زیارتنامـــــه ے شهــــــــدا🕊
🌹السَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ،
🌷 السَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ،
🌹 السَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، 🌷السَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ،
🌷 السَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ،
🌹 السَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ
🌷 السَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِح
🌹السَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم
😔😔اللهمـ الرزقنـــــــــا شهادة فی سبیلڪ......
🇮🇷 @Beitolshohada
🌷🌸🌸🌷🌸🌸🌷
💐💐🌻💐💐
🍁🍂🍂
🌼
🌷 دعای روز چهارم ماه مبارک رمضان
اَللهمّ قَوِّنی فیهِ عَلی إِقامَةِ أمْرِکَ وَ اَذِقْنی فیهِ حَلاوَةَ ذِکْرِکَ وَ أوْزِعْنی فیهِ لِأَداءِ شُکْرِکَ بِکَرَمِکَ وَ اَحْفَظنی فیهِ بِحِفظْکَ وَ سِتْرِکَ یا أبْصَرَ النّاظرین
خدایا نیرومندم نما در آن روز به بپا داشتن فرمانت ، و بچشان در آن شیرینی یادت را ، و مهیا کن مرا در آن روز برای انجام سپاسگزاریت ، به کرم خودت نگهدار مرا در این روز به نگاه داریت و پرده پوشی خودت ، ای بیناترین بینایان .
🇮🇷 @Beitolshohada
هدایت شده از علیرضا پناهیان
Panahian-Clip-HalatiDarEnsanKeKhodaAzAnGhelemandAst-64k.mp3
1.99M
🎵حالتی در انسان که خدا از آن گلهمند است!
💬 موقع گپ زدنهای روزانه مراقب این موضوع باشیم ...
#کلیپ_صوتی
@Panahian_ir
monajat rooze 2ramezan.mp3
6.67M
✧❁﷽❁✧
•
🔊 #گزارش_صوتی
•
💠 رمضان ۹۸
•
🎙 حجة الاسلام و المسلمین #استادمیرزامحمدی
•
🔺مناجات امام زمان (عج)
•
🌷 @Beitolshohada
#خاطرات_شهدا
همیشه باهاش #شوخی میڪردم
و میگفتم: اگر شربت #شهادت آوردن
نخوریا بریز دور، یادمه یه بار بهم
گفت:
اینجا #شربت شهادت پیدا نمیشه
چیڪار ڪنم؟بهش گفتم:
ڪاری نداره ڪه خودت درست ڪن
بده بقیه هم بخورند، خندید و گفت:
اینطوری خودم شهید نمیشم ڪه
بقیه شهید میشن شربت شهادت
یه جورایی رمز بین من و آقا ابوالفضل
بود...
#شهید_ابوالفضل_راه_چمنی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🌷 @Beitolshohada
بیــت الشُھــــداء...
سالـروز پــــ🕊ـــرواز سردار شهيد علي اصغر بشكيده 🌷تولد : ۹ آذر ۱۳۳۸ - ملایر 🌷شهادت: 20 ارد
ماجرای دختری که مزاحم علیاصغر شده بود
یک روز به صورت اتفاقی پدرم علی اصغر را در خیابان و هنگام خروج از مدرسه میبیند و ناگهان متوجه میشود که دختری قصد ایجاد مزاحمت و دردسر را برای علی اصغر دارد. در هنگام مراجعت علی اصغر به خانه پدرم رو به او میکند و بدون آنکه در رابطه با حادثه آن روز به او چیزی بروز دهد میگوید که اگر قصد ازدواج داشته باشی این خانه پذایرای تو است و من با هر امکانی که در اختیارم باشد به تو کمک میکنم و خانم تو هم مانند یکی از دخترانم میتواند در این خانه درس بخواند و هر دوی شما ادامه تحصیل بدهید.
علی اصغر با همان تقوای همیشگیاش به پدرم میگوید که اتفاقا یک دختر خانم چند روزی است که در سر راه مدرسه مزاحم من میشود و من هم به او محل نمیگذارم و میدانم که اگر به او محل نگذارم عاقبت راه خودش از من جدا خواهد کرد. پدرم بعدها گفت که من با این شیوه میخواستم بدانم که آیا علیاصغر واقعیت را از من پنهان خواهد کرد یا نه. اما دیدم خود این پسر حواسش به همه چیز است و با تقوایی که دارد خیالم از او راحت است.
🌷 @Beitolshohada