حاج حسين رزمندهها را عاشقـــــانه دوست داشت و گاه اين عشق را جوری نشان میداد كه انسان حيران میشد
يك شـب تانكها را آماده كرده بوديم و منتظـــــر دستـور حركــــت بوديم. من نشسته بودم كنار برجــــك و حواسـم به پیرامونمـــــان بود و تحركاتـــــی كه گاه بچهها داشتند. يك وقت ديدم يك نفـــر بين تانكها راه میرود و با سرنشيــنها گفت و گوهای كوتاه میكند. كنجكـــــاو شدم ببينم كيست.
مرد توی تاريكی چرخيد و چرخيد تا سرانجام رسيد كنـــــار تانكـــــی كه مـن نشسته بودم رويــش. همين كه خواستم از جايم تـــــكان بخورم، دو دستـــــی به پوتينم چسبيد و پايم را بوسيــــد. گفت: به خدا سپردمتون!
تا صداش را شنيدم، نفسم بريد. گفتم: حاج حسين؟
گفت: هيـــــس؛ صدات در نياد! و رفـــت سراغ تانک بعدی.
#شهید_حاج_حسین_خرازی
بهشت ایران🌷
https://eitaa.com/joinchat/3597009274C1a537d7bca
هرچه به عنوان هدیهی عروسیمان دادند،
جمع کردیم کنار هم.
بهم گفت «ما که اینا رو لازم نداریم.
حاضری یه کار خیر باهاش بکنی؟»
گفتم « مثلا چی ؟»
گفت « کمک کنیم به جبهه.»
گفتم « قبول !»
بردمشان در مغازهی لوازم خانگی.
همهشان رادادم. ده – پانزده تا کلمن گرفتم.
راوی همسر شهید #مهدی_باکری🍃
بهشت ایران🌷
https://eitaa.com/joinchat/3597009274C1a537d7bca
نگهبانی
بابک اکثر شبها جای بقیه نگهبانی میداد.
وقتی مسئولیت لوح نگهبانی به عهده بابک بود، طوری ساعت پست خودش را انتخاب میکرد که بقیه، زمان بیشتری برای استراحت داشته باشند.
وقت نگهبانی بچهها، بابک از خواب بیدار میشد و برایشان خوراکی میبرد و کنارشان مینشست تا تنهایی و سکوت خوفناک شب، اذیتشان نکند.
دیگر خیلیها، وقت پست دادن منتظر بابک بودند تا برایشان میوه و خوراکی ببرد و دمی همصحبتشان شود.🤍✨
راوی همرزم شهید مدافع حرم#بابک_نوری
از کتاب "بیست و هفت روز و یک لبخند"
بهشت ایران🌷
https://eitaa.com/joinchat/3597009274C1a537d7bca
《وَٱلَّذِينَ جَٰهَدُواْ فِينَا لَنَهدِيَنَّهُم سُبُلَنَا ..》
و کسانی که برای ما کوشیدند،
آنان را به راههای خود راهنمایی میکنیم..
(۲۹،۶۹)
(تصویر؛ شهید #مهدی_باکری و همرزمانش)
بهشت ایران🌷
https://eitaa.com/joinchat/3597009274C1a537d7bca
13.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چشمهای حمید از خستگی همیشه قرمز بود.
من سفیدی چشم حمید را خیلی وقت بود
ندیده بودم.
وقتی شهید شد، اولین چیزی که گفتم:
گفتم بهتر، الحمدلله.. خوابید.
پشت بیسیم آقا مهدی اعلام میکند که بیسیم را دست حمید بدهید، اما بچهها برای آنکه دشمن متوجه به شهادت رسیدن آقا حمید نشوند، میگویند حمید خوابیده. آقا مهدی با عصبانیت میگوید الان چه وقته خوابیدنِ، بیدارش کن؛ میگویند آقا حمید راستی راستی خوابیده ..
راوی همسر شهید #حمید_باکری
بهشت ایران🌷
https://eitaa.com/joinchat/3597009274C1a537d7bca
من فقط یک بسیجیام
دنیا اصلا برایش ارزشی نداشت.
به هر چیز دنیایی که فکرش را میشود کرد، میخندید و بیشتر از همه به پست و مقام.
همیشه میگفت: «من فقط یک بسیجیام.»
یکبار که حمید از عملیات برگشته بود
من نتیجه را جویا شدم.
او خیلی کلی صحبت کرد
و گفت: «بچهها رفتند، گرفتند، آمدند.»
