شهید محمودرضا بیضائی
💔🏴💔🏴💔🏴 دیشب تا صبح گریه کردی😔😭 #وای_مادرم #محمود_کریمی @Beyzai_ChanneL
واعظی: روحانی سر وعده هاش ایستاده!
+ نمیدونم سر وعده هاش کجا محسوب میشه ولی جوری که ما می بینیم انگار سر وعده هاش(هر وعده)یه تپه اس که دونه دونه گلکاری میکنه، فقط نمیدونم چرا سرپا(ایستاده!)
@Beyzai_ChanneL
رئیس جمهور در جمع مردم شاهرود:
امروز روزی بزرگ آزمایش و تاریخی برای ملت ایران است.
+وی افزود واسه همین خون تونو کردم تو شیشه ایشالا تا ۱۴۰۰ نتیجه آزمایش را میدم خدمتتون
@Beyzai_ChanneL
شهید محمودرضا بیضائی
#سیره_شهدا
آقارضا اسماعیلی داستان جالبی دارد. آقارضا یک جوان افغانستانی ساکن مشهد بود. یک جوان ورزشکار ونائبقهرمان وزن ۵۵کیلوگرم پرورش اندام استان خراسان رضوی بود . اوحدودأ ۱۹ سال داشت ودر دانشگاه فردوسی مشهد مشغول تحصیل بود. گذشت و گذشت و گذشت تا سوریه شلوغ شد. اوایل بیتفاوت بود، هنوز خبری نبود، اما کمکم توجهش جلب شد. تا اینکه یک روز شنید حرم خانم زینب(س) را در دمشق تهدید کردهاند. گفتند خرابش میکنیم و جسارت میکنیم و تا نزدیکیهایش هم رسیدهاند. نمیدانم شاید سر ساختمان بود، شاید هم باشگاه، شاید هم پیش همسر تازهعروسش… اما طاقت نیاورد. بلند شد و رفت.
چه کار میکرد؟ مینشست و نگاه میکرد؟ هر روز خبرش را میشنید که حرم عقیله بنیهاشم را تهدید میکنند و دم نمیزد که سوریه به ما چه مربوط؟ آقارضا رفت به رزم. اما یک عادت داشت بدون این سربند «یا علی ابن ابیطالب» به رزم نمیرفت.عشقش همین یک سربند بود و با همین سربند هم اسیرش کردند.
آن روز قرار بود مجتبی بیاید سمتشان. مجتبی رفیق چندین و چند سالهاش بود. قرار بود بیاید به محلی که آنها منتظرش بودند. آمد اما آنها را پیدا نکرد، رد شد و رفت. رفت تو دل دشمن و زدندنش. آقارضا طاقت نیاورد. ناسلامتی رفیقش بود. زد به دل دشمن.
با همان سربند اسیرش کردند. دشمنان اهل بیت(ع). و اتفاق دوباره تکرار شد؛ «ذبحوا الحسین(ع) من قفاها»
#ذبیح_فاطمیون
#شهید_رضا_اسماعیلی
#شهید_بی_سر
🌷🌷🌷
@Beyzai_ChanneL
#عکس_یادگاری
عکس متعلق به آخرین اعزام پسرم بود، موقع اعزام، عکاس ازش خواست تا از ماشین بیاد پایین، تا با من #عکس بگیره
انگار عکاس هم متوجه #آسمانی.شدنش شده بود... قبل جبهه هم کمتر خونه بود، راستش همیشه #مسجد بود بگم شب و روز؛ بی راه نگفتم...
آره فقط خدا خواست اینجوری #تربیت بشه...
موقع #جبهه رفتنش بهش گفتم هر جا میخواهی برو، خدا به همرات...
من سه تا از بچه هام رو، هم زمان به جبهه های حق علیه باطل فرستادم افتخار میکنم، خدا ان شاءالله این #هدیه ناقابل من رو قبول کنه، پسرم فدای علی اکبر امام حسین(ع)...
چند سالی #مفقودالاثر بود بارون که می بارید، وقتی باد می وزید و صدایی می شنیدم می رفتم دم در همش می ترسیدم بچه ام بیاد و پشت در بمونه، خدا هیچ مادری رو چشم انتظار نذاره...
راوی: مادر
#شهید_علی_اکبر_احمدیان🌷
@Beyzai_ChanneL
شهید محمودرضا بیضائی
فیلمی از شهید مصطفی صدر زاده، ..اینا دیگه کی بودن..... @Beyzai_ChanneL
☺️ لبخند بزن رزمنده
#طنز_در_جبهه_سوریه
قبل از عملیات بود ...
داشتیم با هم تصمیم میگرفتیم اگر گیر افتادیم چطور توی بی سیم به همرزمامون خبر بدیم ...
