قرص دل بستگی! (
همه ی ما توی فامیل یا دوست و آشنا کسی را داریم که با بقیه فرق دارد. زن و مردش مهم نیست. حتماً یکی هست یا بوده که حالا از او بگوئیم و بعد با یک خدابیامرزی، یادش بخیری ... چیزی خاطره اش را بدرقه کنیم.
درست مثل عمّه زیور ما که یک روز سرد زمستانی _بی کس و تنها_ مُرد. مُرد و آب از آب تکان نخورد. هر که هم شنید فقط گفت: راحت شد ... همین! (جا را به کی تنگ کرده بود؟!)
زار و زندگی این پیرزن، یک چادر نماز سفید بود و سجّاده ای گل ترمه ای. با یک تسبیح صدویک دانه ی یُسرِ نقره کوب و شیشه ای کوچک عطر گل محمّدی که بویش هفت تا حیاط آن طرفتر هم می رفت. (هنوز هم وقتی می خواهم توی ذهنم تجسّمش کنم، پای همان سجّاده می بینمش. با آن صورت چون قرص ماه سفید که تسبیح می گردانَد و زیر لب ذکر می گوید)
توی فک و فامیل ما، آنچه از عمّه زیور نقل است حجب و حیای اوست و بیشتر اینکه عمری زندگی کرد و دهانش به هیچ حرف بد و ناشایستی آلوده نشد.
یک روز که پیرزن بیچاره دچار دل درد و بیرون رَوی می شود، از شرم و خجالت دردش را کتمان می کند و به اهل خانه چیزی نمی گوید. چای و نبات اِفاقه نمی کند و دست آخر به این بهانه که: "کمی هوا به سرم بخورد"، راه می افتد توی خیابان پی دواخانه ای چیزی.
بعد که به داروخانه می رسد، پای پیشخوان می فهمد که اصلاً حرفش نمی آید. لابُد با خودش گفته: چه بگویم به این مرد غریبه؟! عیب است برای من که بگویم دوا را برای چه دردی می خواهم!
سرخ و سفید می شود. لب می گزَد. این پا و آن پا می کند. چند بار کلامش را قورت می دهد. عاقبت نگاهش را به پائین می دوزد و بریده بریده و آرام می گوید: آقا...آقا! قرص دل بستگی دارید؟!
بنده خدا عمّه زیور! نمی دانست که اقبال بدش شهر کوچک است و همان وقت آشنایی آنجا هست و گوش تیز کرده و هر آنچه که دیده و شنیده است را به زودی به این و آن خواهد گفت.
همینطور هم شد. به همین دلیل است که قدیمی های فامیل ما به قرص دل پیچه می گویند: قرص دل بستگی!
عمّه زیور سالها پیش _خیلی دور_ مُرد. مُرد و چیزی ازش نماند. جز این خاطره ی کوتاه.
و من به این فکر می کنم که نه برای مرضی که عمّه زیور به آن دچار بود بلکه برای دردی که سالهاست به آن مبتلائیم، تنها یک چیز لازم است. فقط یک دانه قرص دلبستگی!
#مهرداد_مقدسی
https://eitaa.com/Bayynat
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیماری خویشاوندسالاری در بیان فضلی نژاد
https://eitaa.com/Bayynat
5bfd453758147c2341d60e53_-5405594576597421824.mp3
4.66M
#کتاب_صوتی 🎧
به داستان کوتاه «حالا دراز میکشم» از مجموعه داستانهای کتاب «مردان بدون زنان» از نویسنده نامدار،
ارنست همینگوی، گوش بسپارید.
https://eitaa.com/Bayynat
راه ما جداست...
