دو برادر بودند؛ ثابت و ثاقب. بی نام آمدند و با نشان رفتند. در زمین ریشه زدند، ثابت شدند و در آسمان، فروزان و ثاقب. به دنیا آمدند، باهم. آن زمان که یک سبد به اندازه قدشان بود، نمی دانم پدر یا مادرشان آن ها را پشت در پرورشگاهی رها کرد. قد کشیدند و پرورش یافتند. آن قدر متعالی و بزرگ شدند که به خط مقدم جبهه رسیدند. امان از دشمن بریدند و دشمن امانشان نداد. دو برادر، ثابت و ثاقب، مجروح شدند اما نفس کم نیاوردند و تا پایان جنگ ماندند و چون دیگر راست قامتان، شهید زنده، نام گرفتند. ثاقب زودتر رخت از دنیا بست و آسمانی شد(1377) و ثابت هم چند سال بیشتر تاب برادر نیاورد و جاویدان شد(1385). دو برادر بودند؛ روزگاری ماندن در زمین را تاب نمی آورند و شاید گریزان از مردمان بودند اما حالا یک جهان به احترامشان تعظیم می کند. ریشه دارند تا پایان تاریخ و استوارند تا ابدیت. شهیدان ثابت و ثاقب شهابی نشاط سال 1343 دیده به جهان گشودند. پس از گذران زندگی در بهزیستی، با آغاز جنگ تحمیلی رهسپار جبهه شدند و هر دو به مقام جانبازی نائل آمدند. شهید ثاقب سال 1377 و شهید ثابت سال 1385 به یاران شهیدشان پیوستند.
بسم الله القاصم الجبارین
دو برادر بودند؛ ثابت و ثاقب. بی نام آمدند و با نشان رفتند. در زمین ریشه زدند، ثابت شدند و در آسمان،
🌺 از شیرخوارگاه تا آسمان 🌺
ثابت و ثاقب شهابی نشاط. نوجوانهایی که سال ۶۱ امدادگران خستگیناپذیر گردان سلمان بودند. عملیات مسلم ابن عقیل در منطقه سومار اولینباری بود که آنها پا به جبهه گذاشته بودند.
همرزمان این دو شهید میگویند وقتی نامه به خط مقدم میآمد، معمولاً ثابت و ثاقب غیبشان میزد! یکبار یکی از رزمندگان متوجه شد وقتی همه گرم نامه خواندن هستند و خبر سلامتی خانواده و عکسهایشان را با وجد نگاه میکنند، دوقولوها دست در گردن هم در کنج سنگر، گریه میکنند.
بعدها که موضوع را جویا شدم، فهمیدم آنها بیسرپرست هستند و هر بار دلشان میشکند که کسی آنسوی جبهه چشم انتظارشان نیست. عکسهای کودکی و زنبیل قرمزی که در آن سر راه گذاشته شدهاند را بغل کرده گریه میکنند.
چندی بعد ثاقب در مجتمع نگهداری خودش به دلیل مجروحیت دعوت حق را لبیک گفته و ثابت نیز بعد از چند سال تحمل مجروحیت از استنشاق گازهای شیمیایی به نزد برادر میشتابد و او نیز شهد شهادت را مینوشد.
روزی شخصی ثاقب و ثابت را پشت به یکدیگر داخل آن زنبیل کوچک قرمز رنگ گذاشته بود و زیر شرشر باران کنار درب ورودی بهزیستی رهایشان کرده بود. حال درد نان بود یا درد جان،کسی نمیدانست. از آن پس بود که آن زنبیل کوچک شد تنها یادگاری از مادر ندیدهشان.
ثاقب و ثابت سالها از کرمانشاه و غرب کشور گرفته تا اهواز و خرمشهر، به هر کجا که اعزام میشدند، در درون ساکشان اعلامیههایی را به همراه داشتند که عکسی از دوران کودکیشان به همراه دست نوشتهای بود که به در ودیوار شهرها میچسبانیدند:
"مادر، پدر! از آن روز که ما را تنها در کنار خیابان رها کردید و رفتید سالها میگذرد. حال امروز دیگر ما برای خودمان مردی شدهایم ولی همچنان مشتاق و محتاج دیدار شماییم..."
اما هیچگاه روزی فرا نرسید که قاب عکسی باشد و عکسی از ثاقب و ثابت وخانوادهشان در کنار یکدیگر.
آنچه که امروز از ثاقب و ثابت شهابی نشاط باقی است، ۲ قبر مشکی رنگ شبیه به هم و در کنار هم در قطعه ۵۰ گلزار شهدای بهشت زهرا(س) است.
اگر چنانچه گذارمان به گلزار شهدای بهشت زهرا افتاد، جایی ما بین قبور قطعه ۵۰، ردیف ۶۷، شماره ۱۹ وردیف ۶۶ شماره ۱۹، دو برادر شهیدی آرام کنار یکدیگر خفته اند که شبهای جمعه، هیچگاه مادر و پدری زائر مزارشان نبوده است!
