eitaa logo
بسم الله القاصم الجبارین
3.2هزار دنبال‌کننده
136.9هزار عکس
167.9هزار ویدیو
237 فایل
﷽ ڪد خدا را بـرسانید زمـان مستِ علے اسٺ مالڪ افـتاد زمـین تیـغ ولـے دستِ علے اسٺ #انتقام_سخت ✌️🏻 #شهادتت_مبارک_سردار_دلها 💔
مشاهده در ایتا
دانلود
*﷽* سردار سلیمانی🎤 با حمید چریک در عملیات‌هایی چون طریق‌القدس و فتح المبین بودیم، خیلی فرز بود و در شرایطی که آتش سنگین عراقی‌ها روی خط ما بود با گردانش به نزدیک خط عراقی‌ها رفت و تمام خط‌ را با استفاده از نارنجک از کار انداخت. 🌷🌷🌷🕊🌷🌷🌷 درست است به حمید چریک معروف بود، این لقب آدمی را به یاد یک انسان خشن و جنگجو می اندازد. اما من دلسوز تر و مهربان تر از او سراغ نداشتم. به فقرا کمک می کرد... سال 60 در خانه ی برادر حمید در کرمان مهمان بودیم، آن شب زلزله ی شدیدی شد. خانه ها ویران شدند. در حالی که ما وحشت کرده بودیم، حمید با پای برهنه به کوچه دوید و به کمک مردم رفت. صبح یک لحظه آمد کنارم نشست دیدیم جورابش کف ندارد و کف پایش هم خونین است. گریه ام گرفت بهش گفتم: لااقل کفش به پات می کردی، با لبخند گفت: یادم رفت. 📚: همسفر شقایق 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
🕊 حسین چریک 🕊 📝خاطره ای که حاج قاسم سلیمانی برای پدر شهید حسین منگلی نقل کرده: 🔶به من خبر دادند که حسین هرشب از سنگر به بیرون می‌زند، که گفتم مواظب حسین باشید. یک بار حاج قاسم به حسین می‌گوید حسین شما امشب پیش من بخواب و اسلحه اش را گرفتند و تحویل دادند که دیگر اسلحه ای نداشته باشد. حاج قاسم تعریف می‌کرد وقتی صبح از خواب برای نماز بیدار شدند، دیدند حسین نیست و به بیرون رفته، بعد از دقایقی می بینند حسین با یک تکه چوب، سه اسیر عراقی را گرفته و برگشته، که با دیدن این صحنه قاسم سلیمانی به حسین می‌گوید: حسین تو لباس من را بپوش ومن لباس بسیجی تو را که حسین لبخندی میزند و میگوید شما در لباس خودت فرمانده باش و من هم در لباس خودم همان بسیجی و انجام وظیفه می‌کنم. 🎤راوی: پدر شهید حسین منگلی 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
@Maddahionlinمداحی_آنلاین_عاقبت_بخیری_طیب_حجت.mp3
زمان: حجم: 4.86M
♨️ماجرای عاقبت بخیری *شهید طیّب* 👌 سخنرانی بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام عالی 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
*﷽* بزرگترین یلدایمان،نبودن توست یا بن الحسن... عمریست در شب فراق تو به سر می کنیم، کاش بیایی و این دلتنگی ها پایان بگیرد... به رسم مصطفی می گوئیم: یا بن الحسن کجایی؟ آقا چرا نیایی؟ 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
*﷽* مکتب سردار سلیمانی در محضر یاران سردار هر کس مهر امام خمینی(ره) و مقام معظم رهبری را در دل نداشته باشد، مطمئن باشد اگر در زمان یکی از امامان معصوم هم باشد.، مهر آنها را در دل نخواهد داشت. 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
در محضر شهدا موقعی که در عراق بود خوابی دیده بود که همیشه در خاطرش بود. چون خواب با معنایی بود آنجا برای تعبیرش سؤال کرده بود. خواب دیده بود در جایی شبیه صحرا، یک نفر با لباس سبز ایستاده که از روبه‌رو با لباس‌های سیاه به او حمله می‌کنند. بعدها که لباس‌های داعشی‌ها را دید گفت من همین لباس‌ها را در خواب دیده بودم. بعد وقتی آنها حمله‌ور می‌شوند وحید جلو می‌رود و جان خودش را از دست می‌دهد و نمی‌گذارد آن شخص سبرپوش جانش را از دست بدهد. آنجا یکی از شاگردان آیت الله سیستانی تعبیر کرده بودند تو سپر حضرت علی(ع) می‌شوی و به شهادت میرسی 🌷 یاد عزیزش با صلوات 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
