eitaa logo
شهید محمودرضا بیضائی
281 دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
1.3هزار ویدیو
18 فایل
شهید محمودرضا بیضائی ولادت زمینی: 1360/09/18 ولادت آسمانی: 1392/10/29 محل شهادت: قاسمیه جنوب شرقی دمشق. بر اثر اصابت ترکش. مزار شریف: تبریز گلزارشهدای وادی رحمت. بلوک۱۱ ردیف۶ شماره۱ ادمین: @Beyzai_mahmoud
مشاهده در ایتا
دانلود
تحدیر (تند خوانی) جزء 251.mp3
4.01M
🔷جزء خوانی سریع قرآن کریم ۲۵ استاد معتز آقایی به نیت فرج امام عصر (عجل الله) @Beyzai_ChanneL
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اولین تصاویر از الکس، سرشبکه قاچاق دختران ایرانی 🔸شهروز سخنوری، ملقب به الکس سال ۹۰ و بعد از دیپورت شدن از دوبی، به همراه مادر و یک دختر معروف به «مانلی» اقدام به تأسیس باند اسکورت دختران ایرانی کرد. 🔹الکس بعد از راه انداختن سرویس اسکورت ایرانی، ایران را به مقصد مالزی ترک کرد تا از این کشور به مدیریت باند خود بپردازد. 🔹به گفته همدستان الکس، درآمد وی از فروش دختران ایرانی ماهانه ۱۰۰ تا ۴۰۰ میلیون تومان بوده است. 🔹اما الکس برای آن که بتواند در ایران امنیت نیرو‌های خود را تأمین کند، چند حامی با نفوذ در میان مسئولان برای خود پیدا کرد. 🔹یکی از این حامیان با نام مستعار «دُکی» از با نفوذ بود که در چند مورد دختران باند الکس را از بازداشت نیروی انتظامی آزاد کرده بود. 🔹با دستگیری همدستان الکس در ایران، وی نیز در مالزی بازداشت و به ایران مسترد شد. @Beyzai_ChanneL
دور نیست اون روزے که آهنگران بخواند "قاسم" نبودے ببینی خون یارانت❣ پر ثمر گشته 🌹🍃🌹🍃 @Beyzai_ChanneL
🔴‏بغل گوشش داریم با پرچم خودمون تحریماشو جلوی چشم دنیا دور میزنیم و بنزین می بریم برا ونزوئلا هم ما تحریمیم هم ونزوئلا نه خودش میتونه غلطی بکنه نه سگاش امریکایی که فکر میکرد ایران بدون حاج قاسم ضعیف می شود حالا جرأت غلط اضافه ندارد به دنیای غیرهالیوودی خوش آمدی ابرقدرررت :) @Beyzai_ChanneL
‏⭕الکس آمریکایی، همان سامی فیلم لاتاری توسط سربازان گمنام دستگیر شد رئیس کثیفترین سرویس اسکورت دختران ایرانی از هر دختر 100 تا 400 میلون درآمد در ماه داشته 16سال پیش عمار انقلاب ‎ فریاد زد که دختران مردم رو دارن قاچاق میکنن دولت خاتمی ازش شکایت کرد و ماه‌ها خانه نشین شد ‏13 سال بعدشبکه توسط اط س متلاشی شدومستند پول و پورن ساخته شد سال 96 فیلم لاتاری ساخته شد الکس کسی که آمریکاودوبی به خاطرکثافتش دیپورتش کرده بود دریک فقره به یک مادر و دختر جلو پدر تجاوز کردودهان پدر رو اتو کرد الکس بین مسئولین برای فراری دادن دختران دستگیرشده حامی به نام<دکی>داشت *کاکو شیرازی* @Beyzai_ChanneL
8.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 لحظه دستگیری اعضای شبکه قاچاق و فروش دختران ایرانی 🔹تصاویر کشف شده از متهمین اصلی شبکه @Beyzai_ChanneL
🔴خبر خوب، حکم اعدام برای سلطان خودرو و همسرش صادر شد 👌 سخنگوی قوه قضائیه: «وحید بهزادی» و همسرش «نجوا لاشیدایی» به جرم اخلال کلان در بازار ارز و پیش خرید ۶۷۰۰ خودرو از شرکت سایپا، مشارکت در پولشویی ۳۲.۰۰۰ میلیارد ریال، و کشف ۲۴۷۰۰ سکه تمام بهار آزادی به علاوه ۱۰۰ کیلو طلا از منزلشان به اعدام محکوم شدند @Beyzai_ChanneL
🔴 | چه کسی باید اعدام شود؟! جناب آقای رییسی! برای مردم، مهمتر ازحکم این است که بدانند چطور توانسته ۶۷۰۰خودرو ثبت‌نام کند و آنها نتوانستند یکی ثبت‌نام کنند. مهمتر اینکه چرا حکم کسی که مقدمات این ثبت‌نام را فراهم کرده اعدام نیست! مگر رهبر انقلاب نفرمودند مهمتر از خریدار سکه، فروشنده آن است؟ حمید رسایی @Beyzai_ChanneL
🔴پیکر مطهر شهید جواد الله‌کرم پس از ۴ سال در خانطومان شناسایی شد و به زودی به کشور بازخواهد گشت. @Beyzai_ChanneL
شهید محمودرضا بیضائی
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_دوازدهم 💠 فرصت هم‌صحبتی‌مان چندان طولانی نشد که حلیه دنبالم آمد و خبر داد
✍️ 💠 شاید اگر این پیام را جایی غیر از مقام (علیه‌السلام) خوانده بودم، قالب تهی می‌کردم و تنها پناه امام مهربانم (علیه‌السلام) جانم را به کالبدم برگرداند. هرچند برای دل کوچک این دختر جوان، ترسناکی بود و تا لحظه‌ای که خوابم برد، در بیداری هر لحظه کابووسش را می‌دیدم که از صدای وحشتناکی از خواب پریدم. 💠 رگبار گلوله و جیغ چند زن پرده گوشم را پاره کرد و تاریکی اتاق کافی بود تا همه بدنم از ترس لمس شود. احساس می‌کردم روانداز و ملحفه تشک به دست و پایم پیچیده و نمی‌توانم از جا بلند شوم. زمان زیادی طول کشید تا توانستم از رختخواب جدا شوم و نمی‌دانم با چه حالی خودم را به در اتاق رساندم. در را که باز کردم، آتش تیراندازی در تاریکی شب چشمم را کور کرد. 💠 تنها چیزی که می‌دیدم ورود وحشیانه به حیاط خانه بود و عباس که تنها با یک میله آهنی می‌خواست از ما کند. زن‌عمو و دخترعمو‌ها پایین پله‌های ایوان پشت عمو پناه گرفته و کار دیگری از دست‌شان برنمی‌آمد که فقط جیغ می‌کشیدند. از شدت وحشت احساس می‌کردم جانم به گلویم رسیده که حتی نمی‌توانستم جیغ بزنم و با قدم‌هایی که به زمین قفل شده بود، عقب عقب می‌رفتم. 💠 چند نفری عباس را دوره کرده و یکی با اسلحه به سر عمو می‌کوبید تا نقش زمین شد و دیگر دست‌شان را از روی ماشه برداشتند که عباس به دام افتاده بود. دستش را از پشت بستند، با لگدی به کمرش او را با صورت به زمین کوبیدند و برای بریدن سرش، چاقو را به سمت گلویش بردند. بدنم طوری لمس شده بود که حتی زبانم نمی‌چرخید تا التماس‌شان کنم دست از سر برادرم بردارند. 💠 گاهی اوقات تنها راه نجات است و آنچه من می‌دیدم چاره‌ای جز مردن نداشت که با چشمان وحشتزده‌ام دیدم سر عباسم را بریدند، فریادهای عمو را با شلیک گلوله‌ای به سرش ساکت کردند و دیگر مانعی بین آن‌ها و ما زن‌ها نبود. زن‌عمو تلاش می‌کرد زینب و زهرا را در آغوشش پنهان کند و همگی ضجه می‌زدند و به دل این حیوانات نبود که یکی دست زهرا را گرفت و دیگری بازوی زینب را با همه قدرت می‌کشید تا از آغوش زن‌عمو جدایشان کند. 💠 زن‌عمو دخترها را رها نمی‌کرد و دنبال‌شان روی زمین کشیده می‌شد که ناله‌های او را هم با رگباری از گلوله پاسخ دادند. با آخرین نوری که به نگاهم مانده بود دیدم زینب و زهرا را با خودشان بردند که زیر پایم خالی شد و زمین خوردم. همانطور که نقش زمین بودم خودم را عقب می‌کشیدم و با نفس‌های بریده‌ام جان می‌کَندم که هیولای داعشی بالای سرم ظاهر شد. در تاریکی اتاق تنها سایه وحشتناکی را می‌دیدم که به سمتم می‌آمد و اینجا دیگر آخر دنیا بود. 💠 پشتم به دیوار اتاق رسیده بود، دیگر راه فراری نداشتم و او درست بالای سرم رسیده بود. به سمت صورتم خم شد طوری که گرمای نفس‌های را حس کردم و می‌خواست بازویم را بگیرد که فریادی مانعش شد. نور چراغ قوه‌اش را به داخل اتاق تاباند و بر سر داعشی فریاد زد :«گمشو کنار!» داعشی به سمتش چرخید و با عصبانیت اعتراض کرد :«این سهم منه!» 💠 چراغ قوه را مستقیم به سمت داعشی گرفت و قاطعانه حکم کرد :«از اون دوتایی که تو حیاط هستن هر کدوم رو می‌خوای ببر، ولی این مال منه!» و بلافاصله نور را به صورتم انداخت تا چشمانم را کور کند و مقابلم روی زمین نشست. دستش را جلو آورد و طوری موهایم را کشید که ناله‌ام بلند شد. با کشیدن موهایم سرم را تا نزدیک صورتش بُرد و زیر گوشم زمزمه کرد :«بهت گفته بودم تو فقط سهم خودمی!» صدای نحس عدنان بود و نگاه نجسش را در نور چراغ قوه دیدم که باورم شد آخر اسیر هوس این شده‌ام. 💠 لحظاتی خیره تماشایم کرد، سپس با قدرت از جا بلند شد و هنوز موهایم در چنگش بود که مرا هم از جا کَند. همه وزن بدنم را با موهایم بلند کرد و من احساس کردم سرم آتش گرفته که از اعماق جانم جیغ کشیدم. همانطور مرا دنبال خودش می‌کشید و من از درد ضجه می‌زدم تا لحظه‌ای که روی پله‌های ایوان با صورت زمین خوردم. 💠 اینبار یقه پیراهنم را کشید تا بلندم کند و من دیگر دردی حس نمی‌کردم که تازه پیکر بی‌سر عباس را میان دریای دیدم و نمی‌دانستم سرش را کجا برده‌اند؟ یقه پیراهنم در چنگ عدنان بود و پایین پیراهنم در خون عباس کشیده می‌شد تا از در حیاط بیرون رفتم و هنوز چشمم سرگردان سر بریده عباس بود که دیدم در کوچه شده است... ✍️نویسنده: @Beyzai_ChanneL
❤️🍃 روزه ایم امّـا... هر روز حسرت می خوریم حسرت اخلاص پاکتان را حسرت دل آسمانی تان را به یاد @Beyzai_ChanneL
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا