eitaa logo
اعتقادات اهل سقیفه
52 دنبال‌کننده
0 عکس
0 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
علیه السلام عَنِ الرَّبِیعِ بْنِ الْمُنْذِرِ، عَنْ أَبِیهِ، قَالَ: سَمِعْتُ الْحَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ عَلَیْهِمَا السَّلَامُ یَقُولُ: إِنَّ أَبَا بَکْرٍ وَ عُمَرَ عَمَدَا إِلَی هَذَا الْأَمْرِ وَ هُوَ لَنَا کُلُّهُ فَأَخَذَاهُ دُونَنَا، وَ جَعَلَا لَنَا فِیهِ سَهْماً کَسَهْمِ الْجَدِّ،أَمَا وَ اللَّهِ لَتُهِمَّنَّهُمَا أَنْفُسُهُمَا یَوْمَ یَطْلُبُ النَّاسُ فِیهِ شَفَاعَتَنَا. ربیع بن منذر از پدرش روایت کرد که گفت: از امام حسن مجتبی علیه السلام شنیدم که می‌فرمود: ابوبکر و عمر تمام توجه خود را در این امر (خلافت) بکار بردند و (آن را از دست ما ربودند) و حال آنکه تمامی اختیارات آن از آن ما است. پس بدون دخالت دادن ما آن را گرفتند و برای ما سهمی مانند سهم جد قرار دادند. بدان و به خدا سوگند، درآن روزی که مردم شفاعت مارا طلب کنند، آنان شدیداً درگیر نجات خود از غم و اندوهی هستند که آن دو را احاطه کرده است. أمالی الشّیخ المفید، صفحه ۴۸ بحارالانوار جلد ۳۰ صفحه ۲۳۰ توضیح: شیخ الاسلام علامه مجلسی قدس سره الشریف، در بیان این روایت چنین می نویسند: التشبیه بسهم الجدّ إمّا من جهة القلّة، أو عدم اللزوم مع وجود الوالدین، أو إشارة إلی الشوری، فإنّ عمر جعل أمیر المؤمنین علیه السلام أحد الستة و سهم الجدّ السدس. تشبیه به سهم جد، یا به خاطر کم بودن آن است و یا به خاطر عدم لزوم آن با وجود پدر و مادر است، و یا اشاره ای به شوری است؛ زیرا عمر، امیرمؤمنان علیه السلام را یکی از آن شش نفر قرار داد و سهم جد، یک ششم می‌باشد. بحارالانوار جلد ۳۰ صفحه ۲۳۰
لعنت الله علیه أبوبکر در اواخر عمرش میگفت ؛ إنّى لا آسى عَلى شَىْءٍ إلّا عَلى ثَلاثٍ فَعَلْتُهُنَّ ..... وَ وَدِدْتُ أَنِّى يوم أُتِيتُ بِالْفَجَاةِ السُّلَمِىّ لم أَكُنْ أَحْرِقُهُ وَ قَتَلْتُهُ سَرِيحًا أو أطْلَقْتُهُ نَجِيحًا. من در دوران زندگى بر سه چيزى كه انجام داده‌ام تأسف ميخورم ، دوست داشتم كه مرتكب نشده بودم ... ای کاش روزی که فجاءة سلمی را نزد من آوردند ، او را نمی‌سوزانیدم ، بلکه او را بدون شکنجه میکُشتم يا آزاد میکردم. المعجم الكبير للطبرانیّ ۱ / ۶۲. يعقوبی ، مورخ نامدار عامّه ، قضيه سوزاندن فجاءة سلمى را چنين نقل ميکند ؛ و قدم اياس بن عبدالله بن الفجاءة السلمى عَلى أبى بكر ، فقال يا خليفة رسول الله إنى قد أسلمت. فأعطاه أبوبكر سلاحاً ، فخرج من عنده ، فبلغه أنه يقطع الطريق. فكتب إلى طريفة بن حاجزة إنّ عدوّ الله إبن الفجاءة خرج من عندى فبلغنى أنّه قطع الطريقَ و أخاف السبيلَ ، فسِرْ إليه حتى تأخذَه. و تقدّمَ طريفَةُ فسار إليه فقَتَلَ قوماً مِنْ أصحابِه ، ثمَّ لقيَهُ ، فقال إنّى مُسلِمٌ و إنَّه مَكذوبٌ عَلَىَّ ، فقالَ طريفةُ فإنْ كنتَ صادقا فاستأسر حتى تأتىَ أبابكرٍ فتُخبرَه ، فاستأسَرَ ، فلمّا قدم به على أبى بكر أخرجَهُ إلى البقيع فحرقه بالنار و حرق أيضا رجلاً مِنْ بنى أسدٍ يُقالُ لهُ شجاعُ بنُ ورقاء. إياس بن عبدالله بن فجاءة السلمى نزد أبوبکر آمد و گفت اى خليفه رسول خدا ، من مسلمان شده ام. ابوبکر سلاحى به او داد و از نزد ابوبکر خارج شد. بعد از مدتی به أبوبکر خبر دادند که فجاءة راهزن و قطاع الطريق شده است. أبوبکر به طريفة بن حاجزة نامه نوشت به من خبر رسيده که دشمن خدا فجاءة راهزن شده ، به سوی او برو و او را دستگير کن و بنزد من آر. طريفة بن حاجزة بسوی فجاءة رفته جمعی از اصحاب او را کشت و دستگیرش نمود. فجاءة گفت من مسلمان هستم و راهزن نیستم ، بر من دروغ بسته اند. طريفة گفت اگر تو راستگويی ، اسير من باش تا ترا بنزد أبوبکر ببرم. هنگامی که فجاءة را نزد ابوبکر آوردند ، او را به بقيع برده و زنده زنده به آتش کشید ، و همچنين مردی از بنی اسد که به او شجاع بن ورقاء گفته ميشد را سوزانید. تاريخ يعقوبی ۲ / ۱۳۴. واقدی در کتاب ردّه ۱ / ۷۵ مینویسد ؛  فجائة سلمى در موردی فرمان أبوبکر را نادیده گرفت ، أبوبکر ظاهرا به جهت زهر چشم گرفتن از مخالفان و دشمنان فجائة سلمى را به بدترین وضع در بقیع دست و پا بسته ، زنده زنده به آتش افکند. این واقعه در حالی رخ داد که ابوبکر از پیش تصمیم خود را گرفته بود و یک کلمه با فجائة سخن نگفت.
لعنت الله علیه أتَينا عَبدَاللهِ بنِ مُوسَى بنِ عَبداللهِ بنِ حَسَنِ بنِ حَسَنِ بنِ عَلِىِّ بنِ أَبى طالِبٍ علیه السّلام فَسَأَلتُهُ عَن أَبى بَكرٍ وَ عُمَرَ ، فَقالَ ؛ اُجيبُكَ بِما أجابَ بِهِ جَدّى عَبْدُاللهِ بْنِ الْحَسَنِ ، فَاِنَّهُ سُئِلَ عَنْهُما ، فَقالَ كانَتْ اُمُّنا صِدّيقَةً ، إبْنَةَ نَبِىٍّ مُرْسَلٍ ، وَ ماتَتْ وَ هِىَ غَضْبى عَلى قَوْمٍ فَنَحْنُ غِضابٌ لِغَضَبِها.    راوى گويد خدمت يكى از نوادگان إمام حسن مجتبى علیه السّلام رسیدم ، نظر او را نسبت به أبوبكر و عمر پرسيدم ، او گفت اتفاقا كسى از جدّم عبدالله بن حسن همين سؤال را پرسيد و او در جواب گفت مادرمان زنى صدّيقة و دختر پيامبر خدا بود كه در حال خشم بر عدّه اى از دنيا رفت و ما نيز به خاطر خشم او همچنان در خشم هستيم. شرح نهج البلاغة ابن أبی الحدید ۶ / ۴۹
لعنت الله علیه علّامه محمّد باقر مجلسی رَحِمَهُ الله مینویسد ؛ وقتی بی اذن داخل خانه شدند و بعد از آن جسارت‌ها ، ریسمانی در گردن أمیرالمومنین علیه السّلام انداختند و بسوی مسجد کشیدند ، چون به درب خانه رسیدند ، حضرت فاطمه علیها السّلام مانع شد ، پس قنفذ ، و به روایت دیگر عمر ، تازیانه ای به بازوی فاطمه زد که شکست و ورم کرد. باز آن حضرت دست از علی علیه السّلام برنمی‌داشت ، تا آنکه درب را بر شکم آن حضرت فشردند و دنده‌ها و پهلوی آن حضرت را شکستند ، فرزندی که در شکم داشت که پیغمبر او را محسن نام کرده بود شهید کردند ، در آن ساعت سقط شد و فاطمه علیها السّلام بر آن ضربت از دنیا رفت. جلاء العیون / باب ۲ ، فصل ۷ حلالم کنید 😔بابت بارگزاری متن فوق ☝ برسقیفه و نوچه ها و پیروانشون تا ابد لعنت
رُوِيَ أَنَّ عَمْرَو بْنَ الْعَاصِ قَالَ لِعَائِشَةَ لَوَدِدْتُ أَنَّكِ قُتِلْتِ يَوْمَ الْجَمَلِ فَقَالَتْ وَ لِمَ لَا أَبَا لَكَ قَالَ كُنْتِ تَمُوتِينَ بِأَجَلِكِ وَ تَدْخُلِينَ الْجَنَّةَ وَ نَجْعَلُكِ أَكْبَرَ التَّشْنِيعِ عَلَى عَلِيٍّ. روایت شده که عمر و عاص (لعین) به عایشه (ملعونه) گفت: دوست داشتم که تو در جنگ جمل کشته می شدی. عایشه گفت: ای بی پدر، چرا؟ گفت: چون تو به اجل خودت کشته می شدی و داخل بهشت می رفتی و علی به خاطر این کار تشنیع و سرزنش میشد. احتجاج ج 1 ص 165 بحارالأنوار ج 32 ص 267 سفينة البحار، ج‏6، ص: 466 شرح نهج البلاغة ابن أبي الحديد، ج‏6، ص: 322 انساب النواصب، باب 25 ص 358 بر سقیفه و توله هاشون تا به امروز لعنت
وَ قد حَدَّثَنى غیر وَاحِد مِمَّن کَانَ غیر مائل إِلَی شیخ الْإِسْلام ابْن تَیْمِیة أَنه رَآهُ بعد مَوته وَ سَأَلَهُ عَن شَیْء کَانَ یشکل عَلَیْهِ من مسَائِل الْفَرَائِض وَ غَیرهَا فَأَجَابَهُ بِالصَّوَابِ. وَ بِالْجُمْلَةِ فَهَذَا أَمر لَا یُنکره إِلَّا من هُوَ أَجْهَل النَّاس بالأرواح و أحکامها و شأنها وَ بِالله التَّوْفِیق. إبن قیم جوزیه که إحیاء کننده‌ ابن تیمیه و بزرگترین شاگرد او به حساب می‌آید ، در مورد کرامات ابن تیمیه پس از مرگش میگوید ؛ بسیاری از افراد که تمایلی به ابن تیمیه نداشته‌اند به من گفته‌اند که ابن تیمیه را ، پس از مرگش دیده‌اند و از او در مورد مشکلاتشان در فرائض دینی و غیر از آن پرسیده‌اند و او پاسخ درست را داده است. در کل این أمری است که بجز کسی‌ که جاهل‌ترین مردم به امور روح و احکام آن و شأن آن است ، آن را انکار نمیکند ، و بالله التوفیق. الروح ، ابن قیم جوزیه ، دار عالم الفوائد ، جلد ١ ، صفحه ۹۶. مگر سنّی ها ادعا نمیکنند کسی که از دار دنیا رفت ، دیگر کاری از او برنمیاید؟؟؟
الْمُفَضَّل ، عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلَامُ ، قَالَ ؛ إِنَّ فُلَاناً وَ فُلَاناً غَصَبَانَا حَقَّنَا وَ قَسَمَاهُ بَیْنَهُمْ ، فَرَضُوا بِذَلِکَ عَنْهُمَا ، وَ إِنَّ عُثْمَانَ لَمَّا مَنَعَهُمْ وَ اسْتَأْثَرَ عَلَیْهِمْ غَضِبُوا لِأَنْفُسِهِمْ. مفضّل از إمام باقر علیه السّلام روایت کرده است که فرمود ؛ أبوبکر و عُمر حق ما را غصب کرده و بین مردم تقسیم کردند و لذا مردم به آن دو اعتراض نکردند و رضایت خود را نشان دادند ، ولی عثمان مردم را از آنچه از ما غصب کرده بود منع کرد و آنرا به خود و اطرافیانش اختصاص داد ، و لذا مردم بر او خشمگین شده و اعتراض کردند ، لکن نه برای دفاع از ما بلکه برای منفعت خودشان. بحارالأنوار ۳۱ / ۴۸۰ ، حدیث ۴ ، عَنْ مُستطرفات السّرائر. بر سقیفه نشینان و تابعینشون تا ابد لعنت
