#خاطرات_شهید🥀
●کنارشهرک محل زندگیمان باغ سبزے کاری بود،هر ازگاهی" #حاج_حمید"بہ آنجا سَری میزد بہ پیرمردی کہ آنجا مشغول کار بود #کمک میکرد،یکبارازنماز جمعہ برمیگشتیم کہ #حاجحمید گفت: بنظرت سَری بہ پیرمردسبزی کار بزنیم از احوالاتش با خبر بشیم؟!مدت زیادی بود کہ به خاطر جابجایے خبری ازاو نداشتیم.
زمانیکہ رسیدیم پیرمرد #مشغول بیل زدن بود حاج حمیدجلورفت بعداز احوال پرسی،بیل را از او گرفت مشغول بیل زدن شد،پیرمرد سبزے کار چند دستہ #سبزی بہ حاج حمید داد.
●سبزیها را پیش من آورد وگفت:این سبزیها را بجاے دست مزد بہ من داد.
گفتم:ازخانمم میپرسم اگر نیاز داره بر میدارم.گفتم: نہ سبزی احتیاج نداریم.
در ضمن شما هم کہ فی سبیل اللّه کار کردی.بعدازشهادتش یکی ازهمسایہ ها به پیرمردگفتہ بود کہ حاج حمید #شهید شده.
●پیرمرد با گریہ گفته بود من فکرکردم اون آدم #بیکارے است که بہ من کمک میکرد. اصلاً نمیدونستم شغلی بہ این مهمی داره و #سردار سپاهہ...
✍راوی: همسر شهید
#شهید_سید_حمید_تقوی_فر
#شهید_مدافع_حرم
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin