eitaa logo
بسم الله القاصم الجبارین
3.1هزار دنبال‌کننده
123.3هزار عکس
129.8هزار ویدیو
212 فایل
﷽ ڪد خدا را بـرسانید زمـان مستِ علے اسٺ مالڪ افـتاد زمـین تیـغ ولـے دستِ علے اسٺ #انتقام_سخت ✌️🏻 #شهادتت_مبارک_سردار_دلها 💔
مشاهده در ایتا
دانلود
، مهدی جان هر سال در حوالی عید ، خیابان ها پر بود از آدم های شادمانی که ماهی قرمز خریده بودند و شب بو و شیرینی . خانه هایمان بوی سبزه می داد و یادمان بود که سمنو و سنبل و سماق و سرکه را توی ظرف های سفالی یکدست کنار هم بنشانیم ... امسال اما ... زیر سایه ی بی جان شهر ، اسفند دارد خداحافظی می کند . از هراس بیماری ، در کنج تنهایی خزیده ایم با آشیانه های پرغبار و دل هایی غمزده در سوگ آنها که رفته اند و اضطراب آنان که بیمارند و التهاب عزیزانمان که ناتوانند ... این روزگار ماست ... روزگار تلخ و نکبت بار آخرالزمان ... بیا ای حیاتبخش مهربان ... ... بیا دست بکش بر سر این دنیا ... آرام کن بیقراری مارا ...
. 💚 😍 عشق‌یعنی‌لافتی‌الا‌علی💫 عشق‌یعنی‌رهبرم‌سیدعلی✨ ✋🏻 😌
[• 😌☝️ •] •|: ‌سـال نــو می شـود..🍃 •|: ‌بـا برق چشـمان تـــو☺️ •|: ‌آنجا ڪه هم تو می‌خندی😉 •|: ‌و هم لـب های بهــار!🌸 ۱۴ ثانیه به عڪس☝️😍 بنگرید! ••چه تفاهم نابے داریم😉•• 📿
حاج قاسم، خودش حاج قاسم شده؛ یعنی هرکسی رفت وارد میدان شد، میاندار شد، کار بیشتر کرد، میشود حاج قاسم.
درد نبودنت کارد به استخوان رسیده! به گریه های من بگو خیال دیدن تو کی و کجا، میسر می شود؟؟!!
و جهان را دگرگون کردی... تو که بودی و چه کردی؟؟!! ❤❤
﴿قرار دل! ز فراقت دگر قرار ندارم💔 •❀•❀•❀•
کی گفته سردارپشت میز نمی نشست اینم عکسی ازپشت میزنشستنن سردار فقط شیفته پایه صندلی شم
شَفَتُ الجَنَّةَ مَرَّتَینِ مَرَّه بِعیونِها، وَ مَرَّه بضحکة ها ... بهشت را دو بار دیدم، یک بار در چشم‌هایش و یک بار در لبخنـدش ... .....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مالڪ اَشتِـرعلے هنـوز کنـارِ رهبرهـ♥️🍃 ‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
کارمان زار شد همه چیز از آن شبی شروع شد، که تو عروج کردی...
🌸عبادت🌸 سعی می کرد تمام نمازهایش را اول وقت بخواند 👌 بارها شده بود در اتوبان داشتیم میرفتیم که وقت نماز میشد و رضا همان لحظه یک جایی پارک میکرد و نماز اول وقت میخواند 🌹 خیلی مقید به نماز شب بود ، تا حدود 12 شب مطالعه می کرد و ساعت 3 نیمه شب پا می شد و نماز شب می خواند من را هم بیدار می کرد.📿 وقتی می خواست بره ماموریت توصیه می کرد مواظب باش خواب نمانی . 😉 یادم می آید در قنوت نماز شبش این دعا را می خواند : ((ربنا هب لنا من ازواجنا و ذریاتنا قره اعین و اجعلنا للمتیقین اماما .... )) یعنی ما را برای متقین الگو قرار بده✨رضا واقعا برای همه ما الگو است . شهید مدافع حرم رضا کارگر برزی🌹
چند صباحیست که شهدا هم......... جای خالی تان در کوچه پس کوچه های روزمرگی ام نمایان است! . خشاب ایمانم خالی شده و سقف سنگرم چکه می کند! دیگر در برابر گناه ایمن نیستم! عطش نفس ، امانم را بریده... قادر به تحمل نفس کشیدن در هوای،بی هوای گناه نیستم... . کمی هــــــــــوا لطفا!! . آی شهدا با شمایم! نیروهای جامانده در خاکریز دنیا،از نفس افتاده اند...
بازدلتنگ می شوم بی قرار یاد یاران می شوم یاد میدان جنون آشنایان غبارخاک وخون یادآنانی ک بوده اند بوده اند 🌺شادی روح مطهر شهدا, امام شهدا صلوات وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ
4_5798734972390999568.mp3
2.95M
احساسی 🍃سلام من به سرزمین طلاییه 🍃به اون زمین که خاکشم کربلاییه 🎤
🔴مدافعان حرم را بگویید ‏حرم فاطمه معصومه علیها السلام را دریابید ‏که داعشیان فرقه شیرازی حمله کردند 🔸️‏درست زمانی که شبکه های فارسی زبان با مقایسه معضل کرونا در ایران و کشورهای اروپایی سرخورده شدن، جماعت شیعه‌ انگلیسی دست به تخریب درب ورودی حرم معصومه‌ ع زدند... درتاریخ ثبت کنید بعد از رضاپالان، دومین هتک حرمت به آستان حرم حضرت معصومه‌(س) توسط فرقه‌ی شیرازی صورت گرفت... ‏
تو شلوغیای دنیا فراموشت نکردم....😔😔😔 تو شلوغیای دنیا فراموش نکن رفیق.....😍😍 رفیق شهیدم مرا هم دریاب..🙏🙏🙏 •┈┈••✾❀🕊💖🕊❀✾••┈┈•
راست گفتی که "علی" زمان تنهاست... و بی تو چقدر سید علی تنهاتر از قبل است... زنده نباشیم و بار دیگر فریاد "این عمار" او را نشنویم...
