eitaa logo
بسم الله القاصم الجبارین
3.1هزار دنبال‌کننده
124.1هزار عکس
132.4هزار ویدیو
213 فایل
﷽ ڪد خدا را بـرسانید زمـان مستِ علے اسٺ مالڪ افـتاد زمـین تیـغ ولـے دستِ علے اسٺ #انتقام_سخت ✌️🏻 #شهادتت_مبارک_سردار_دلها 💔
مشاهده در ایتا
دانلود
9.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسیج تنها تا آن روز پیروز است که در یک دست بسیجی«قرآن» و در دست دیگرش«سلاح» باشد. -بسیج-مبارک 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎
مکتب سردار سلیمانی یاران سردار بچه های اطلاعات عملیات لشکر ثارالله کرمان سردار شهید مصطفی هندو زاده🌷 اول ماه مبارک رمضان بودکه از کرمان به اهواز رسید ودر آنجا به اتفاق چندتن از دوستان وهمرزمانش اقدام به دوره کردن قرآن کریم کرد وبه آنها گفت :قرآن تان را بخوانید هروقت که دوره قرآن ما تمام شد به شهادت می رسیم و گویا در روزهای بیست یا بیست ویکم ماه رمضان قرآن راختم ودر شب بیست ویکم حدود سحرگاه در اثر اصابت ترکش خمپاره به ناحیه سروپا به شهادت رسید روحش شاد و یادش گرامی باد به برکت صلوات 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
یاران مکتب سردار سلیمانی رزمندگان لشکر ثارالله کرمان راه شهید ، کلام شهید شهید محمد نگارستانی🌷 شیعه دو قبله دارد: مکه برای عبادت، و کربلا برای شهادت. من در مقابل کعبه کم عبادت کرده ام، پس بگذار شیعه بودن خود را، با شهادت در کربلا ثابت کنم یاد امام و شهدا با صلوات 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
در مکتب سردار سلیمانی رزمندگان لشکر ثارالله کرمان یاران سردار ، بچه های اطلاعات عملیات سردار شهید مهدی پرنده غیبی🌷 دفترچه خاطرات📝 مهدی کمی پس از ساعت 9 روز اول عملیات کربلای 4 از جزیره ام الرصاص برگشت. کنار ماشین ایستاده بودم و منتظر او و بقیه بودم تا آنها را عقب ببرم. مهدی و همراهانش به سوی ماشین آمدند. همان موقع مغفوری از راه رسید سلام کرد واز مهدی خواست تا او را با قایق تا کنار خاکریز همراهی کند.مهدی پذیرفت. سوار قایق شد .هنوز چند متر از ساحل دور نشده بودندکه هواپیماهای عراقی در آسمان دیده شدند.بمباران شروع شد.بمب ها و راکت ها پرتاب شد مهدی پرنده غیبی و مغفوری با ترکش همین بمب ها به شهادت رسیدند دست سکندار قایق قطع شد اما با آن دست دیگر قایق را به طرف ساحل هدایت کرد  شهیدان را عقب لندکروز گذاشتم و حرکت کردم به سمت عقب از آیینه که به آنها نگاه میکردم در کمال آرامش انگار خوابیده بودند 📚 کتاب شناسایی 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
مکتب سردار سلیمانی یاران سردار بچه‌های اطلاعات عملیات لشکر ثارالله دست نوشته های ماندگار 📝 سردار شهید ابراهیم هندو زاده🌷 ابراهيم هندوزاده 16 آبان 1361 در دفترچه‌ي يادداشتش نوشته است: «قبل از نماز صبح درعالم خواب، برادر معافي (يکي از رزمندگان شهيد) را ديدم. منتظر بود تا وضو بگيرد. من هم قصد داشتم وضو بگيرم. وقتي به هم رسيديم، ناگهان به طرفم آمد. دست ها را به گردن هم انداختيم و تا وقتي که از خواب بيدار شدم، يکديگر را بوسيديم و گريه کرديم. همين روز قبل از اين، خواب امام عزيز را ديدم که دستش را بوسيدم. همچنين مصطفي برادرم هم با من بود. او هم دست امام (ره) را بوسيد روحش شاد و یادش تا ابد زنده باد به برکت صلوات 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
*﷽* حمله شیمیایی حاج قاسم به عراق❗️ دستور داد چند کیلو دنبه به خط مقدم ارسال کنند. دنبه ها که رسیدند، آتش درست کردندو دنبه ها را داخل آتش انداختند. بوی کباب تمام خط را برداشت... آن روز غذای خط مقدم چلوکباب و نوشابه ایرانی به نام "کوثر" بود. حاج قاسم به بچه‌‌های لشکر دستور داد به جای اینکه روی خط دشمن آتش اجرا کنند، طوطی های نوشابه شان را مثل نارنجک بیاندازد پشت خاکریزهای عراقی‌. بارانی از قوطی های خالی از خط ما به پشت خاکریزها عراقی باریدن گرفت. قوطی ها مثل نارنج عمل ‌کردند، طوری که معده سرباز‌های عراقی گرسنه و تشنه را دچار انفجار اسیدی کرده بود. بوی دنبه کباب شده و قوطی های خالی نوشابه زلزله در خط پدافندی عراق