در محضر شهدا اسطوره‌ های ماندگار سردار شهید حسین نادری🌷 یاد باد آن روزگاران یاد باد جنازه‌ي يكي از بچه ها زيرآب مانده بود . حسين بيرون آب ايستاده بود و از شدت ناراحتي دست هايش را گذاشته بود روي سرش . وقتي به اهواز برگشت ، تمام غواص هاي لشکر را که در قرارگاه سد دز بـودند و تمرين مي‌کردند ، بسـيج کرد تا جنازه ي شهيد را از آب بيرون بياورند . گفت : «تا شهيد پيدا نشود، نه به غـذا لب مي زنم و نه يک لحظه مي‌نشينم .» دو روز بعد که پيكر شهيد پيدا شد، آرام گرفت و لبخند به لبش برگشت یاد عزیزش با صلوات فرازی از وصیت نامه شهید روی تصویر با ذکر صلوات تصویر باز شود 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
در محضر شهدا سردار شهید احمد عبداللهی🌷 وقتی آمد توی اتاق، روی صندلی نشسته بودم. همه جلوی پایش بلند شدند، اما حتی وقتی به من دست می‌داد، باز سرجایم نشسته بودم. وقتی رفت، تازه فهمیدم کی بوده. روز بعد رفتم پیشش تا عذرخواهی کنم. گفتم: من قبلاً خدمت شما نرسیده بودم و دیروز که شما رو دیدم، نشناختم. خیلی خونسرد پرسید: مگه چی شده؟ گفتم: دیروز...داخل اتاق ... آرام گفت: چیزی یادم نمیاد؛ مگه موضوع مهمی بوده؟ تازه فهمیدم بی خیال این حرف‌ها است. کجایند مردان بی ادعا کجایند مردان خوب خدا 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
*﷽* آن روزهایی که نصراللهی زیر آفتاب سیاه شده بود. سفیدی دندانهایش موقع خندیدن بیشتر به چشم می آمد. یک روز وقتی من و حسین پور جعفری به هور می رفتیم دیدم محمد و احمد گوشه ای نشسته اند و چیزی در گوش هم می گویند و بلند می خندند. برای مزاح جلوی آن ها رفتم، گفتم: چه معنی دارد وقتی فرمانده رد می شود، افراد خبر دار نباشند! به بچه ها گفتم دست و پای محمد را بگیرد و یک ظرف ماست بیاورید. بچه ها با اشاره ی من می گفتند: حیف این صورت که سیاه شده و ماست را روی صورتش می مالیدند.... وقتی محمد صورتش را شست، چشمانش قرمز شده بود. البته قرمزی به خاطر ماست بود. ولی من گفتم: چرا گریه ات گرفته؟! خودت خواستی بیایی منطقه! صد دفعه بهت گفتم کرمان بمان. 🎤: سردار سلیمانی 📚:لبخند ماندگار 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
در محضر شهدا علمدار کمیل ، سردار بی نشان جاوید الاثر ابراهیم هادی🌷 ابراهیم در یکی از مغازه های بازار مشغول به کار بود. یک روز ابراهیم را در وضعیتی دیدم که خیلی تعجب کردم 😳 دو کارتن بزرگ اجناس رو دوشش بود.جلوی یک مغازه کارتن ها را روی زمین گذاشت. وقتی کار تحویل تمام شد،جلو رفتم و سلام کردم، بعد گفتم:آقا ابرام برای شما زشته ، این کار باربرهاست نه شما!😐 نگاهی به من کرد و گفت:کار که عیب نیست،بیکاری عیبه،این کاری هم که من انجام می دم برای خودم خوبه ، مطمئن میشم که هیچی نیستم جلوی غرورم و می گیره ! 😊 گفتم:اگر کسی شما رو اینطور ببینه خوب نیست ، تو ورزشکاری و... خیلیها می شناسنت. ابراهیم خندید و گفت: ای بابا، همیشه کاری کن که اگه خدا تو رو دید خوشش بیاد،نه مردم... 💚☺ 📚سلام بر ابراهیم کجایند مردان بی ادعا کجایند مردان خوب خدا 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
PTT-20201220-WA0213.opus
زمان: حجم: 316.8K
روایتگری شهدایی علمدار کمیل ، سردار گمنام جاوید الاثر شهید والامقام *ابراهیم هادی* 🌷 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
*﷽* در محضر شهدا باب الحوائج گلزار شهدای کرمان سردار شهید حاج عبدالمهدی مغفوری🌷 دانشجوها البته بیشتر دانش آموزان عادت دارند که پای تخته بنویسند. بالاخره دستی به گچ و ماژیک ببرند و ابراز وجودی کنند. کلاس عبدالمهدی همیشه پر مشتری بود. درس خدا برای همه ی فطرت ها لذت دارد مخصوصا که با کلام پر حس عبدالمهدی گفته شود. آن روز دانشجو دور خودش چرخید و چرخید. استاد هنوز نیامده بود. دست برد و گچ را برداشت و روی تخته نوشت. عبدالمهدی برای تدریس به کلاس آمد و... اول نگاهی به تخته کرد. دنبال مقصر و مجرم نمی گشت. دلش درستی را می خواست و گفت: نوشتن این جمله نه نفعی داشت و نه ضرورتی. اضافه بود. اسراف از بیت المال... خودش هم در سلف دانشجوها و از غذایشان نمی خورد. اکر گاهی دانشگاه بود و تعارف می کردن، می گفت: این غذا مخصوص دانشجوهاست... 📚: عبدالمهدی 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin