📸 #گزارش_تصویری | پیکر شهید نسیم افغانی در حرم مطهر رضوی به خاک سپرده شد
🔺 پیکر شهید نسیم افغانی صبح امروز با حضور جمع محدودی از خادمان حضرت علی بن موسی الرضا(ع) در غرفه ۱۷۰ صحن آزادی بارگاه منور رضوی آرام گرفت.
@Beyzai_ChanneL
🔸«روح الله زم» به اعدام محکوم شد
سخنگوی قوه قضائیه درباره آخرین وضعیت پرونده روح الله زم:
🔹دادگاه حکم خود را صادر کرده است؛ ۱۳ مورد از عناوین ریز اتهامات زم را از مصادیق افساد فی الارض دانسته و حکم اعدام برای او صادر شده است و برای مابقی مجازات ها حکم حبس گرفته است.
🔹البته این حکم غیر قطعی است و قابل فرجام خواهی در دیوان عالی کشور است و رای نهایی دیوان عالی کشور سرنوشت پایانی این حکم را رقم میزند.
@Beyzai_ChanneL
شهید محمودرضا بیضائی
✍️ #دمشق_شهر_عشق #قسمت_پنجم 💠 هیاهوی مردم در گوشم میکوبید، در تنگنایی از #درد به خودم میپیچیدم و
✍️ #دمشق_شهر_عشق
#قسمت_ششم
💠 دیگر درد شانه فراموشم شده که فک و دندانهایم زیر انگشتان درشتش خرد میشد و با چشمان وحشتزدهام دیدم #خنجرش را به سمت صورتم میآورد که نفسم از ترس بند آمد و شنیدم کسی نام اصلیام را صدا میزند :«زینب!»
احساس میکردم فرشته #مرگ به سراغم آمده که در این غربتکده کسی نام مرا نمیدانست و نمیدانستم فرشته نجاتم سر رسیده که پرده را کشید و دوباره با مهربانی صدایم زد :«زینب!»
💠 قدی بلند و قامتی چهارشانه که خیره به این #قتلگاه تنها نگاهمان میکرد و با یک گام بلند خودش را بالای سرم رساند و مچ این #قاتل سنگدل را با یک دست قفل کرد.
دستان #وحشیاش همچنان روی دهان و با خنجر مقابل صورتم مانده و حضور این غریبه کیش و ماتش کرده بود که به دفاع از خود عربده کشید :«این رافضی واسه #ایرانیها جاسوسی میکنه!»
💠 با چشمانی که از خشم آتش گرفته بود برایش جهنمی به پا کرد و در سکوت برگزاری #نماز جماعت عشاء، فریادش در گلو پیچید :«کی به تو اجازه داده خودت حکم بدی و اجرا کنی؟» و هنوز جملهاش به آخر نرسیده با دست دیگرش پنجه او را از دهانم کَند و من از ترس و نفس تنگی داشتم خفه میشدم و طوری به سرفه افتادم که طعم گرم خون را در گلویم حس میکردم.
یک لحظه دیدم به یقه پیراهن عربیاش چنگ زد و دیگر نمیدیدم چطور او را با قدرت میکشد تا از من دورش کند که از هجوم #وحشت بین من و مرگ فاصلهای نبود و میشنیدم همچنان نعره میزند که خون این #رافضی حلال است.
💠 از پرده بیرون رفتند و هنوز سایه هر دو نفرشان از پشت پرده پیدا بود و صدایش را میشنیدم که با کلماتی محکم تحقیرش میکرد :«هنوز این شهر انقدر بیصاحب نشده که تو #فتوا بدی!» سایه دستش را دیدم که به شانهاش کوبید تا از پرده دورش کند و من هنوز باور نمیکردم زنده ماندهام که دوباره قامتش میان پرده پیدا شد.
چشمان روشنش شبیه لحظات #طلوع آفتاب به طلایی میزد و صورت مهربانش زیر خطوط کم پشتی از ریش و سبیلی خرمایی رنگ میدرخشید و نمیدانستم اسمم را از کجا میداند که همچنان در آغوش چشمانش از ترس میلرزیدم و او حیرتزده نگاهم میکرد. تردید داشت دوباره داخل شود، مردمک چشمانش برایم میتپید و میترسید کسی قصد جانم را کند که همانجا ایستاد و با صدایی که به نرمی میلرزید، سوال کرد :«شما #ایرانی هستید؟»
💠 زبانم طوری بند آمده بود که به جای جواب فقط با نگاهم التماسش میکردم نجاتم دهد و حرف دلم را شنید که با لحنی #مردانه دلم را قرص کرد :«من اینجام، نترسید!»
هنوز نمیفهمید این دختر غریبه در این معرکه چه میکند و من هنوز در حیرت اسمی بودم که او صدا زد و با هیولای وحشتی که به جانم افتاده بود نمیتوانستم کلامی بگویم که سعد آمد.
