۲ مهر ۱۳۹۹
۲ مهر ۱۳۹۹
خواست بابا گفتنِ او بیصدا باشد،نشد
عمه میکوشید از این سر،جدا باشد،نشد
۲ مهر ۱۳۹۹
خوب میدانست بابایش بیاید،میرود
کاش میشد بینشان قدری دوا باشد،نشد...
۲ مهر ۱۳۹۹
۲ مهر ۱۳۹۹
با پدر میگفت با گریه:عمویم پس کجاست...😭😔
کاش میشد آرزدهایش دو تا باشد،نشد...
۲ مهر ۱۳۹۹
چندباری دخترک چرخاند سر را در بغل
گشت شاید که برای بوسه جا باشد،نشد..😭😭
۲ مهر ۱۳۹۹
۲ مهر ۱۳۹۹
آه میبخشی،که اینجارا بهم من ریختم
هرچه کردم که سرت ویران سرا باشد،نشد
۲ مهر ۱۳۹۹
آرزویم بود با اصغر بخوابم باز هم😭😭
دخترت میخواست تا در بوریا باشد،نشد
۲ مهر ۱۳۹۹
۲ مهر ۱۳۹۹
۲ مهر ۱۳۹۹