برای شهادت ..
يا بهشت رفتن تلاش نكنيد.
برای رضای او كار كنيد.
بگويید خداوندا!
نه برای بهشت، نه برای شهادت
و نه برای ترس از جهنم،
فقط برای رضای تو كار میكنم
و اگرچه جهنم هم بروم
و تو راضی باشی
برای من كافی است.
از وصیتنامه شهید
#علی_چیتسازیان
[۴ آذر سالروز شهادت علی چیتسازیان]
بهشت ایران🌷
https://eitaa.com/joinchat/3597009274C1a537d7bca
20.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 شهید علی چیتسازیان؛ فرمانده اطلاعات عملیات لشکر انصارالحسین؛ به روایت همرزمانش
◇در ۱۸ سالگی مربی آموزشهای نظامی و اطلاعات و عملیات شد.
◇نبوغ و خلاقیت او را "علی شادمانی" کشف کرد.
◇در عملیات "مسلمبن عقیل" ۱۴۰ نیروی بعثی را، که به اسارت درآمده بودند، از داخل خاک عراق به پشت جبهه انتقال داد.
◇حاج همت گفته بود برایش نقشهها دارم؛ اما حاج حسین همدانی زودتر او را به کار گرفت.
◇سال ۶۲ در ۱۹ سالگی، فرماندهی اطلاعات و عملیات لشکر انصارالحسین را عهدهدار شد.
◇در آخرین عملیات گشت شناسایی در ۴ آذر سال۶۶ از همرزمانش پرسید: «آنچه من حس میکنم را شما هم حس میکنید؟». گفتند: «چه چیزی؟». گفت:«از این مکان عجب بوی خوشی میآید!» و در همانجا به شهادت رسید.
شهید #علی_چیتسازیان
۱۳۴۱/۹/۱۹ همدان، ۱۳۶۶/۹/۴ ماووت
آرمیده در باغ بهشت همدان
بهشت ایران🌷
https://eitaa.com/joinchat/3597009274C1a537d7bca
برشی از خاطرات منطقه عملیاتی سومار؛
از زبان شهید علی چیتسازیان
شب عملیات رسید ..
شبی بود که وقت امتحان بود
و صحنهی عمل!
از طرفی عشق و شهادت به سراغ آدم میآمد
و از طرفی شیطان و وسوسههایش.
از طرفی عشق و شهادت وعدهی بهشت میداد
و از طرفی شیطان و هوای نفسانی،
دنیا را برمیگزید.
باید در آن روز ابتدا جهاداکبر انجام میدادیم
و خودمان را برای جهاداصغر آماده میکردیم ..
بالا میآمدیم و دشمن با تانک مستقیم میزد. در شیار یک سری سنگر عراقی که عقبتر از خط خودشان بود قرار داشت. ناگهان دیدم دو نفر با زیر پیراهن سفید از بالا میآیند و پشتسر آنها چند نفر دیگر دستها را بالا گرفتهاند و به طرف ما میآیند. شرایط مکانی ما طوری بود که آن ها حتی با تیر کلت میتوانستند ما را بزنند یا اسیر کنند. ولی فکر میکنم این از امدادهای الهی بود که ما را در نظر آنها زیاد گردانیده بود. با دیدن آن صحنه قدرتی به ما داده شد و شاید روحیهای خیلی بهتر از اول عملیات به ما دست داد. یکی از آنها افسر بود و یکی دیگر از آنها هیکلی بزرگ داشت. بعضی وقتها به شوخی به بچهها میگویم اگر از بالای سر، به من مشتی میزد مستقیم داخل زمین فرو میرفتم. تازه؛ چون آرم سپاه روی سینهام بود، همه با تعجب به من نگاه میکردند چون سن کمی داشتم ..
جداً باور نکردنی بود. چرا که ..
روز عملیات، پشت دشمن، خط را بشکنی
و به عقب برگردی!!
شهید #علی_چیتسازیان
بهشت ایران🌷
https://eitaa.com/joinchat/3597009274C1a537d7bca
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۴ آذر سالروز طولانیترین بمباران هوایی جنگ تحمیلی؛ بمباران هوایی اندیمشک در سال ۶۵ توسط ۵۴ جنگنده بعثی به مدت ۱۰۵ دقیقه
◇گفته شده طولانیترین بمباران هوایی یک شهر غیرنظامی، پس از جنگ جهانی است که در تاریخ ثبت شده است.
◇در این بمباران ۳۰۰ نفر شهید و ۷۰۰ نفر مجروح شدند.
◇بمباران اندیمشک بهدلیل وجود پادگانهای متعدد نظامی و پشتیبانی همهجانبه این شهر از جبهههای جنگ و هچنین برای جبران شکستهای پیدرپی دشمن بعثی، صورت گرفت.
◇بهخاطر بمباران دوکوهه و ایستگاه راهآهن و بعضی پادگانها، بسیاری از شهدای آن روز، رزمندههای اعزامی از دیگر شهرها و مناطق کشور بودند که برای نبرد در جبهه، خود را به اندیمشک رسانده بودند.
بهشت ایران🌷
https://eitaa.com/joinchat/3597009274C1a537d7bca
برای دفاع از حرم سهساله امام حسین (ع) باید سهساله خودم را تنها بگذارم ..
من این راه را با سلامت کامل عقل و درایت انتخاب نمودهام. راهی که مطمئنم ادامه راه شهدای کربلا و شهدای سرزمینم در هشت سال دفاع مقدس میباشد ..