1_931865.mp3
5.18M
""حتماً گوش بدید""
شهادت یعنی .....
با صدای دلنشین رهبر معظم انقلاب ،شهید حججی و رضا نریمانی و مهدی سلحشور
❤️🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺درد و دل های شهید مدافع حرم محمد آژند با دوست شهیدش مصطفی صدرزاده
بگذردق دلم را برایتان بگویم
آنهائی که کنایه می زنید ،اگه روز عاشورا هم بودید،درصف تماشا گران بودید،
شهدانگاهی
شهدا شرمنده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید مدافع حرم که دوسال قبل از شهادتش،
تاریخ شهادتش را برروی سنگی حک کرده بود
🔸 خادمیاری رضوی به نیابت از یک شهید زینبی
🔹ماجرای شگفت انگیز زندگی شهید مدافع حرم از زبان برادر خادمیارش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 این کلیپ رو عاشقان شهادت ببینند.
شهدا مدیون شماییم🌹
مداحی آنلاین - ام الزهرا نیمه جون بانوی من - مهدی رسولی.mp3
4.56M
🎼صوتی
#وفات_حضرت_خدیجه(س)
#زمینه
📨ام الزهرا نیمه جون بانوی من
🎙حاج مهدی رسولی
بسم الله القاصم الجبارین
🌹همسر شهید:
آقا مصطفی روز تولد حضرت زینب(س) از امام رضا(ع) حاجتش را گرفت و درتاریخ ۱۳۹۵/۰۲/۰۵ و همزمان با روز رحلت حضرت زینب(س) هم به شهادت رسید.🕊 یادم می آید قبل از این که امام رضا(ع) حاجت آقا مصطفی را بدهد، بسیار بی قرار بود و برای رفتن به هر دری می زد🍂 به ایشان می گفتم که حتما خدا برایت یک رسالت بالاتر در نظر گرفته است که باید آن را انجام بدهی و اتفاقا همان روز یک آیه خوانده بودم که در آن آیه آمده بود:«و انسان شرّ و ضرر را (از خدا ) می طلبد همان گونه که خیر را می طلبد و انسان (ذاتا ) شتابزده است. »🌹
این آیه را برای مصطفی خواندم واحساس کردم کمی آرام شد...
یکی از خصلت های آقا مصطفی این بود که برای اعیاد مذهبی اهمیت بسیاری قائل بود👌 به عنوان مثال زمانی که شب ولادت امام رضا(ع) به شهرستان رفته بودم، آقا مصطفی با من تماس گرفت و گفت«امشب به همه بچه های فامیل عیدی بده و سعی کن عیدی نقدی خوبی به آن ها بدهی»☺️ معتقد بود که در اعیاد مذهبی حتی اگر تمکن مالی نداشتیم، پولی قرض کنیم و به بچه های فامیل عیدی بدهیم چون این کار باعث می شود بچه ها انس بیشتری با ائمه(ع) پیدا کنند.👌
به یاد دارم یکی از اقوام فوت کرده بودند و چند روز بعد از آن ولادت یکی از ائمه(ع) بود و ایشان به ما گفت که لباس های مشکی مان را کنار بگذاریم و لباس رنگ روشن بپوشیم🌸
در #ماه_مبارک_رمضان و ایام محرم گاهی پیش می آمد که در یک شب به چند مسجد و حسینیه سر می زد و فقط به یک مسجد نمی رفت☝️. اعتقادش این بود نباید برای این مراسم فقط به یک مسجد و حسینیه رفت و باید زمانبندی داشته باشیم و یک شب را طوری تقسیم کنیم که به یک یا چند مسجد و حسینیه برویم😊 بیشتر دوستانشان وقتی خاطرات ماه مبارک رمضان و محرم را تعریف می کنند، همیشه به این نکته اشاره می کنند که ما ایشان را در این ایام دائما در راه بین مسجد و حسینیه می دیدیم ضمن این که در این رفت و آمد ها با بچه های جوان هیئت ها و مساجد و بسیج هم ارتباط خوبی داشت🌹 آقا مصطفی در زمینه پرداخت خمس و زکات هم مقید بود.
#شهید_مدافع_حرم مصطفی عارفی🌹
#مواسات_شهیدان 2⃣1⃣
🕊مواسات در سیره شهید #عباس_بابایی
💠اگر مهمان با دعوت آمده بود، سفارش می کرد فقط یک نوع غذا درست کنم و اگر ناخوانده هم بود، می گفت هر چه که خودمان داریم، باهم می خوریم حتی اگر نان و ماست باشد.
