الامام الصادق عليه السلام فرمود:
*من افطر يوما من شهر رمضان خرج روح الايمان منه؛*
هر كس يك روز ماه رمضان را (بدون عذر)، بخورد - روح ايمان از او جدا مى شود.
وسائل الشيعه ج 10 ، ص246_ من لا يحضره الفقيه ج 2 ،
http://eitaa.com/Besmellahe
❇️ #پرسمان_نماز
🕯 تفاوت نماز خوان و نماز دوست 🕯
🌷 فاصله بین نمازخوان و نماز دوست بسیار زیاد است. پیامبر عظیم الشان صَلّی اللّه عَلیه وَ آلِه فرمودند: دو نفر از امت به من #نماز میایستند. #رکوع و سجود آنها همانند هم است، اما فاصله نماز آنها از زمین تا آسمان است.
🌷 إِنَّ الرَّجُلَيْنِ مِنْ أُمَّتِي يَقُومَانِ فِي الصَّلَاةِ وَ رُكُوعُهُمَا وَ سُجُودُهُمَا وَاحِدٌ وَ إِنَّ مَا بَيْنَ صَلَاتَيْهِمَا مِثْلُ مَا بَيْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ. [بحار الانوار، ج ۸۱، ص ۲۴۹]
🌷 یعنی یک نماز روح و جان دارد، و یک نماز پیکر بدون جان است. یک نماز معراج و ملاقات خداست، و یک نماز هم ممکن است از بالای سر فراتر نرود.
📚 زیبایی های نماز ؛ استاد فرحزاد ؛ خلاصه ای از صفحه 20.
🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/Besmellahe
نماز شب دوازدهم ماه #رمضان (مفاتیح الجنان)🌹⭐✨💫
🤲🏻--- --- --- --- --- --- --- ---🤲🏻
نماز شب دوازدهم؛ هشت رکعت در هر رکعت حمد و سی مرتبه سوره قدر.( إنّا أنزلناه)✨
🌱----- ----- ----- ----- ----- ----- ------
مَرْوِیَّهٌ عَنِ النَّبِیِّ ص
از پیامبر صلی الله علیه و آله روایت شده است:
فَمَنْ صَلَّى فِی اللَّیْلَهِ الثَّانِی عَشْرَهَ ثَمَانٍ بِالْحَمْدِ[1] وَ الْقَدْرِ[2] ثَلَاثِینَ مَرَّهً
هر کس در شب دوازدهم ماه رمضان، این نماز را بخواند، هشت رکعت در هر رکعت یک بار سوره حمد و سی بار سوره قدر را قرائت کند،
أُعْطِیَ ثَوَابَ الشَّاکِرِینَ وَ کَانَ یَوْمَ الْقِیَامَهِ مِنَ الصَّابِرِینَ:
خداوند به او پاداش شکر گزاران را عطا می کند و در روز قیامت از جمله صابران خواهد بود.
----------.---------.-------.-----------.🤲🏻
✨✨توجه:✨✨
منظور از هشت رکعت چهار نماز دو رکعتی هست ✨✨
http://eitaa.com/Besmellahe
*قبر شيخ آماده بود و كنار آن تلي از خاك ديده مي شد. مردم اطراف قبر حلقه زدند.*
صداي گريه آنها هر لحظه زيادتر مي شد.
جسد *شيخ طبرسي* را از تابوت بيرون آوردند و داخل قبر گذاشتند.
قطب الدين راوندي وارد قبر شد و جنازه را رو به قبله خواباند و در گوشش تلقين خواند.
سپس بيرون آمد و كارگران مشغول قرار دادن سنگهاي لحد در جاي خود شدند.
پيش از آنكه آخرين سنگ در جاي خود قرار داده شود، *پلك چشم چپ شيخ طبرسي تكان مختصري خورد* اما هيچكس متوجه حركت آن نشد!