لعنت الله علیه وهّابیون ، شیعه را بخاطر ساخت گنبد و بارگاه بر روی قبر ، مشرک مینامند و این عمل را شرک و بدعت میدانند و حال آنکه ، ابن کثیر دمشقی سَلَفی شاگرد ابن تیمیّه در کتاب البدایة والنهایة مینویسد و أمّا موضع قبره فلا خلافَ أنَّه دُفِنَ بحش كوكب شرقی البقيع ، و قد بُنىَ عليه زمان بنی أمية قبَةٌ عظيمة وهی باقية إلى اليوم. قال الإمام مالك رضی الله عنه بلغنی أن عثمان رضی الله عنه كان يمرّ بمكان قبره من حش كوكب فيقول إنه سيُدفنُ ههنا رجلٌ صالحٌ. اما جای قبر عثمان ، پس شکی نیست که او در حش کوکب در شرق قبرستان بقیع دفن شده ، و از زمان بنی امیّة قبّه بزرگی بر قبر او بنا شده است که تا کنون ( قرن هشتم ) باقی است. إمام مالک گفته به من خبر رسیده است که عثمان از مکان قبر خود در حش کوکب عبور میکرد و میگفت به زودی در این جا مرد صالحی دفن خواهد شد !!!! البدایة والنهایة ۱۰ / ۳۲۴
لعنت الله علیه أحمد إبن تیمیة حرّانی متوفای ۷۲۸ هجری ، برای نخستین بار افکار باطل بنی امیّة را در باره توسّل ، تبرّک ، شفاعت ، استغاثه ، زیارت قبور ، نوحه خوانی و ..... علنی کرد و برای اثبات آنها کتاب نوشت و تبلیغ کرد. لکن شاگردان و تابعان إبن تیمیة به آب غسل جسد او هم تبرّک جستند. إبن کثیر دمشقیِ سَلَفی در کتاب البدایة و النهایة ، داستان تشییع جنازه إبن تیمیة و اتفاقات آن را اینگونه نقل کرده است ؛ و جلسَ جماعةٌ عندَهُ قبلَ الغُسلِ و قرؤا القرآنَ و تبرّكوا برؤيتِه و تقبيلِه ، ثمَّ انصرفوا ، ثمَّ حضرَ جماعةٌ مِن النساءِ ففعلنَ مثلَ ذلك ، ثمّ انصرفنَ ….. و ألقى الناسُ على نَعْشِه مَناديلَهم و عمائمَهم و ثيابَهم ، و ذهبتْ النِّعال مِنْ أرجل الناس و قباقيبُهم و مناديلُ و عمائمُ لا يلتفتون إليها لشُغلهم بالنّظر إلى الجنازة .... و حضر نساءٌ كثيراتٌ بحيث حُزرن بخمسة عشر ألف امرأة ، غير اللاتى كُنَّ على الأسطحة و غيرهنّ ، الجميع يترحّمن و يبكينَ عليه فيما قيل. و أما الرجال فحُزروا بستين ألفا إلى مائة ألف إلى أكثر من ذلك إلى مائتَىْ ألف ، و شرب جماعةٌ الماءَ الذي فضل من غسله ، و اقتسم جماعةٌ بقيةَ السِّدر الذى غُسِلَ به ، و دُفع فى الخيط الذى كان فيه الزئبق الذى كان فى عنقه بسبب القُمّل مائةٌ و خمسونَ درهماً ، و قيل إن الطاقية التى كانتْ على رأسِه دُفع فيها خمسمائة درهما. و حصل فى الجنازة ضجيجٌ و بكاءٌ كثيرٌ و تضرّعٌ. و خُتمتْ له ختماتٌ كثيرةٌ بالصالحيةِ و بالبلد ، و تردّد الناسُ إلى قبره أياما كثيرةً ليلا و نهارا يَبيتون عنده و يُصبحون ، و رئيت له مناماتٌ صالحةٌ كثيرةٌ ، و رثاه جماعةٌ بقصائدَ جمّةٍ. جماعتی از مردان پیش از غسل دادن إبن تیمیة نشسته بودند ، قرآن میخواندند و به دیدن جسد ابن تیمیه و بوسیدن آن تبرّک می جستند. آنها رفتند ، سپس گروهی از زنان آمدند و همین کار را کردند. مردم بر جنازه إبن تیمیة ، دستمال‌ها ، عمامه‌ها و پیراهن خود را به جهت تبرّک می‌انداختند. در مراسم تشییع جنازه إبن تیمیة بسیاری از مردم کفش‌ ، عبا ، عمامه و دستمالشان بواسطه کثرت و ازدحام جمعیت گم شد اما متوجه نمیشدند چون همگی مشغول نظاره جنازه بودند. زنهای زیادی در تشییع جنازه حاضر بودند که تا پانزده هزار نفر تخمین زده میشدند ، غیر از زنهایی که بر بالای بام‌ها بودند.  همه آنها برای إبن تیمیة طلب رحمت و برای او گریه میکردند. اما مرد‌ها از شصت هزار نفر تا دویست هزار نفر تخمین زده میشدند. گروهی آب جاری شده از جسد ابن تیمیه را مینوشیدند ، گروهی دیگر باقی مانده سدر را بین خود تقسیم کردند. ریسمانی که به جیوه آغشته شده و به گردن ابن تیمیه انداخته شده بود تا شپش‌های او را جمع کند صد و پنجاه درهم خریده شد. گفته شده کلاهی که بر سر میگذاشت پانصد درهم خریده شده. در تشییع جنازه إبن تیمیة ، ضجه ، گریه و ناله بسیار زیادی واقع شد. قرآنهای زیادی در روستای صالحیه و شهر ختم شد. مردم شب و روز بر سر قبر او می‌آمدند و در آنجا شب تا صبح میماندند و بیتوته میکردند. خواب‌های خوبی برای إبن تیمیة دیده شد ، و گروهی نیز در مصیبت او شعرهای خوبی سرودند. البدایة والنهایة ۱۶ / ۲۱۰. چاپ دار ابن کثیر ، بیروت ، چاپ دوم ۱۴۳۱.
لعنت الله علیه ابن شبة النمیری در تاریخ خود چنین آورده است ؛ عیاض نزد زن عُمَر رفته ( بین او و زن عمر قرابت و آشنایی فامیلی بود ) و گفت از عُمَر بپرس که چرا بر من غضب کرده؟ هنگامی که عُمَر بر زنش داخل شد ، زنش به او گفت ای امیر المومنین!!! برای چه بر عیاض خشمگین و غضبناک شدی؟ عُمَر به زنش گفت ای دشمن خدا ، تو را چه به این شخص؟ تو کِی در امور بین من و مسلمین دخالت کرده ای؟ تو صرفا یک وسیله بازی هستی که با تو بازی میشود و سپس رها میشوی. تاریخ المدینة / الجزء الثالث ، الصفحة ۳۴ سیره عملی أهالی مسجد ضرار مکی زاهدان ، به وضوح نشانگر آن است که زن را صرفا وسیله ای برای اطفاء شهوت و تکثیر نسل خود میدانند نه بیشتر. حال چه شده است در این اوضاع طرفدار حقوق زنان شده‌اند؟؟!!!!!
لعنت الله علیه لعنت الله علیه لعنت الله علیه یک روز ابابکر در ایام خلافت ظالمانه خود گفت: مرا غسل پاها و مسح گوش و سر و گردن خوشتر می آید عمر و عثمان گفتند ما را هم چنین به خاطر می رسد به این روش ما را وضو ساختن خوشتر و نیکوتر است از آنچه از خدا و پیغمبر صلی الله و علیه و اله امر شده پس به اتباع و پیروان خود امر کردند که به جای مسح پا بشویند پا را و بجای مسح پیشانی سر و گردن را مسح نمایند و این بدعت از ایشان یادگار بماند و آن افساری که ایشان می کشند افساری است که شیطان در سر و گردن آن بی دینان کرده و سر آنرا در دست دارد که مبادا ایشان پیش از شیطان داخل جهنم شوند. بحارالانوار/ج۳۰/ص۳۵۷. انساب النواصب/ص۱۷۵.