eitaa logo
بسم الله القاصم الجبارین
3.1هزار دنبال‌کننده
124هزار عکس
132.1هزار ویدیو
213 فایل
﷽ ڪد خدا را بـرسانید زمـان مستِ علے اسٺ مالڪ افـتاد زمـین تیـغ ولـے دستِ علے اسٺ #انتقام_سخت ✌️🏻 #شهادتت_مبارک_سردار_دلها 💔
مشاهده در ایتا
دانلود
پسر فاطمه، شرمنده اگر می بینی؛ کوچه آماده شده تا برسی، دلها نه ... مهــــــــــدی جـــــان.... هرچه کردم بنویسم ز تو مدح وسخنی یا بگویم زمقام تو که یابن الحسنی  این قلم یار نبود و فقط این جمله نوشت: پسر حیـــدر کرار، تو ارباب منی❤️ ══💝══════ ✾ ✾ ✾
که … میشود با دهان بسته صدایش کرد… میشود با پای شکسته هم به سراغش رفت … تنها خریداریست که اجناس شکسته را بهتر برمیدارد … تنهاکسی است که وقتی همه رفتند میماند … وقتی همه پشت کردند آغوش میگشاید … وقتی همه تنهایت گذاشتند محرمت میشود … و تنها سلطانیست که … دلش با بخشیدن آرام می گیرد، نه با تنبیه کردن …! همیشه و همه جا … ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
🌼🌴 نیمه شعبان سال 1369 بود. گفتیم امروز به یاد امام (عجل الله تعالی فرجه) می گردیم. اما فایده نداشت. خیلی جستجو کردیم. پیش خودم گفتم: «یا امام زمان! یعنی می شود بی نتیجه برنگردیم.» در همین حین، 5-4 شقایق را دیدم که برخلاف شقایق ها که تک تک می رویند، آنها دسته ای روییده بودند.💐 گفتم حالا که دست مان خالی است، شقایق ها را می چینم و برای بچه های می برم. شقایق ها را که کندم، دیدم روی پیشانی یک شهید روییده اند.🙂🖐 او نخستین شهیدی بود که در تفحص پیدا کردیم، شهید «مهدی منتظر قائم»✋🌱 🔍
😉°° . حمام گُـردان⛲️.• . ※ مثل اغلب دوستـان،‌ من را هم خانواده نمۍ گذاشتند بـروم جِبھه؛ یك بار به قصد رفتن حمام خیلـۍ عادۍ از خانه خارج شدم؛ کارۍ که همه بچه ها بلد بودند و به این وسیلـه ساك حاوۍ وَسایل و لباسھایشان را از خانه خارج مۍكردند. . ※ بعد از چند روز كه در پادگان بـودیم رفته بودم حَمام گردان. موقع برگشتن گفتـم بد نیست یك تلفن به خانه بزنم. به مادرم تلفنۍگفتم: خُـدا مۍدونه تازه الان از حمـام اومدم بیرون و تا برگردم خونه، فكر مۍكنم چند ماه طول بكشـه!🤭 . .. 🌸
‍ ‍ 🔸️ گفت و گو با دختر سردار شهید حاج‌میرزا سلگی/ داستان زینب ها ادامه دارد؛ دختر پیام رسان پدر 🔸️حاج میرزا برای حفظ نظام آرامش نداشت/تأکید بر ولایتمداری پیام همیشگی شهید سلگی 🔸️داستان رسالت زینب ها ادامه دارد، گویا قرار است همیشه دخترها و خواهرها پیام رسان رسالت شهدا باشند و امروز فرزند شهید سلگی مهمترین توصیه و پیام پدر خود را در یک جمله خلاصه می کند، "با ولایت باشید." 🔸️ دیشب باز زینبی دیگر داغدار بود و باز رسالتی دیگر بر دوش زینبی دیگر گذاشته شد، انگار قرار است همیشه زینب ها رسالت خطیر انتقال پیام شهدا را ادامه دهند، مسیر از کربلا تا قیامت است... 🔸️روزی حضرت زینب(س) در صحرای کربلا، در شام و در کوفه میان هله هله شامیان خطبه ها خواند و یزیدیان چشم تنگ را رسوا ساخت و پیام رسان عاشورا برای جهانیان شد و روزی دیگر زینب حاج قاسم پرچم دار عدالت خواهی پدر شهید خود در عمق دل ها می شود و امروز زینب سلگی فرزند سردار شهید حاج میرزامحمد سلگی از پیام ها و توصیه های پدر خود حرف ها به میان می آورد. 🔸️«زینب سلگی» فرزند شهید سلگی در باره شخصیت پدر شهید خود گفت: پدر من مهربان، با گذشت و مهمان نواز بود و درب خانه اش را به روی همه می گشود. 🔸️وی اظهار کرد: پدر شهید من برای انقلاب بسیار زحمت کشید و از لحظه ای که به یاد دارم هیچ گاه برای حفظ نظام آرامش نداشت. 🔸️فرزند شهید سلگی در درد و دلی با پدر خود عنوان کرد: بابا! من زینب توام، من نیز همچون زینب شهید سلیمانی راهت را ادامه می دهم، ای پدرم عزیزم. 🔸️فرزند شهید سلگی با اشاره به توصیه همیشگی حاج میرزا به اهل خانه و همگان، افزود: توصیه و تأکید همیشگی شهید سلگی این بود که با ولایت باشید، ما هم طبق توصیه اش، راهش را ادامه می دهیم ، جانمان فدای رهبر.
دلم قربانگاه میخواهد نه قربانگاهی که اسماعیل رفت قربانگاهی که حسین علیه السلام رفت اما..... نه فقط بی سر.... بی پیکر.... بی نشان..... مثل مادر.... 😭😭💔💔 ؟!!
مادر..... مادرجان..... تورا به خون سرخ این فرزندانت مرا به نوکری بپذیر 😭😭😭💔💔💔
🔰 ظرف غذایش که دست‌نخورده می‌ماند، وحشت می‌کردیم. مطمئن می‌شدیم حتماً گروهانی در یک ‌گوشه‌ی خطِ لشکر غذا نخورده. این‌طوری اعتراض می‌کرد به کارمان. تا آن گروهان را پیدا نمی‌کردیم و غذا نمی‌دادیم به‌شان، لب به غذایش نمی‌زد. گاهی چهل‌‌وهشت ساعت غذا نمی‌خورد تا یقین کند همه غذا خورده‌اند.
پیـری و  عجَب غصه ی جان فرسایی است تا جـوانیم دعـٰا کـنـیم  به  برِسیم.
شهیــد مرتضے آوینے : |❣| حزب الله اهل ولایت است ❤️ و اهل ولایت بودن دشوار است، پایمردی می‌خواهد و وفاداری 🇮🇷✌️
dcc_1d5ade3a8be183d7a1787787a39679da.pdf
12.99M
وصیت نامه شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی به روشی بسیار زیبا همراه با عکس و نوشته های ایشون
چطوری سوار این اسب تند پای لجوج نفس شدی که زمینت نزد که حتی زمین گیرش کردی به شاگردی قبول میکنی منو استاد جهاد اکبر؟!!