eitaa logo
بسم الله القاصم الجبارین
3.1هزار دنبال‌کننده
124.1هزار عکس
132.4هزار ویدیو
213 فایل
﷽ ڪد خدا را بـرسانید زمـان مستِ علے اسٺ مالڪ افـتاد زمـین تیـغ ولـے دستِ علے اسٺ #انتقام_سخت ✌️🏻 #شهادتت_مبارک_سردار_دلها 💔
مشاهده در ایتا
دانلود
‏سراغ‌قبرِشهیدهایۍکہ‌زیاد زائرندارندبروید! آن‌هاچیزهایۍکہ‌مۍخواهند "بہ‌صدنفربدهندرابہ‌یک‌نفرمۍدهند [ - استادامینۍخواه] -یادشهداباذکرصلوات الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجَهم ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
📌یقین داشته باشیم به این فراز از وصیت‌نامه امام خمینی... ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin-
🌷شهید روز٫ احمد رحیمی کندوانی امروز ۲۵ شهریور ماه٫ سالروز ولادت ۱۷۸ نفر از شهدای ارتش جمهوری اسلامی ایران می‌باشد. در چنین روزی ۷۱ نفر به شهادت رسیدند. روحشان شاد و یادشان گرامی باد! ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
11.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
..🪴 اواخر سال ۶٣ بود، لشکر به منطقه سومار اعزام شد. بخشی از نیروها و واحدها در پادگان ابوذر مستقر شدند. تخریب لشکر هم مین ها و مواد منفجره را در طبقه هم کف یکی از ساختمان ها انبار کرده بود. ساعت حدود ١١ شب بود. دیدم سید شمس الدین آمد بالای سرم گفتم: خیره! گفت: پاشو سریع برو موتوری، سه تا کامیون بگیر، باید سریع انبار مین و مهمات را خالی کنم! گفتم: کاکا روز رو ازت گرفتن، خیالت راحت فردا صبح خودم انجام می دم. گفت: پس تو بخواب، خودم می رم موتوری ماشین میارم! خجالت کشیدم. هم برادر بزرگم بود، هم فرمانده ام. بلند شدم و به موتوری رفتم و به هر ترتیب ماشین آوردم خودش هم آمد پای کار و سریع مواد را بار زدیم و از پادگان خارج کردیم. روز بعد در غیاب ما عراقی ها با میراژهای فرانسوی پادگان ابوذر را شخم زده و جوی خون راه انداختند. یکی از موشک ها درست به ساختمان ما و محل انبار مواد منفجره نشسته و ساختمان را تخریب کرده بود. یقیناً اگر انبار مواد منفجره را تخلیه نکرده بودیم، با این حجم مواد، شدت انفجار چند برابر شده بود. تولد:۱۳۳۹..شهادت:۱۳۷۵ شیراز،عوارض شیمایی ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
هميشه تبسّمی‌زيبا و دل‌نشين بر لبانش نقش بسته بود و با مزاح و شوخی‌ديگران را به خنده واميداشت. علی‌اصغر به نماز اول وقت بسيار اهميّت ميداد. به تلاوت قرآن، دعای‌كميل، توسل و زيارت عاشورا علاقه‌ای وافر داشت. به امام خميني(ره) عشق ميورزيد و از ديگران ميخواست كه هميشه و در همه حال، پيرو ولايت فقيه باشند. علی‌اصغر با دوستانش در تشيع پيكر لاله‌ها شركت ميكرد و چون به گلزار شهدا ميرسيد در داخل يكی از قبرها ميخوابيد و ميگفت: «ببينيد اين قبر اندازه من است…» آرزوی شهادت داشت و دلی بيقرار از داغ شهيدان،آخرين لحظه‌ زندگی علي‌اصغر در «جزيره مجنون» سپری‌شد. در حاليكه دسته‌ای از مشتاقان وصال را فرماندهی ميکرد؛ قامت رعنايش آماج گلوله‌های دشمن واقع شد و با پيكری پاره پاره از اسب حماسه فرو افتاد و بال در بال فرشتگان نهاد و اوج گرفت. 📜فرازی ازوصیت نامه شهید: تنها وصيتی‌که دارم اين است که بعد از شهادت من غصه نخوريد که من راضی نيستم واز شما ميخواهم که ازمن راضی باشيد. شما خواهان من هستيد وسعادت من درشهادت‌است،پس شما نبايد در شهادت من عزابگيرید چون آغازشهادت پايان درد ورنج، زندگی بی‌ارزش دنياست و آغاز جوانی‌و سعادت آخرت است...🌱 متولد: ۱۳۴۷ ..... شهادت: ۱۳۶۶ ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
ما که میخوایم بمیریم ، چرا در راه خدا و با شهادت نباشه ؟!! 🌱 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
سالروزشهادت 🌹🌹شهید🌹🌹 در آن لحظه اشک شوق پدرم را دیدم ؛ شوق به شهادت، انگار می دانست که شهادتش نزدیک است و خود را برای شهادت در راه خدا آماده کرده است. خاطره ای از زبان دختر شهید : به یاد می آورم : هنگامی که میخواستم به کلاس قرآن بروم، فراموش کرده بودم پدرم تا چند دقیقه دیگر میخواهد برود؛ و فقط خدا حافظی کردم . داشتم کفشم را می پوشیدم که پدر گفت: زهرا جان، عزیز بابا، بابا من که نبوسیدمت، دارم میرم ماموریت. گفتم : ببخشید یادم رفته بود که شما میخواید برید ماموریت. من را در آغوش گرفت و بوسید. برای همیشه . . . در آن لحظه اشک شوق پدرم را دیدم ؛ شوق به شهادت، انگار می دانست که شهادتش نزدیک است و خود را برای شهادت در راه خدا آماده کرده است. وقتی در سوریه بود هفته ای یکبار با ما تماس می گرفت، هفته ها به سختی می گذشت و انتظار کشیدن ، کلافه ام می کرد. در آن هفته ، از روز تماس بابا دو سه روزگذشت... خیلی بی تابی می کردم... به مادر گفتم: چرا بابا تماس نمی گیره؟ مادر که خودش هم چند روز بود سخت درگیر این موضوع بود بیشتر ناراحت شد ولی ما را آرام کرد. همان روز دایی من به جهرم آمد و ما را به هر بهانه ای بود به روستای پر زیتون بردند. آنجا که رفتیم کم کم خبر شهادت پدر را به ما دادند. آری بابای عزیزم به آرزویش رسید. ... یادش گرامی وراهش پررهرو وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
6.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماهنگ فرزند کلاس اوّلی شهید مدافع‌حرم یادنازدانه های شهیدان باشیم یاد نازدانه شهید حرم ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
شهید مدافع حرم جهانپور شریفی تیپ نیروی مخصوص33المهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) هدیه محضر همه شهدا صلوات ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin