eitaa logo
🌹 معارف و سبک زندگی اسلامی 🌹
671 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
5.1هزار ویدیو
194 فایل
ان شالله بتوانیم با افزایش سطح اگاهی و انجام واجبات و ترک محرمات،قدمی مؤثر در جهت ظهور داشته باشیم. التماس دعا کپی آزاد نظرها و پیشنهادهای خود را با ما در میان بگذارید @Ya_Allah_1 ادرس وات ساپی کانالمون https://chat.whatsapp.com/LlDncUEBRKr8LcJ15Pk
مشاهده در ایتا
دانلود
الامام الصادق عليه السلام فرمود: *من افطر يوما من شهر رمضان خرج روح الايمان منه؛* هر كس يك روز ماه رمضان را (بدون عذر)، بخورد - روح ايمان از او جدا مى ‏شود. وسائل الشيعه ج 10 ، ص246_ من لا يحضره الفقيه ج 2 ، http://eitaa.com/Besmellahe
❇️ 🕯 تفاوت نماز خوان و نماز دوست 🕯 🌷 فاصله بین نمازخوان و نماز دوست بسیار زیاد است. پیامبر عظیم الشان صَلّی اللّه عَلیه وَ آلِه فرمودند: دو نفر از امت به من می‌ایستند. و سجود آنها همانند هم است، اما فاصله نماز آنها از زمین تا آسمان است. 🌷 إِنَّ الرَّجُلَيْنِ مِنْ أُمَّتِي يَقُومَانِ فِي الصَّلَاةِ وَ رُكُوعُهُمَا وَ سُجُودُهُمَا وَاحِدٌ وَ إِنَّ مَا بَيْنَ صَلَاتَيْهِمَا مِثْلُ مَا بَيْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ. [بحار الانوار، ج ۸۱، ص ۲۴۹] 🌷 یعنی یک نماز روح و جان دارد، و یک نماز پیکر بدون جان است. یک نماز معراج و ملاقات خداست، و یک نماز هم ممکن است از بالای سر فراتر نرود. 📚 زیبایی های نماز ؛ استاد فرحزاد ؛ خلاصه ای از صفحه 20. 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/Besmellahe
نماز شب دوازدهم ماه (مفاتیح الجنان)🌹⭐✨💫 🤲🏻--- --- --- --- --- --- --- ---🤲🏻 نماز شب دوازدهم؛ هشت رکعت در هر رکعت حمد و سی مرتبه سوره قدر.( إنّا أنزلناه)✨ 🌱----- ----- ----- ----- ----- ----- ------ مَرْوِیَّهٌ عَنِ النَّبِیِّ ص‏ از پیامبر صلی الله علیه و آله روایت شده است: فَمَنْ صَلَّى فِی اللَّیْلَهِ الثَّانِی عَشْرَهَ ثَمَانٍ بِالْحَمْدِ[1] وَ الْقَدْرِ[2] ثَلَاثِینَ مَرَّهً هر کس در شب دوازدهم ماه رمضان، این نماز را بخواند، هشت رکعت در هر رکعت یک بار سوره حمد و سی بار سوره قدر را قرائت کند، أُعْطِیَ ثَوَابَ الشَّاکِرِینَ وَ کَانَ یَوْمَ الْقِیَامَهِ مِنَ الصَّابِرِینَ: خداوند به او پاداش شکر گزاران را عطا می کند و در روز قیامت از جمله صابران خواهد بود. ----------.---------.-------.-----------.🤲🏻 ✨✨توجه:✨✨ منظور از هشت رکعت چهار نماز دو رکعتی هست ✨✨ http://eitaa.com/Besmellahe