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 🇮🇷 📖 زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی": 🔸دوران دبیرستان(به روایت مادر( صفحات ۴۲_۴۰ 🦋 《 مسجد جامع 》 از این ماجرا دو، سه هفته ای گذشت! فعالیت های ادامه داشت؛ یک بعد از ظهر شنیدم قرار است فردای آن روز، یعنی بیست و چهارم مهر ۱۳۵۷، به مناسبت اربعین شهدای میدان ژاله و هم چنین سالگرد آیت اللّه حاج سیّد مصطفی خمینی(ره) ، جمع کثیری از مردم به دعوت روحانیون در مسجد کرمان تجمّع کنند. هم چنین در جریان بودم که قرار است محمّدحسین همراه با برادرانش و تعدادی از دوستانش👬 در این تجمّع شرکت نمایند. شب که بچّه ها آمدند، آنچه از رادیو در مورد سرکوبی ✊ و تجمّعات شنیده بودم، گفتم. بعد سفارش های لازم را کردم؛ آن ها قول دادند که مراقب باشند. صبح که از خانه بیرون رفتند، با و قرآن حصارشان کردم و به خدا سپردمشان. 🕐تقریباً ساعت یک بعداز ظهر بود که محمّدهادی به خانه برگشت. از او سوال کردم:"برادرت کجاست؟" گفت:"مسجد" گفتم:"چه خبر؟؟ اتفاقی نیفتاد؟!" او همینطور که به سمت زیر زمین می رفت، گفت:"سلامتی! خبر خاصی نیست.😊" معلوم بود که دمغ است، از سوال و جواب فرار می کند..؛ چون وقتی دنبالش رفتم تا بیشتر کنجکاوی کنم،خودش را به خواب زد. توی دلم آشوب شده بود. احساس می کردم باید اتفّاقی افتاده باشد.😓 واقعاً ترسیده بودم،زمان برایم به سختی می گذشت،دلم هزار راه می رفت! نگرانی و چشم به راهی، امانم را بریده بود. دیگر مثل قدیم به محمّدحسین نگاه نمی کردم، چون مطمئن بودم او آدم بی تفاوتی نیست و برای خطر کردن آماده است.✌️ کنار غلامحسین نشستم؛ به خاطر دیر آمدن محمّدحسین بی تابی می کردم: _"مرد!...نمی خواهی سراغی از این بچّه بگیری؟" +"محمّدحسین بچّه نیست، هرجا رفته باشد،حالا دیگر پیدایش می شود، بیخود و بی جهت به دلت بد راه نده." ساعت سه یا چهار بعد از ظهر بود که...
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 🇮🇷 📖 زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی": 🔸به روایت مادر 🔹صفحات۴۳ _۴۲ 🦋 《مسجد جامع 》 ساعت سه یا چهار بعد از ظهر بود که محمّدحسین با سر و وضعی به هم ریخته وارد خانه شد... من و پدرش شروع کردیم به سوال پرسیدن، او از جواب دادن طفره می رفت. برادرش به محض اینکه صدای محمّدحسین را شنید از زیر زمین بیرون پرید.مطمئن شدیم که باید اتفّاقی افتاده باشد. شدیداً پاپی اش شدیم و علت تأخیرش، آن هم با این سر و وضع بهم ریخته را جویا شدیم. از سویی صبح وقتی از خانه بیرون رفت، کاپشن تنش بود؛الان که برگشته بود، بدون کاپشن بود. او که تا به حال هیچ دروغی به زبان نیاورده بود؛ نشست،ماجرای تجمّع و مسجد جامع ازچنین تعریف کرد را چنین تعریف کرد: «از همان ساعات اولیه صبح اکیپ های شهربانی👮‍♂️در جای جای شهر و اطراف مسجد مستقر بودند. من و دوستانم احساس کردیم اتفّاقی در حال وقوع است. دنبال راهی بودیم که اگر اتفّاقی بیفتد، غافلگیر نشویم🤔 این بود که پیشنهاد کردم؛ راه های خروجی و مسیر های فرار را شناسایی کنیم. بچّه ها پذیرفتند و موقعیت مسجد به دست ما آمد. تمام مغازه ها تعطیل شده بود. ساعت ده و سی دقیقه🕥 سخنران در حال سخنرانی بود که یک عدّه از اراذل و اوباش با در دست داشتن چوب و میله آهنی وارد خیابان های اطراف مسجد شدند و فریاد میزدند: جاوید شاه،جاوید شاه! نزدیک مسجد که رسیدند موتور ها🛵 و دوچرخه ها🚲 را به آتش کشیدند. با دیدن شعله های آتش، راه های ورود و خروج مسجد توسط بسته شد. مردم به داخل شبستان هجوم آوردند.
هـر ڪس خدا را گم ڪرده آدرس شلمچہ را بہ او بدهید شلمچہ دل‌ها را ڪربلایی می‌کند و ڪربلا ڪوتاهترین راه ، تا خداست . . .