قبل از واقعه ۱۵ خرداد ۴۲ که رژیم شاه به دنبال بهانههایی برای پروندهسازی علیه امام میگشت، شخصی که خود را دیپلمات در لبنان معرفی میکرد با وساطت یک روحانی ایرانی با امام ملاقات کرد و اظهار داشت که از طرف جمال عبدالناصر مأمورم که مراتب سپاسگزاری ایشان را از مبارزاتی که بر علیه اسرائیل در ایران به عمل میآورید به حضور شما ابلاغ نمایم. ضمناً، به حضور شما عرض میکنم که رییس جمهور جمال عبدالناصر آمادهاند هرگونه کمک و مساعدتی که در این راه بدان نیازمند میباشید اعم از پول و اسلحه و غیره در اختیار شما قرار دهند و شما را در ادامه این راه مقدس تا رسیدن به پیروزی یاری دهند. امام پاسخ دادند:
مبارزات ما مربوط به امور داخلی کشور ماست و در انجام و ادامه آن به هیچ گونه مساعدت و دخالت دیگران نیازی نیست. بعدها بود که امام در زندان متوجه شدند شخصی که خود را دیپلمات مصری معرفی کرده بود، فرستاده رژیم شاه بود که بدین وسیله میخواست بهانه ای علیه امام به دست بیاورد که با هوشیاری امام توطئه آنها عقیم ماند.
https://eitaa.com/Bayynat
ده پند منسوب به #انوشیروان دادگر:
*از همه کس خشنودی بجوئید.
*تا درخت نو در ننشاندید، درخت کهن بر نکنید.
*اگر توانگری خواهید، قناعت کنید.
*در زمین دیگران تخم مکارید و درخت ننشانید.
*در پیری، زن جوان نخواهید.
*با آنکه نیکی نشناسد، دوستی نکنید.
*در همه کار پیران را گرامی بدارید.
*زشت و ناپسند مردم را پیدا نسازید.
*در اختلافات راه آشتی را بازگذارید.
*گندم و جو و مانند آن را به سبب گرانفروشی در بند مدارید.
https://eitaa.com/Bayynat
نقل است روزی یک استاد دانشگاه تصمیم گرفت تا میزان ایمان دانشجویان اش را بسنجد.
-او پرسید: آیا خداوند، هرچیزی را که وجود دارد، آفریده است؟
✅دانشجویی شجاعانه پاسخ داد : بله
-استاد پرسید: هرچیزی را ؟!
✅پاسخ دانشجو این بود: بله، هر چیزی را.
-استاد گفت: دراین حالت، خداوند شر را آفریده است، درست است ؟ زیرا شر وجود دارد.
دانشجو برای این سوال پاسخی نداشت و ساکت ماند.
ناگهان، دانشجوی دیگری دستش را بلند کرد و گفت: استاد ممکن است از شما یک سوال بپرسم؟
-استاد پاسخ داد: البته
✅دانشجو پرسید: آیا سرما وجود دارد؟
-استاد پاسخ داد: البته، آیا شما هرگز احساس سرما نکرده اید؟
✅دانشجو پاسخ داد: البته آقا، اما سرما وجود ندارد.
طبق مطالعات علوم فیزیک، سرما، نبودن تمام و کمال گرماست و شیء را تنها درصورتی می توان مطالعه کرد که انرژی داشته باشد و انرژی را انتقال دهد و این گرمای یک شیء است که انرژی آن را انتقال می دهد.
بدون گرما اشیاء بی حرکت هستند، قابلیت واکنش ندارند؛ پس سرما وجود ندارد.
ما لفظ سرما را ساخته ایم، تا فقدان گرما را توضیح دهیم .
✅دانشجو ادامه داد: و تاریکی؟
استاد پاسخ داد:
تاریکی وجود دارد.
✅دانشجو گفت: شما باز هم در اشتباه هستید آقا! تاریکی، فقدان کامل نور است.
شما می توانید نور و روشنایی را مطالعه کنید، اما تاریکی را نمی توانید مطالعه کنید.
منشور نیکولز، تنوع رنگ های مختلف را نشان می دهد که در آن طبق طول امواج نور، نور می تواند تجزیه شود.
تاریکی، لفظی ست که ما ایجاد کرده ایم تا فقدان کامل نور را توضیح دهیم.
و سرانجام دانشجو ادامه داد:
خداوند، #شر را نیافریده است.
#شر، فقدان خدا در قلب افراد است.
#شر، فقدان #عشق، #انسانیت و #ایمان است.
#عشق و #ایمان مانند گرما و نور هستند. آنها وجود دارند و فقدانشان منجر به شر می شود...
نام این دانشجو
#آلبرت_انیشتین بود.
https://eitaa.com/Bayynat