*قبر شيخ آماده بود و كنار آن تلي از خاك ديده مي شد. مردم اطراف قبر حلقه زدند.* ‌ صداي گريه آنها هر لحظه زيادتر مي شد. جسد *شيخ طبرسي* را از تابوت بيرون آوردند و داخل قبر گذاشتند. قطب الدين راوندي وارد قبر شد و جنازه را رو به قبله خواباند و در گوشش تلقين خواند. سپس بيرون آمد و كارگران مشغول قرار دادن سنگهاي لحد در جاي خود شدند. پيش از آنكه آخرين سنگ در جاي خود قرار داده شود، *پلك چشم چپ شيخ طبرسي تكان مختصري خورد* اما هيچكس متوجه حركت آن نشد! كارگران با بيل‌هايشان خاكها را داخل قبر ريختند و آن را پر كردند. روي قبر را با پارچه اي سياه رنگ پوشاندند. *آفتاب به آرامي در حال غروب كردن بود.* مردم به نوبت فاتحه مي‌خواندند و بعد از آنجا مي‌رفتند. شب هنگام هيچ كس در قبرستان نبود. *شيخ طبرسي به آرامي چشم گشود.* اطرافش در سياهي مطلق فرو رفته بود. *بوي تند كافور و خاك مرطوب مشامش را آزار مي‌داد.* *ناله‌اي كرد.* *دست راستش زيربدنش مانده بود.* *دست چپش را بالا برد.* *نوك انگشتانش با تخته سنگ سردي تماس پيداكرد.* *با زحمت برگشت و به پشت روي زمين دراز كشيد.* *كم‌كم چشمش به تاريكي عادت كرد.* *بدنش در پارچه‌اي سفيد رنگ پوشيده بود.* آرام آرام موقعيتي را كه در آن قرار گرفته بود درك مي‌كرد. آخرين بار هنگام تدريس حالش بهم خورده بود و ديگر هيچ چيز نفهميده بود. *اينجا قبر بود!* او را به خاك سپرده بودند. ولي او كه هنوز زنده بود. زنده به گور شده بود. هواي داخل قبر به آرامي تمام مي‌شد و شيخ طبرسي صداي خس خس سينه‌اش را مي‌شنيد. *چه مرگ دردناكي انتظار او را مي‌كشيد.* *ولي اين سرنوشت شوم حق او نبود.* *آيا خدا مي‌خواست امتحانش كند؟* چشمانش را بست و به مرور زندگيش پرداخت. سالهاي كودكي‌اش را به ياد آورد واقامتش در مشهد الرضا را. پدرش *«حسن بن فضل »* خيلي زود او را به مكتب خانه فرستاد. از كودكي به آموختن علم و خواندن قرآن علاقه داشته و سالها پشت سر هم گذشتند. *به سرعت برق و باد!* شش سال پيش زماني كه 54 ساله بود، سادات آل‌زباره او را به سبزوار دعوت كرده و شیخ دعوتشان را پذيرفت و به سبزوار رفت. مديريت مدرسه دروازه عراق را پذيرفت و مشغول آموزش طلاب گرديد و *سرانجام هم زنده به گور شد!* چشمانش را باز كرد. چه سرنوشتی در انتظار او بود *ديگر اميدي به زنده ماندن نداشت.* *نفس كشيدن برايش مشكل شده بود.* *هر بار که هواي داخل گور را به درون ريه‌هايش مي‌كشيد سوزش كشنده‌اي تمام قفسه سينه‌اش را فرا ميگرفت.* *آن فضاي محدود دم كرده بود و دانه‌هاي درشت عرق روي صورت و پيشاني شيخ را پوشانده بود.* *در اين موقع به ياد كار نيمه تمامش افتاده و چون از اوايل جواني آرزو داشت تفسيري بر قرآن كريم بنويسد.* *چندي پيش محمد بن يحيي بزرگ آل‌زباره نيز انجام چنين كاري را از او خواستار شده بود.* اما هر بار كه خواسته بود دست به قلم ببرد و نگارش كتاب را شروع كند، كاري برايش پيش آمده بود. *شيخ طبرسي وجود خدا را در نزديكي خودش احساس ميكرد.* *مگر نه اينكه خدا از رگ گردن به بندگانش نزديكتر است؟* به آرامي با خودش زمزمه كرد: *خدايا اگر نجات پيدا كنم، تفسيري بر قرآن تو خواهم نوشت.خدایا مرا از اين تنگنا نجات بده تا عمرم را صرف انجام اين كار كنم.* *ولی شيخ طبرسي در حال خفگی و زنده بگور شدن بود.* *اما به یکباره كفن‌دزد با ترس و لرز وارد قبرستان بزرگ می‌شود.* *بيلي در دست به سمت قبرشيخ طبرسي رفت.* *بالاي قبر ايستاد و نگاهي به اطراف انداخت.* *قبرستان خاموش بود و هيچ صدايي به گوش نمي‌رسيد.* *پارچه سياه رنگ را از روي قبر كنار زد و با بيل شروع به بيرون ريختن خاكها كرد.* *وقتي به سنگهاي لحد رسيد، يكي از آنها را برداشت.* *نسيم خنكي گونه‌هاي شيخ را نوازش داد.* *چشمانش را باز كرد و با صداي بلند شروع به نفس كشيدن كرد. كفن دزد جوان، وحشت زده مي‌خواست از آنجا فرار كند اما شيخ طبرسي مچ دست او را گرفت.* *صبر كن جوان!* *نترس من روح نيستم.* *سكته كرده بودم. مردم فكر كردند مرده‌ام مرا به خاك سپردند.* *داخل قبر به هوش آمدم. تو مامور الهي هستي....* *آیا مرا می‌شناسی؟* بله مي شناسم! شما شيخ طبرسي هستيد که امروز تشييع جنازه تان بود. دلم مي‌خواست، دلم مي‌خواست زودتر شب شود و بيايم كفن شما را بدزدم! *به من كمك كن از اينجا بيرون بيايم.* *چشمانم سياهي مي‌رود.* *بدنم قدرت حركت ندارد.* كفن دزد شيخ طبرسي را بيرون آورده در گوشه‌اي خواباند و بندهاي كفن را باز كرد و به گوشه‌ای انداخت. *مرا به خانه‌ام برسان. همه چيز به تو مي‌دهم. از اين كار هم دست بردار.* *كفن دزد جوان لبخند زد و بدون آنكه چيزي بگويد شيخ را كول گرفت و به راه افتاد.* *شيخ طبرسي به كفن اشاره كرد و گفت:* *آن کفن را هم بردار.* *به رسم يادگاري! به خاطر زحمتي كه كشيده‌اي جوان به سمت كفن رفت. خم شد و آن را برداشت
.* *خيلي وقت است به اين كار مشغولي؟* *بله جناب شيخ. چندين سال است عادت كرده‌ام در اين شهر مرگ و مير زياد است.* *اگر روزي مرده‌اي را در يكي از قبرستانهاي اين شهر خاك كنند و من شب كفنش را ندزدم آن شب خوابم نمي‌برد. كفن‌ها را به بازار مشهد رضا مي‌برم و مي‌فروشم.* *از اين كار توبه كن، خدا از سر تقصيراتت مي‌گذرد.* *آن دو از قبرستان خارج شدند.* *جوان پرسيد:* *از كدام طرف بروم؟* *برو محله مسجد جامع، من همسايه محمد بن يحيي هستم.* *جوان به راه خود ادامه داد. شيخ طبرسي نگاهش را به آسمان و ستاره‌هاي بيشمار آن دوخته بود وخدا را شکر میگفت.* *علامه طبرسی با کمک خداوند نذرش را ادا کرد و کتاب گرانبهای تفسیر مجمع البیان رانوشت.* *نشر صدقه جاریه است* http://eitaa.com/Besmellahe
1_491862453.mp3
3.79M
♨️غفلت از شیطان 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید. 🔴کلیپ از دست ندید حتما ببینید ☘ http://eitaa.com/Besmellahe
سلام دوستان، طاعات و عبادات همگی قبول به ایام البیض ماه رمضان نزدیک می شویم، دعای مجیر با نوای حاج میثم مطیعی التماس دعا
16.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▪️ما را ببخش... 🔘 کاری از ما بر نمی آید خودت کاری بکن بازکن امشب گره از کار ما، ما را ببخش... 🔘 مناجات خوانی حاج مهدی سلحشور در حرم مطهر ▪️◾️🔲◾️▪️ http://eitaa.com/Besmellahe