین ایجاد شده است. (کپی و انتشار، فقط با ذکر یک صلوات) (با عرض پوزش تبادل و تبلیغات نداریم)
مشاهده در ایتا
دانلود
دیگر به راستی می‌دانم که درد یعنی چه... درد به معنای کتک خوردن تا حد بیهوش شدن نبود. بریدن پا بر اثر یک تکه شیشه و بخیه زدن در داروخانه نبود. درد یعنی چیزی که دلِ آدم را در هم می‌شکند و انسان ناگزیر است با آن بمیرد بدون آنکه بتواند رازش را با کسی در میان بگذارد، دردی که انسان را بدون نیروی دست و پاها و سر باقی می‌گذارد و انسان حتی قدرت آن را ندارد که سرش را روی بالش حرکت دهد. 📕 درخت زیبای من ✍🏻 https://eitaa.com/Bayynat
اثری که جوایز متعددی در دنیا گرفت. دنیا محتاج این‌گونه انسان‌هاست. . https://eitaa.com/Bayynat
📚 💧ابن‌سیرین کسی را گفت: «چگونه‌ای؟» گفت: «چگونه است حال کسی که 500 درهم بدهکار است، عیالوار است و هیچ چیز ندارد؟» ابن‌سیرین رحمی در دلش آمد؛ به خانه‌ی خود رفت و 1000 درهم با خود آورد و به وی داد و گفت: «500 درهم به طلبکارت بده، باقی را خرج خانه کن و لعنت بر من اگر پس از این حال کسی را بپرسم!!!»😂 گفتند: مجبور نبودی که قرض و خرج او را دهی. گفت: وقتی حال کسی را بپرسی و او حال خود بگوید و تو چاره ای برای او نیندیشی، در احوالپرسی باشی. *کیمیای سعادت_ امام محمد غزالی https://eitaa.com/Bayynat
زندگی؛ دشوارترین امتحان است. بسیاری از مردم مردود می ‌شوند چون سعی می کنند از روی دست هم بنویسند، غافل از این که سوالات موجود در برگه‌ ی هر کسی فرق می‌کند. https://eitaa.com/Bayynat
در زمانی که برده داری در آمریکا رایج بود زن سیاهپوستی بنام هاریت ، گروهی مخفی راه انداخته بود و بردگان را فراری می داد. بعدها از او پرسیدند: سخت ترین مرحله کار شما برای نجات بردگان چه بود؟ او عمیقا" به فکر فرو رفت و گفت: قانع کردن یک برده به اینکه تو برده نیستی، و باید آزاد باشی…! https://eitaa.com/Bayynat
تنها کسی که بیشترین درجه بدبختی را شناخته باشد؛ می تواند بیشترین درجه خوشبختی را نیز درک کند ... انسان باید در حالِ مرگ باشد؛ تا بداند زنده بودن چقدر خوب است ... https://eitaa.com/Bayynat
زنى به شهر کوچکی رفته بود تا آنجا زندگی کند. کمی بعد، زن از سرویس‌دهی ضعیف داروخانه‌ی شهر به همسایه‌ی خود اعتراض کرد. او امیدوار بود همسایه‌اش به خاطر آشنایی با صاحب داروخانه، این انتقاد را به گوش او برساند. وقتی که این زن دوباره به داروخانه رفت، صاحب آنجا با لبخند و گشاده‌رویی با او احوالپرسی کرد و گفت که چقدر از دیدنش خوشحال است و اینکه امیدوار ست از شهر آنان خوشش آمده باشد و سريع داروها راطبق نسخه به او تحویل داد. زن بلافاصله رفتار عجیب و باورنکردنی او را با دوستش در میان گذاشت. زن گفت: « فکر می‌کنم تو به او بابت سرویس‌دهی ضعیفش تذکر داده‌ای» همسایه گفت: « نه. اگر ناراحت نمی‌شوی، به او گفتم که تو چقدر از عملکرد مثبت او راضی هستی و معتقدی که چقدر خوب می‌تواند تنها داروخانه‌ی این شهر را اداره کند. به او گفتم که داروخانه‌ی او بهترین داروخانه‌ای هست که تو تا به حال دیده‌ای.» زن همسایه می‌دانست که افراد به احترام، پاسخی مثبت می دهند. در حقیقت اگر با دیگران محترمانه رفتار کنید تقریباً هر کاری که از دستشان بربیاد، برایتان انجام خواهند داد. این رفتار به آنها نشان می‌دهد که احساساتشان مهم، علایق‌شان محترم و نظراتشان با ارزش است. 📕 چگونه فردی با نفوذ باشیم؟ ✍🏻 https://eitaa.com/Bayynat