🔅یک شب مهمان داشتیم رفت بیرون تا میوه بخرد. برگشتنی دیدم که سیب ها کوچک و پلاسیده خریده بود.
گفتم: عباس! این ها چیست که خریده ای؟ با چه رویی اینها را جلوی مهمان بگذاریم.
🔅می گفت: بالام جان! چه فرقی می کند، پوستش را بکنی همه شان شکل هم اند.
دیده بود که پیرمردی بساط کرده و کسی سیب هایش را نمی خرد.. همه را خریده بود.
#یا_امام_مجتبی
کار من نیست که از عشق شما دم بزنم🍃
یا شبیه شهدا شعله کشم بر بدنم
منم و لقلقهای ساده درون دهنم:
من حسینیشدهی دستامامِحسنم✋
#دوشنبه_های_امام_حسنی💚
#شھادت ڪه شوخی نیسٺ...
قلبٺ را بو میڪند♥️
❈بوے دنیا را بدهد رهایٺ میڪند
دل بِڪَن از دنیا و همہ زیبایـش ....
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری
#مدافـع_حـرم
نماز شب را با رعایت حق دیگران به جا میآورد✨
همسر شهید کافی زاده با اشاره به خصوصیات ویژه و خاص همسرش اظهار داشت: نیمههای شب که برای نماز شب بلند میشد مراعات میکرد تا کسی بیدار نشود، عاشق امام زمان (عج) بود❤️ و میگفت خیلی ناراحتم که تا حالا برای خشنودی آقا نتوانستم کاری انجام دهم.😔
وی ادامه داد: آقا روحالله مکانیک تانک بود و زمانیکه در حال تعمیر تانک در سوریه بود، سرش را هدف میگیرند و با شلیک گلوله او را به شهادت میرسانند.😭
شهید مدافع حرم روح الله کافی زاده
#سالروز_شهادت🕊
🦋*﷽*🦋
#حُبُّ_الشُّهدا_یَجْمَعُنا
راه شهید ، عمل شهید
یکی از سربازاش برای بیرون رفتن با نامزدش ماشینش رو گرفته بود و تصادف کرده بود
حامد اصلا به روش نیاورد
هم پول تعمیرگاه رو داد هم پول کسی که ماشینو بهش زده بود
نمیخواست سربازش جلوی نامزدش شرمنده بشه
" #شهیدحامدجوانی"
#یاد_عزیزش_با_صلوات
animation.gif
168.7K
🦋*﷽*🦋
روایت پدر📝
هنگامي که به شهادت رسيد، در برابر پيکر مطهّرش شکسته ايستادم و چنين با او درد دل کردم:
- بابا ! درست است که من پدرت بودم، ولي حقيقتاً تو برايم پدري کردي! تو به ما عزّت دادي! ما بايد افتخار کنيم به تو! ما پنجاه، شصت سال مسجد رفتيم، نماز خوانديم، به خيالمان که کاري کرده ايم، اما وقتي شماها آمديد، ديديم ما هيچ نيستيم! هيچ ...
#سردارشهید_جواد_دل_آذر
#یاد_عزیزش_با_صلوات
🦋 بسم رب الشهدا🦋
راه شهید ، وصیت شهید📝
شهید جهانی در وصیتنامه خود از مسئولان شهر مشهد خواسته است که پیکرش را بعد از شهادت، در محل پارک خورشید مشهد یا ارتفاعاتی که در مجاورت میدان سلمان مشهد است، به خاک بسپارند تا به احترام وجود پیکر شهیدی در آن منطقه برخی ناهنجاریهای اجتماعی کاسته شود.
#شهید_جواد_جهانی
#یاد_عزیزش_با_صلوات
🦋*﷽*🦋
#حُبُّ_الشُّهدا_یَجْمَعُنا
به من می گفت: «مهم نیست که آدم مسؤلیت داشته باشد یا نداشته باشد؛ مهم این است که اگر امام زمان (عج) بیاید در جایگاه ميدان صبحگاه بایستد و بخواهد نیروها را ورچین کند، آن قدر توانمندی و اخلاص داشته باشیم که امام ما را انتخاب کند.
مگر امام زمان (عج) به جایگاه و مسؤلیت آدم ها نگاه می کند؟»
" #شهیدمحمودرادمهر "
#یاد_عزیزش_با_صلوات
🦋*﷽*🦋
#حُبُّ_الشُّهدا_یَجْمَعُنا
در وصیت نامه اش نوشته بود: «آرزو دارم اگر شهید شدم، همانند شهیدان گمشده جنازهام در بیابان ها بماند و در میدان جنگ به خاکم بسپارند، خداوندا میخواهم که غریب شهید شوم و شهید بی کفن باشم، می خواهم در این بیابان باشم تا به کربلا نزدیک تر باشم. »
تقدیر رضا در عملیات خیبر رقم خورد،
جنازه اش هیچ وقت پیدا نشد.