كارگران با بيلهايشان خاكها را داخل قبر ريختند و آن را پر كردند. روي قبر را با پارچه اي سياه رنگ پوشاندند.
*آفتاب به آرامي در حال غروب كردن بود.*
مردم به نوبت فاتحه ميخواندند و بعد از آنجا ميرفتند.
شب هنگام هيچ كس در قبرستان نبود.
*شيخ طبرسي به آرامي چشم گشود.*
اطرافش در سياهي مطلق فرو رفته بود.
*بوي تند كافور و خاك مرطوب مشامش را آزار ميداد.*
*نالهاي كرد.*
*دست راستش زيربدنش مانده بود.*
*دست چپش را بالا برد.*
*نوك انگشتانش با تخته سنگ سردي تماس پيداكرد.*
*با زحمت برگشت و به پشت روي زمين دراز كشيد.*
*كمكم چشمش به تاريكي عادت كرد.*
*بدنش در پارچهاي سفيد رنگ پوشيده بود.*
آرام آرام موقعيتي را كه در آن قرار گرفته بود درك ميكرد.
آخرين بار هنگام تدريس حالش بهم خورده بود و ديگر هيچ چيز نفهميده بود.
*اينجا قبر بود!*
او را به خاك سپرده بودند. ولي او كه هنوز زنده بود. زنده به گور شده بود. هواي داخل قبر به آرامي تمام ميشد و شيخ طبرسي صداي خس خس سينهاش را ميشنيد.
*چه مرگ دردناكي انتظار او را ميكشيد.*
*ولي اين سرنوشت شوم حق او نبود.*
*آيا خدا ميخواست امتحانش كند؟*
چشمانش را بست و به مرور زندگيش پرداخت.
سالهاي كودكياش را به ياد آورد واقامتش در مشهد الرضا را. پدرش *«حسن بن فضل »* خيلي زود او را به مكتب خانه فرستاد.
از كودكي به آموختن علم و خواندن قرآن علاقه داشته و سالها پشت سر هم گذشتند. *به سرعت برق و باد!*
شش سال پيش زماني كه 54 ساله بود، سادات آلزباره او را به سبزوار دعوت كرده و شیخ دعوتشان را پذيرفت و به سبزوار رفت.
مديريت مدرسه دروازه عراق را پذيرفت و مشغول آموزش طلاب گرديد و *سرانجام هم زنده به گور شد!*
چشمانش را باز كرد.
چه سرنوشتی در انتظار او بود
*ديگر اميدي به زنده ماندن نداشت.*
*نفس كشيدن برايش مشكل شده بود.*
*هر بار که هواي داخل گور را به درون ريههايش ميكشيد سوزش كشندهاي تمام قفسه سينهاش را فرا ميگرفت.*
*آن فضاي محدود دم كرده بود و دانههاي درشت عرق روي صورت و پيشاني شيخ را پوشانده بود.*
*در اين موقع به ياد كار نيمه تمامش افتاده و چون از اوايل جواني آرزو داشت تفسيري بر قرآن كريم بنويسد.*
*چندي پيش محمد بن يحيي بزرگ آلزباره نيز انجام چنين كاري را از او خواستار شده بود.*
اما هر بار كه خواسته بود دست به قلم ببرد و نگارش كتاب را شروع كند، كاري برايش پيش آمده بود.