فرازی از وصیتنامه
شهید مدافع حرم #زکریا_شیری
_______________________
[۴ آذر سالروز شهادت پاسدار مدافع حرم "زکریا شیری" است که پیکرش پس از ۵ سال در خانطومان شناسایی شد.]
۱۳۶۵/۹/۱زنجان، ۱۳۹۴/۹/۴ سوریه
آرمیده در گلزار شهدای اقبالیه قزوین
بهشت ایران🌷
https://eitaa.com/joinchat/3597009274C1a537d7bca
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥مجری برنامه پرسید: پدر کجاست؟|
پاسخ تأثربرانگیز فاطمه، فرزند شهید "زکریا شیری" در پخش زنده برنامه تلوزیونی محفل
شهید مدافع حرم #زکریا_شیری
بهشت ایران🌷
https://eitaa.com/joinchat/3597009274C1a537d7bca
محمـدجـواد توی تبلیغـات بود و نقـاشی می ڪشید قـرار شد بـارگاه ملڪوتی امـام حسيـن(ع) رو روی دیــوار نقــاشی ڪنه....
نزدیڪای غـروب ڪارمون تقریبا تمـوم شد محمدجواد در حال رنــگ ڪردن پــرچــم حــرم امام حسين(ع) گفت: "حیفه این پرچم باید با #قـرمـز_خـونی رنـگ بشـه...
هنــوز جمله اش تمـوم نشده بود ڪه صـدای سوت خمپـاره پیچید...
بعد از انفجـار دیدم ترکش خمپاره به سر محمدجواد خـورده و خــون ســرش دقیقا به پــرچـم حــرم امام حسین (ع) پــاشیــده....
#طلبه_شهید_محمدجواد_روزی_طلب
بهشت ایران🌷
https://eitaa.com/joinchat/3597009274C1a537d7bca
یکبار سید از کشاورزی بار سیب زمینی خرید، بارش خیلی خوب نبود، فرستاد تهران و برگشت خورد. با قیمت پایینتری بارش را فروخت و مقداری ضرر کرد. گفتم سید چرا موقع خرید دقت نکردی؟ گفت اشکال نداره، خودم میدونستم بارش خیلی خوب نیست، اما اون کشاورز بنده خدا دستش خالی بود، میشناختمش. آدم زحمتکشی بود. خواستم کمکی به اون بنده خدا کرده باشم. حتی اگر خودمم ضرر کنم، اشکال نداره خدا با ماست. حرفهای سید برای ما عجیب بود. اما سید با اعتقاداتش کار میکرد. خیلی اهل دنیا نبود. شاید به خاطر همین کارهاش خیلیها ملامتش میکردند. اما من اثر این رفتارهای سید را توی زندگیاش دیده بودم که چقدر زندگیاش با برکت بود.
#شهید_سید_میلاد_مصطفوی
بهشت ایران🌷
https://eitaa.com/joinchat/3597009274C1a537d7bca
ابراهیم در دفترش صندوقی کنار میز کارش گذاشته بود و گهگاهی چند سکه داخل آن میریخت. همهی همکاران او کنجکاو بودند بدانند ابراهیم چرا این کار را میکند. تا اینکه یک روز یکی از اقوام ابراهیم که به قائمشهر آمده بود، سری هم به او زد و در حین گفتگو از ابراهیم خواهش کرد که اگر ممکن است یک تلفن بزند. همه تا اسم تلفن را شنیدند حساس شدند که ببینند ابراهیم چه جوابی به او میدهد. ابراهیم کمی مکث کرد و بعد پولی از جیبش درآورد و گرفت سمت مهمانش و گفت: این تلفن متعلق به بیتالمال است. شما لطف کنید از مخابرات سر کوچه استفاده کنید. هزینهاش را هم من میپردازم. آن مرد حیرتزده و با خوشحالی راهی مخابرات شد و ابراهیم رو به همکارانش گفت: برادران! چون ما اینجا مشغول خدمت هستیم و نمیتوانیم اینجا را ترک کنیم، اگر کاری داشته باشیم با این تلفن تماس میگیریم و هزینهاش را داخل صندوق میریزیم.
#شهید_ابراهیم_وکیلزاده
بهشت ایران🌷
https://eitaa.com/joinchat/3597009274C1a537d7bca
🖼شهید مدافع حرم محمدحسین عطری
🎨 طراح: م رسولی
بهشت ایران🌷
https://eitaa.com/joinchat/3597009274C1a537d7bca
من اعتقاد دارم و به این اعتقادم نیز پایبند و راسخ هستم که هیچکدام از این بچهها در جبهه به شهادت نرسیدند الا این که خودشان خواستند، الا اینکه برنامه قبلی داشتند و اصلاً یک حرکت اتفاقی برای هیچ کدامشان نبود، برای من این مطلب ثابت شد، چون من اکثر این شهیدان را میشناسم و با آنها از نزدیک آشنا بودم یا یک روز قبل از شهادت و یا روز شهادت و یا دو روز قبل از شهادتشان، لحظة شهادت خود را به زبان میآوردند.
مثل شهید اربابی، که شش ماه قبل از شهادتش برای من نامه نوشته بود که “من شش ماه دیگر شهید میشوم”.
شهید زینلی، که سه روز قبل از شهادتش مجروح شده بود و ترکش خورده بود به یکی از قسمت های گردنش، و وقتی به او گفتم آقای زینلی چه شده است؟
گفت: احمد کمی این طرفتر خورده، انشاء الله همین روزها جای اصلی میخورد و همین هم شد.
#شهید_احمد_کاظمی
بهشت ایران🌷
https://eitaa.com/joinchat/3597009274C1a537d7bca