" #شهیدغلامرضاپروانه"
#یاد_عزیزش_با_صلوات
فـکـر کـن ...
چـنـد چـفــیـه ،
خـونـی شـد ،
تــا ،
چـــادری ، خـاکـــی نـشـود ...
فقط همين...
#محمودرضا_بيضايي
🌼🌼
✨﷽✨
#داستان_کوتاه_آموزنده
✅نیڪے ڪنندہ بہ پدر و مادر همنشینے با انبیاست
✍روزے حضرت موسے (ع) در ضمن مناجات خود عرض ڪرد: خدایا مےخواهم همنشین خود را در بهشت ببینم. جبرئیل بر حضرت موسے نازل شد و عرض ڪرد: یا موسے، فلان قصاب در فلان محلہ همنشین تو خواهد بود. حضرت موسے (ع) بہ آن محل رفت و مغازہ قصابے را پیدا ڪرد و دید ڪہ جوانے مشغول فروختن گوشت است.
شامگاہ ڪہ شد، جوان مقدارے گوشت برداشت و بہ سوے منزل خود روان شد. حضرت موسے (ع) از پے او تا در منزلش آمد و سپس بہ او گفت: مهمان نمےخواهے؟ جوان گفت: خوش آمدید. آنگاہ او را بہ درون منزل برد.
حضرت موسے (ع) دید ڪہ جوان غذایے تهیہ نمود، آنگاہ زنبیلے از سقف بہ زیر آورد و پیرزنے ڪهنسال را از درون آن خارج ڪرد او را شستشو دادہ و غذایش را با دست خویش بہ او خورانید. موقعے ڪہ جوان مےخواست زنبیل را در جاے اول بیاویزد، پیرزن، ڪلماتے ڪہ مفهوم نمےشد ادا ڪرد. بعد از آن جوان براے حضرت موسے (ع) غذا آورد و خوردند. حضرت پرسید: حڪایت تو با این پیرزن چگونہ است؟ جوان گفت: این پیرزن مادر من است. چون مرا بضاعتے نیست ڪہ براے او ڪنیزے بخرم، ناچار خودم ڪمر بہ خدمت او بستهام. حضرت پرسید: آن ڪلماتے ڪہ بر زبان جارے ڪرد چہ بود؟ جوان گفت: هر وقت او را شستشو مےدهم و غذا بہ او مےخورانم، میگوید:
«غفراللہ لڪ و جعلڪ جلیس موسے یوم القیامة فے قبّتہ و درجته» یعنے خداوند، تو را ببخشد و همنشین حضرت موسے (ع) در بهشت باشے، به همان درجہ و جایگاہ او. حضرت موسے (ع) فرمود: اے جوان بشارت مےدهم بہ تو ڪہ خداوند دعاے او را دربارهات مستجاب گردانیدہ است. جبرئیل بہ من خبر داد ڪہ در بهشت، تو همنشین من هستے...
📔اندرزها و حڪایات
نه کسی منتظر است،
نه کسی چشم به راه!
نه خیال گذر از کوچهی ما دارد ماه!!
بین عاشق شدن و مرگ مگر فرقی هست؟
وقتی از عشق نصیبی نبری غیر از آه ...
#العجل_مولای_غریبم
نیست در عالم زهجران تلخ تر
اللهم عجل لولیک الفرج
شهیدان را مپندارید
مُردهاند ، بلکه آنان زندهاند
و نزد پروردگارشان روزی میخورند ...
#سپهبد_حاجقاسم_سلیمانی🌷
#لحظات_سبز_افطار
#التماس_دعا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ۅیدیۅ نِۅِشٺ📽
ڪِنایِہ ےِ😉
سِیِّدرِضانَریمانے🎤
بِہ رۅحانے😳
افتاده کار ما به دست آن منافق که
با شمر های روز دارد هرهر و کرکر
دل بی گمان مغلوب دنیا میشود آری
بر شان اهل بیت وقتی نیست مستبصر
🌹" میبینی باباجان!
اساطیر شاهنامه دارند سرک میکشند تا تو را ببینند.
♦️عرفای ادوار تاریخ بساط حجره معرفت برچیده اند تا پای درس تو بنشینند. پهلوانان بازو به بازوی پوریا سرفرود آورده اند پیش مرام تو...
♦️مادران دارند قصه تو را برای بچه هایشان میگویند که مگر در گذر تاریخ نام تو کمرنگ نشود.
میبینی؛ دشنمانت سر به آسمان گرفته اند تا مگر نگاهشان به اوج نگاه تو برسد.
شب پرستان را راهی به خورشید نیست. "
#زینب_سلیمانی
#زینب_حاج_قاسم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سردار دلها در بیانات رهبری❤️
#سرباز_ولایت
شهید حاج قاسم سلیمانی💔