*شيخ طبرسي وجود خدا را در نزديكي خودش احساس ميكرد.*
*مگر نه اينكه خدا از رگ گردن به بندگانش نزديكتر است؟*
به آرامي با خودش زمزمه كرد:
*خدايا اگر نجات پيدا كنم، تفسيري بر قرآن تو خواهم نوشت.خدایا مرا از اين تنگنا نجات بده تا عمرم را صرف انجام اين كار كنم.*
*ولی شيخ طبرسي در حال خفگی و زنده بگور شدن بود.*
*اما به یکباره كفندزد با ترس و لرز وارد قبرستان بزرگ میشود.*
*بيلي در دست به سمت قبرشيخ طبرسي رفت.*
*بالاي قبر ايستاد و نگاهي به اطراف انداخت.*
*قبرستان خاموش بود و هيچ صدايي به گوش نميرسيد.*
*پارچه سياه رنگ را از روي قبر كنار زد و با بيل شروع به بيرون ريختن خاكها كرد.*
*وقتي به سنگهاي لحد رسيد، يكي از آنها را برداشت.*
*نسيم خنكي گونههاي شيخ را نوازش داد.*
*چشمانش را باز كرد و با صداي بلند شروع به نفس كشيدن كرد. كفن دزد جوان، وحشت زده ميخواست از آنجا فرار كند اما شيخ طبرسي مچ دست او را گرفت.*
*صبر كن جوان!*
*نترس من روح نيستم.* *سكته كرده بودم. مردم فكر كردند مردهام مرا به خاك سپردند.*
*داخل قبر به هوش آمدم. تو مامور الهي هستي....*
*آیا مرا میشناسی؟*
بله مي شناسم!
شما شيخ طبرسي هستيد که امروز تشييع جنازه تان بود.
دلم ميخواست،
دلم ميخواست زودتر شب شود و بيايم كفن شما را بدزدم!
*به من كمك كن از اينجا بيرون بيايم.*
*چشمانم سياهي ميرود.*
*بدنم قدرت حركت ندارد.*
كفن دزد شيخ طبرسي را بيرون آورده در گوشهاي خواباند و بندهاي كفن را باز كرد و به گوشهای انداخت.
*مرا به خانهام برسان. همه چيز به تو ميدهم. از اين كار هم دست بردار.*
*كفن دزد جوان لبخند زد و بدون آنكه چيزي بگويد شيخ را كول گرفت و به راه افتاد.*
*شيخ طبرسي به كفن اشاره كرد و گفت:*
*آن کفن را هم بردار.*
*به رسم يادگاري! به خاطر زحمتي كه كشيدهاي جوان به سمت كفن رفت. خم شد و آن را برداشت
.*
*خيلي وقت است به اين كار مشغولي؟*
*بله جناب شيخ. چندين سال است عادت كردهام در اين شهر مرگ و مير زياد است.*
*اگر روزي مردهاي را در يكي از قبرستانهاي اين شهر خاك كنند و من شب كفنش را ندزدم آن شب خوابم نميبرد. كفنها را به بازار مشهد رضا ميبرم و ميفروشم.*
*از اين كار توبه كن، خدا از سر تقصيراتت ميگذرد.*
*آن دو از قبرستان خارج شدند.*
*جوان پرسيد:*
*از كدام طرف بروم؟*
*برو محله مسجد جامع، من همسايه محمد بن يحيي هستم.*
*جوان به راه خود ادامه داد. شيخ طبرسي نگاهش را به آسمان و ستارههاي بيشمار آن دوخته بود وخدا را شکر میگفت.*
*علامه طبرسی با کمک خداوند نذرش را ادا کرد و کتاب گرانبهای تفسیر مجمع البیان رانوشت.*
*نشر صدقه جاریه است*
http://eitaa.com/Besmellahe
1_491862453.mp3
3.79M
♨️غفلت از شیطان
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤حجت الاسلام #عالی
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
🔴کلیپ از دست ندید حتما ببینید ☘
http://eitaa.com/Besmellahe
سلام دوستان، طاعات و عبادات همگی قبول
به ایام البیض ماه رمضان نزدیک می شویم، دعای مجیر با نوای حاج میثم مطیعی
التماس دعا
16.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▪️ما را ببخش...
🔘 کاری از ما بر نمی آید خودت کاری بکن
بازکن امشب گره از کار ما، ما را ببخش...
🔘 مناجات خوانی حاج مهدی سلحشور در حرم مطهر
▪️◾️🔲◾️▪️
http://eitaa.com/Besmellahe