با دیدن همسرم بغضم شکست و او همچنان آماده دفاع بود که با دستش راه سعد را سد کرد و مضطرب پرسید :«چی میخوای؟» در برابر چشمان سعد که از #غیرت شعله میکشید، به گریه افتادم و او از همین گریه فهمید محرمم آمده که دستش را پایین آورد و اینبار سعد بیرحمانه پرخاش کرد :«چه غلطی میکنی اینجا؟»
💠 پاکت خریدش را روی زمین رها کرد، با هر دو دست به سینهاش کوبید و اختیارش از دست رفته بود که در صحن #مسجد فریاد کشید :«بیپدر اینجا چه غلطی میکنی؟»
نفسی برایم نمانده بود تا حرفی بزنم و او میدانست چه بلایی دورم پرسه میزند که با هر دو دستش دستان سعد را گرفت، او را داخل پرده کشید و با صدایی که میخواست جز ما کسی نشنود، زیر گوشش خواند :«#وهابیها دنبالتون هستن، این مسجد دیگه براتون امن نیست!»
💠 سعد نمیفهمید او چه میگوید و من میان گریه ضجه زدم :«همونی که عصر رفتیم در خونهاش، اینجا بود! میخواست سرم رو ببُره...» و او میدید برای همین یک جمله به نفس نفس افتادم که به جای جان به لب رسیدهام رو به سعد هشدار داد :«باید از اینجا برید، تا #خونش رو نریزن آروم نمیگیرن!»
دستان سعد سُست شده بود، همه بدنش میلرزید و دیگر رجزی برای خواندن نداشت که به لکنت افتاد :«من تو این شهر کسی رو نمیشناسم! کجا برم؟» و او در همین چند لحظه فکر همه جا را کرده بود که با آرامشش #پناهمان داد :«من اهل اینجا نیستم، اهل #دمشقم. هفته پیش برا دیدن برادرم اومدم اینجا که این قائله درست شد، الانم دنبال برادرزادهام زینب اومده بودم مسجد که دیدم اون نامرد اینجاست. میبرمتون خونه برادرم!»...
#ادامه_دارد
.
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@Beyzai_ChanneL
طبری و مهدی هاشمی و حسین فریدون رو اگه تو یه زندان بندازن، اون بند از خط حملهی رئال مادرید گرونتره
@Beyzai_ChanneL
قیمت سکه یجوریه که دیگه مهم نیس خانوادهی دختره چنتا سکه واسه مهریه تعیین میکنن
هر تعدادی تعیین کنن تو نمیتونی بدی
@Beyzai_ChanneL
در روزگاری که دست سلطان سکه و سلطان قیر و سلطان خودرو و... رو میشود تو سلطان قلبها شدی
#سردار_دلها😍
@Beyzai_ChanneL
18.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹🕊
در بسته حرم 🕌
پسرم از نفس افتاد به دادم برسید🍃
داد از این همه بیداد به دادم برسید🍃
#دهه_کرامت
#صابر_خراسانی
@Beyzai_ChanneL
4_6039638893454690025.mp3
6.55M
|° 🍃💐🌸 °|
پیچیده صدای نقاره
میون دلهای آواره
دل راهی طوسه
خاکشو میبوسه
با نگاه آقا مانوسه
این دل که بی تابه
صحن انقلابه🍃♥️
هرشب با یاد تو میخوابه
"علی بن موسی الرضا"🕌
🎼°| #مولودی
🎤°| #میثممطیعی
💐°| #دههکرامت
@Beyzai_ChanneL
4_6041585836489705361.mp3
15M
سرود | نور گنبد طلات
بامداحی: حاج مهدی رسولی
ویژه ایام ولادت امام رضا (علیهالسلام)
هیئت ثارالله زنجان
@Beyzai_ChanneL
4_5861457699824207766.mp3
22.68M
📻 جشن میلادامام رضاعلیه السلام
☑️ مــداح: #حاج_محمود_کریمی
🕌 هیئت رایة العباس"علیه السلام"
@Beyzai_ChanneL
📸برای اولین بار، گل آرایی استثنایی داخل حرم امام رضا(علیهالسلام) به مناسبت ایام ولادت آن حضرت
@Beyzai_ChanneL
تیم تفحص بر مزار شهید نسیم افغانی
شهید نسیم افغانی فرزند میرزا محمد از لشکر 5 نصر خراسان در سن 31سالگی عازم جبهههای نبرد علیه رژیم بعث عراق شده و برای دفاع از انقلاب اسلامی به شهادت رسیده بود که چندی پیش پیکر مطهرش در منطقه عملیاتی والفجر یک (فکه) تفحص و شناسایی و صبح امروز در حرم مطهر رضوی در غرفه ۱۷۰ صحن آزادی در دل خاک آرام گرفت.
#شهید_نسیم_افغانی ❤️
@Beyzai_ChanneL