همه نابغه هستند! ولی اگر یک ماهی را از روی توانایی اش در بالا رفتن از درخت قضاوت کنید، آن ماهی تمام عمرش را با این باور زندگی خواهد کرد که یک احمق است! https://eitaa.com/Bayynat
سیل در شیراز . https://eitaa.com/Bayynat
بدون شرح! . https://eitaa.com/Bayynat
توی یک جمع بی حوصله نشسته بودم، طبق عادت همیشگی مجله را ورق زدم تا به جدول رسیدم؛ خواندم سه عمودی، یکی گفت بلند بگو گفتم یک کلمه سه حرفیه ازهمه چیز برتر است!! حاجی گفت: پول تازه عروس مجلس گفت: عشق شوهرش گفت: یار کودک دبستانی گفت: علم حاجی پشت سرهم گفت : پول، اگه نمیشه طلا، سکه گفتم: حاجی اینها نمیشه گفت: پس بنویس مال گفتم: بازم نمیشه گفت: جاه خسته شدم با تلخی گفتم: نه نمیشه مادر بزرگ گفت: مادرجان، "عمر" است. اون که تازه از سربازی آمده بود گفت: کار ديگری خندید و گفت: وام یکی از آن وسط بلندگفت: وقت خنده تلخی کردم و گفتم: نه 🍃اما فهمیدم تا شرح جدول زندگی کسی را نداشته باشی، حتی یک کلمه سه حرفی آن هم درست در نمی آید ! هنوز به آن کلمه سه حرفی جدول خودم فکر میکنم شاید کودک پا برهنه بگوید: کفش کشاورزبگوید: برف لال بگوید: حرف ناشنوا بگوید: صدا نابینا بگوید: نور ☘☘و من هنوز در فکرم که چرا کسی نگفت: "خدا" https://eitaa.com/Bayynat
بسم الله الرحمن الرحیم گنجشک با خدا قهر بود... روزها گذشت و گنجشگ با خدا هیچ نگفت. فرشتگان سراغش را از خدا می‌گرفتند و خدا هربار به فرشتگان این‌گونه می‌گفت: می‌آید؛ من تنها گوشی هستم که غصه‌هایش را می‌شنود و یگانه قلبی هستم که دردهایش را در خود نگاه می‌دارد... و سرانجام گنجشک روی شاخه‌ای از درخت دنیا نشست. فرشتگان چشم به لب‌هایش دوختند، گنجشک هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود: با من بگو از آن چه سنگینی سینه‌ی توست. گنجشک گفت: لانه‌ی کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی‌هایم بود و سرپناه بی‌کسی‌ام؛ تو همان را هم از من گرفتی. این طوفان بی‌موقع چه بود؟! چه می‌خواستی؟! لانه‌ی محقرم کجای دنیا را گرفته بود؟! و سنگینی بغضی راه کلامش بست. سکوتی در عرش طنین انداخت. فرشتگان همه سر به زیر انداختند. خدا گفت: ماری در راه لانه‌ات بود، باد را گفتم تا لانه‌ات را واژگون کند، آن‌گاه تو از کمین مار پر گشودی. گنجشگ خیره در خدائیِ خدا مانده بود! خدا گفت: و چه بسیار بلاها که به واسطه‌ی محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی‌ام برخاستی! اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود. ناگاه چیزی درونش فرو ریخت... های‌هایِ گریه‌هایش ملکوت خدا را پر کرد... https://eitaa.com/Bayynat