ڪه تڪفیریا نفهمن ...🤔
یهو سید ابراهیم (شهید صدرزاده) از فرمانده های تیپ فاطمیون😍
بلند گفت : آقا اگر من پشت بی سیم گفتم همه چی آرومه من چقدر خوشبختم ... بدونید دهنم سرویس شده ..... 😂😂♂😐
#شهیدمصطفےصدرزاده
@Beyzai_ChanneL
#شهیدی_که_در_قبر_خندید
زمانی که امام خمینی به نوکران پهلوی گفت «سربازان من هنوز در گهواره اند»
🌺 محمد رضا کمتر از دو سال سن داشت. شب ۲۱ بهمن ۱۳۶۴ ، یعنی در هفتمین سالگرد انقلاب اسلامی ، محمد رضا در منطقه عملیاتی «والفجر۸»به شهادت رسید و فقط خدا می داند که چند روز بعد ، هنگام قرار گرفتن در قبر خویش ، این گونه لب به خنده باز کرد .
شهید محمودرضا بیضائی
عکس لحظاتی بعد از شهادت و لحظه تدفین شهید محمدرضا حقیقی @Beyzai_ChanneL
🌺بسیجی شهید «محمد رضا حقیقی» بچه اهواز است .متولد ۱۴ آذر ۱۳۴۴٫
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
زمانی که امام خمینی به نوکران پهلوی گفت «سربازان من هنوز در گهواره اند» محمد رضا کمتر از دو سال سن داشت. شب ۲۱ بهمن ۱۳۶۴ ، یعنی در هفتمین سالگرد انقلاب اسلامی ، محمد رضا در منطقه عملیاتی «والفجر۸»به شهادت رسید و فقط خدا می داند که چند روز بعد ، هنگام قرار گرفتن در قبر خویش ، این گونه لب به خنده باز کرد .
🌷جالب است بدانید که برادر او یعنی «محمود رضا حقیقی» (متولد ۱۳۴۶) هم در عملیات کربلای ۴ به شهادت رسید ولی فرقش با برادر خود این بود که ۱۴ سال بر سر سفره حضرت فاطمه زهرا (س) نشست و بقایای پیکرش پس از تفحص ، در کنار مزار برادرش در گلزار شهدای اهواز به خاک امانت داده شده تا در روزی دیگر ، به یمن ظهور حجت حق (عج) از خاک برآیند و از سازندگان جهانی عاری از ظلم و پلیدی باشند.
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
وقتی صلوات مردمی که برای تشییع پیکر محمد رضا دیرینه ی حقیقی آمده بودند تمام شد ، پیکر شهید به آرامی از داخل تابوت درون قبر قرار داده شد. لحظاتی بعد محمد رضا آرام تر ازهمیشه درون قبر خوابیده بود.
🌺تا این لحظه همه چیز روال عادی خود را طی می کرد. اما هنوز فرازهای اول تلقین تمام نشده بود که عموی شهید فریاد زد:
🌹«الله اکبر! شهید می خندد!»🌹
💠او که خم شده بود تا برای آخرین بار چهره ی پاک،آرام ونورانی محمد رضا را ببیند، متوجه شده بودکه لب های محمد رضا در حال تکان خوردن است و دو لب او که به هم قفل و کاملاً بسته شده بود ، درحال باز شدن و جدا شدن است و دندان های محمدرضا یکی پس از دیگری در حال نمایان و ظاهرشدن است.😭
عموی او می گفت: ابتدا خیال کردم لغزش حلقه های اشک در چشمان من است که باعث می شود لب های شهید را در حال حرکت ببینم، با آستین، اشک هایم را پاک کردم و متوجه شدم که اشتباه نکردم.
لب های او در حال باز شدن بود و گونه های او گل می انداخت.😭😭
پدرومادر شهید را خبر کردند.آن ها هم آمدند و به چهره ی پاک فرزند دلبندشان نگریستند. اشک شوق از دیدن چنین منظره ای به یک باره بار غم و رنج فراق محمدرضا را از دل آن ها بیرون آورد. مادرش فریاد زد: «بگذارید همه بیایند و این کرامت الهی را ببینند»😭
تمام کسانی که برای تشییع پیکر شهید به بهشت آباد اهواز آمده بودند، یکی پس از دیگری بالای قبر محمدرضا آمده و لبخند زیبای او را به چشم دیدند.
روی قبر را پوشاندند، درحالی که دیگر آن لب ها بسته نشد و تبسم شیرین و لب های باز شده ی شهید باقی بود.
🌹🍃🌹🍃🌹🍃
دست نوشته ی شهید در دفترچه ی یادداشت:
روی بنما و وجود خودم از یاد ببر خرمن سوختگان را گو همه باد ببر
روز مرگم نفسی وعده ی دیدار بده وانگهم تا به لحد خرم و دلشاد ببر
این سخن شهید در خصوص تبسم لحظه ی تدفین است که پس از شهادت در خواب به مادر می گوید:
🌸مادرم! آن چه را که شما فکر می کنید در دنیا و آخرت بهتر از آن نیست، مشاهده کردم!
@Beyzai_ChanneL
09-shohada done done ashkamo.mp3
10.84M
#مداحے_شهدایی
شهـــ❤️ـــدا
دونہ دونہ اشکام رو بخرید😢
یہ شبے بیاین ،من رو ببرید
پیش شاه بےڪفن ، اربــاب
#پیشنهاد_دانلود
#سید_رضا_نریمانے🎵
@Beyzai_ChanneL