گفتم: «پس تو آنجا چهکارهای؟»
گفت: «من؟ هیچکاره، من فقط با یک دوربین مواظب بچهها هستم که راهشان را عوضی نروند. من داخل هیچکدام از اینها نیستم.»
راوی همسر #شهید_حمید_باکری
بهشت ایران🌷
https://eitaa.com/joinchat/3597009274C1a537d7bca
مأموریتی به نام شهادت
حمید پیش از عملیات بچهها را جمع کرد
و اینگونه سخن گفت:
«برادرانم! این مأموریت که قرار است انشاءالله انجام دهیم، نامش شهادت است.
کسی که عاشق شهادت نیست نیاید.
بقای جامعهاسلامی ما در سایه شهادت،
ایثار، تلاش و مقاومت شماست.🌱
اگر در چنین شرایطی از خودمان نگذریم
و به جهاد نپردازیم،
ذلت و انحطاط قطعی خواهد بود.»
شهید #حمید_باکری
بهشت ایران🌷
https://eitaa.com/joinchat/3597009274C1a537d7bca
وصیتنامه
در این لحظات آخر عمر سر تا پا گناه
و پشیمانی وصیت خود را مینویسم
و علم کامل دارم که در این مأموریتِ شهادت،
جان به پروردگار بزرگ تسلیم نمایم.🕊
انشاالله که خداوند متعال با رحمت
و بزرگواری خود، گناهان بیشمار
این بنده خطاکار را ببخشد ..
فرازی از وصیتنامه #شهید_حمید_باکری
بهشت ایران🌷
https://eitaa.com/joinchat/3597009274C1a537d7bca
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جنگ میآمد تا مردان مرد را بیازماید ..
آن روزها، زمین و آسمان به هم پیوسته بود
و مردترین مردان از همین خاک،
بال در آسمان میگشودند ..
دیدم که این همه، جز بهانهای
برای وجود و ظهور آدمی، بیش نیست.
همانسان که حجابهای ظلمت و نور نیز
بهانهای برای تجلی حقیقتاند!✨
#شهید_سید_مرتضی_آوینی
بهشت ایران🌷
https://eitaa.com/joinchat/3597009274C1a537d7bca
حریم شهدا
همیشه با وضو بود
میز کارش هم رو به قبله بود.
یا موقع مونتاژ میرفت وضو میگرفت
و میآمد.
یکبار به شوخی گفتم:
آقا مرتضی! وسواس شدی؟
گفت: نه!
کار کردن برای شهدا یک حریمی دارد.
راجع به جنگ بایستی درست وارد شد.
ماشه دوربین را میخواهی بچکانی
قبلش یک سری مقدمات دارد!
#شهید_مرتضی_آوینی
بهشت ایران🌷
https://eitaa.com/joinchat/3597009274C1a537d7bca
از دیدهبانی لشکر تا بنّایی
برای دفاع از حرمین راهی سوریه شد
و در خانطومان به درجه رفیع شهادت رسید. محمود دیدهبان لشکر ۲۵ کربلا بود.
او استعداد نظامی بالایی داشت
و در دیدهبانی بینظیر بود.
شهید محمود رادمهر و شهید قنبری دو چشم بینای آتشهای پشتیبانی لشکر در خانطومان بودند و با آتشبار درستی که بر سر تکفیریها میریختند، تلفات انسانی و خسارتهای نظامی زیادی بر دشمن تکفیری وارد کردند.
همچنین در کار بنّایی استادکار بود.
وقت تعطیلات و فراغت از کار اصلیاش،
برای مردمی که بضاعت مالی اندکی داشتند
بنّایی میکرد، منزلشان را تعمیر میکرد
و اجرتی برای کارش طلب نمیکرد.🌱
شهید مدافع حرم #محمود_رادمهر
بهشت ایران🌷
https://eitaa.com/joinchat/3597009274C1a537d7bca
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امیدواریم خداوند متعال از ما قبول کند.
این کار کوچکی است،
خدا نیاز به این کار ما ندارد.
ولی ما از خدا میخواهیم که همهی این بچهها و همه رزمندگان اسلام را در هر جای گیتی، که دارند بهخاطر خدا کار میکنند، کمکشان کند.
خداوند متعال وعده داده:
اگر کسی برای ما کار کند؛
《وَٱلَّذِينَ جَٰهَدُواْ فِينَا لَنَهدِيَنَّهُم سُبُلَنَا ..》
شهید مدافع حرم #محمود_رادمهر
بهشت ایران🌷
https://eitaa.com/joinchat/3597009274C1a537d7bca