به راه انداخته بود،هنوز چند دقیقه نگذشته بود که اولین سرباز عراقی با زیر پیراهنی رکابی و دست‌هایی بالا به نشانه تسلیم بین دو خاکریز ظاهر شد. خودش را انداخت پشت خاکریز ما، بچه ها بردنش پیش حاج قاسم. حاجی گفت: یک پرس چلو کباب با نوشابه خنک به او بدهند. وقتی که غذایش تمام شد، دستور داد او را آزاد کنید. سرباز باورش نمی شد فکر می‌کرد اگر او را آزاد کنند از پشت بزنندش، هرچند قدمی که می‌رفت برمی‌گشت پشت سرش را نگاه می‌کرد. تا اینکه رسید به خاکریز خودشان و ناپدید شد. چند دقیقه بعد از سربازان عراق از پشت خاکریز مانند ماری که بی رمق روی زمین می خزد ظاهر‌شدند. آنها حدود ۲۰ نفر بودند که با صدای "الموت لصدام دخیل الخمینی" تسلیم نیروهای ۴۱ ثارالله شدند. حاج قاسم بدون شلیک حتی یک تیر و بدون خون ریزی خاکریز عراق را فتح کرد. 📚 : حاج قاسم سلام 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
*﷽* آدم اوقات تلخی بودم و زود جوش می آوردم... یک بار حاجی فراخوان داد که برای جلسه برویم زاهدان. با برادر موحد از بم به طرف ایرانشهر راه افتادیم. بعد از ظهر رسیدیم،شب جلسه برگزار شد کارها را گفت. من مخالفت کردم گفتم: اینجوری نمیشه. خلاصه دعوای مان شد. آرام در گوشش گفتم: این حرفی که من دارم میزنم حرف حسابه، اما توی کله تو فرو نمی ره! چه جوری باید بهت بگم؟! اوقاتش تلخ شد و چشمهایش را گرد کرد و گفت: من هیچی نمی فهمم یا تو؟... جلسه را جمع و جور کردیم و گفتم: من دارم میرم.می خواستم شب برگردم کرمان تا فردا به منطقه مورد نظر بروم... حاجی گفت: کجا؟! گفتم: کرمان گفت: مگه نمی دونی شبهاجاده نا امنه! گفتم: می‌خواهم بروم از دست تو راحت بشم. آمدم بیرون تا سوار ماشین بشوم،بچه ها را فرستاد تا نگذارند بروم. ما را آوردند داخل. حاجی گرفت من را بوسید و گفت: بگیر بخواب فردا صبح برو. روی همان عملیات یک سال کار کردیم. راوی : محمود امینی رنجبر 📚 : مجله فکه 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
همیشه لبخندت مرا به یاد این بیت می انداخت که : خنده میبینی ولی از گریه دل غافلی .. خانهء ما اندرون ابر است وبیرون آفتاب .. 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
اسطوره های اخلاص مردانی از جنس نور افلاکیان خاکی سردار شهید موسی اسکندری🌷 یك روز در ایستگاه راه آهن تهران، موقع سوار شدن مشاهده كردم؛ یك نفر با لباس بسیجی گوشه ای نشسته است و قرآن می خواند. زمانی كه باید سوار قطار می شدیم من پیش خودم گفتم: این مثل آقا موسی است، كه از كمترین فرصت استفاده كرده و قرآن می خواند. این در دلم بود تا اینكه رفتم سوار قطار شدم. بعد ایشان در همان كوپه ای آمد كه من بودم. نامش را پرسیدم. گفت: من موسی اسكندری هستم. کجایند مردان خوب خدا کاش ما هم بشویم رهرو راه شهدا 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
آن لبخند های دلنشینت به ما آرامشی میداد ❤️ 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
آهسته پشت دیوار موضع گرفتیم از صدای پا احساس کردیم دشمن پشتِ دیوارِ اتاق است فاصله ما تنها یک دیوار ۳۰، ۴۰ سانتی‌متری بود تکفیری‌ها هم متوجه ما شده بودند و با صدایی وحشت‌زده و خشن گفتند: مین؟ مین؟ به زبان عربی یعنی تو کی هستی می‌خواستند بفهمند که بالاخره خودی هستیم یا غریبه حسن ضامن نارنجک را کشید و آن را داخلِ حفره دیوار پرت کرد و گفت: شیعه علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) نارنجک با صدایی بلند منفجر شد ناله تکفیری‌ها به گوش رسید... 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
مکتب سردار سلیمانی یاران سردار در لشکر ثارالله کرمان بچه های اطلاعات عملیات 🌷 راه شهید ، عمل شهید با هم رفتیم خانه شان. وقتی رفت توی اتاق پدرش، او روی تخت خوابیده بود. آرام، طوری که بیدارش نکند، ملافه را از رویش کنار زد و نشست کنار تخت. شروع کرد به بوسیدن پاهای پدر. آن قدر پاهاش را بوسید،تا او بیدار شد و مهرداد را کشید توی بغلش 🎤 راوی : دوست و همرزم شهید شادی روح مطهرش صلوات 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin